
راهبی که فراریاش را فروخت/ داستانی دربارهی تحقق رؤیاها و دستیابی به تقدیر
کتاب «راهبی که فراریاش را فروخت»، نوشتهی رابین اس. شارما، به همت نشر شبگیر به چاپ رسیده است. اندک کتابهایی هستند که بتوانند زندگی شما را متحول کنند و این یکی از آنهاست. «راهبی که فراریاش را فروخت» داستانی الهامبخش است که برای دستیابی به زندگی سرشار از توازن، وفور و لذت، دستورالعملهایی گامبهگام با رویکردی نو ارائه میدهد و روایتی است از زندگی وکیلی به نام جولیان منتل که تصمیم میگیرد بحرانهای روحیاش را مهار کند و زندگی نامتوازنش را سامان بخشد.
جولیان منتل در سفرش به فرهنگی باستانی، درسهایی قدرتمند، خردمندانه و کاربردی را فرا میگیرد و به ما میآموزد: افکاری نشاطآور داشته باشیم، مأموریت و ندای زندگیمان را دنبال کنیم، خودانتظام باشیم، به وقتمان بهعنوان گرانبهاترین داراییمان بها دهیم، روابطمان را توسعه دهیم و...
پس فنجانتان را خالی کنید تا بتوانید آن را با افکار جدید پر کنید.
جوی تای، نویسندهی «هرگز تسلیم نشو»، دربارهی این کتاب میگوید: «راهبی که فراریاش را فروخت یک گنج است. یک فرمول باشکوه و قدرتمند برای موفقیت و شادکامی واقعی است. رابین اس. شارما خرد قرنها را گردآوری و آن را به این دوران آشفته مرتبط کرده است.»
برایان تریسی هم در توصیف این کتاب میگوید: «یک ماجراجویی سرگرمکننده، جذاب و خیالی به درون قلمرو رشد، تأثیرگذاری و شادکامی فردی. این کتاب حاوی گنجینههایی از خرد است که میتوانند زندگی هر فردی را غنا بخشیده و آن را ارتقاء دهند.»
همچنین کن ویگاستکی، نویسندهی کتاب «قدرت نامحدود» پیرامون این کتاب معتقد است: «کتابی فوقالعاده! آموزههایش را برای موفقیت فردی و معنوی دنبال کنید؛ زندگیتان تغییر خواهد کرد.»

قسمتی از کتاب راهبی که فراریاش را فروخت:
اصولاً فرزانگان شیوانا زندگی خودشان را براساس یک قانون ساده پیش میبرند: کسی که بیشترین خدمت را به دیگران میکند، از نظر عاطفی، جسمی، ذهنی و روحی، بهترین بهره را هم میبرد. این راه رسیدن به آرامش درونی و رضایت بیرونی است.
یکبار در جایی خواندم کسانی که دیگران را میپایند، زیرک هستند؛ ولی کسانی که خودشان را میپایند، صاحب بصیرتاند. شاید برای اولینبار مردی را میدیدم که بهراستی خودش را میشناخت و شاید خود برترش را. در جامهی ریاضتکشی، با نیملبخند یک بودای جوان، که زینتبخش چهرهی صافش است، جولیان منتل همهچیز داشت: سلامت کامل، شادی و درکی سرشار از نقشی که در این جهان باید ایفاء کند. بااینحال، او هیچچیزی در تملک نداشت.
جولیان که همچنان بر گفتههایش متمرکز بود گفت: «این مرا به فانوس دریایی میرساند.»
-متعجبم از اینکه چگونه میتوان این موضوع را در داستان استاد رامان گنجاند.
با لحنی که بیشتر شبیه یک استاد برجستهی دانشگاه بود تا وکیلی که راهب شده و از دنیای مادی دست شسته، گفت: «سعی میکنم برایت شرح بدهم. تا اینجا یاد گرفتهای که ذهن شبیه یک باغ حاصلخیز است و برای شکوفا کردن آن، هر روز باید تغذیهاش کنی. هرگز اجازه نده علفهای هرز افکار و اعمال ناخالص، باغ ذهنت را پر کنند. بر دروازهی ذهنت نگهبان بگذار. ذهن را سالم و قوی نگه دار... آنگاه اگر بخوای، در زندگیات معجزه میکند.
«حتماً آن فانوس دریایی بزرگ را که وسط باغ بود به یاد میآوری. این نماد، یک اصل باستانی دیگر را برای زندگی آگاهانه به تو یادآوری میکند: «هدف زندگی، زندگی هدفمند است.» آنهایی که بهراستی آگاه و خردمند هستند میدانند که از نظر عاطفی، مادی، جسمی و معنوی از زندگی چه میخواهند. تعریف دقیق و شفاف اولویتها و اهداف برای هر جنبهای از زندگی، نقشی مشابه نقش آن فانوس دریایی را بازی میکند و وقتی دریا متلاطم میشود تو را راهنمایی میکند و به تو پناه میدهد. میبینی، جان. هرکسی میتواند در زندگیاش با تغییر جهت حرکتش، تغییر به وجود بیاورد؛ ولی اگر ندانی به کجا داری میروی، چطور خواهی دانست چه زمانی به آنجا میروی؟»
جولیان مرا به زمانی برد که استاد رامان این اصل را برایش شرح داده بود. گفتههای آن استاد فرزانه را بهدقت به یاد میآورد که گفته بود: «زندگی بامزه است.»
-شاید کسی اینطور فکر کند که هرکس کمتر کار کند و بیشتر به دست بیاورد، فرصت تجربهی شادی را خواهد داشت. بههرحال، منبع حقیقی خوشبختی را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: موفقیت. خوشبختی پایدار از کار مستمر برای دستیابی به اهداف و حرکت به سوی هدف زندگی به دست میآید. راز برافروختن آن آتشی که در درونت نهفته است، همین است. درک میکنم که شاید قدری مضحک به نظر برسد که کسی از جامعهای دستاورد_محور، هزاران مایل فاصله بگیرد تا با فرزانگان رازآلودی که در ارتفاعات هیمالیا زندگی میکنند حرف بزند، آن هم فقط برای اینکه یاد بگیری راز جاودانهی خوشبختی در موفقیت یافت میشود، ولی این ماجرا واقعیت دارد.
به شوخی گفتم: «راهبهای معتاد به کار؟»
-دقیقاً برعکس. با اینکه فرزانگان بسیار خلاق و مولد هستند؛ ولی مولدبودنشان شوریدهوار نیست. در عوض، از نوع آرام، متمرکز و ذِنگونه است.
-چگونه؟
-هر کاری که میکنند، هدفی دارد. با اینکه از دنیای مدرن فاصله گرفتهاند و در جامعهای بسیار معنوی زندگی میکنند، ولی بسیار کارآمد هستند. عدهای روز خود را صرف ویرایش رسالههای فلسفی میکردند، عدهای دیگر نیز اشعاری غنی و خوشبافت میسرودند که قوهی ادراکشان را درگیر و خلاقیتشان را احیاء میکرد. برخی وقتشان را در سکوت و مراقبهی کامل میگذراندند و شبیه تندیسهایی نورانی که با ژست باستانی لوتوس نشستهاند، به نظر میرسیدند. فرزانگان شیوانا وقت هدر نمیدادند. خرد جمعیشان به آنها میگفت که زندگیشان هدف دارد و آنها رسالتی برای به انجام رساندن دارند.
راهبی که فراریاش را فروخت را عبدالحسین صبوری و باران رضایی به اتفاق ترجمه کردهاند و کتاب حاضر در ۲۴۷ صفحهی رقعی با جلد نرم و قیمت ۹۲ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.