دوباره فکر کن/ قدرت پی بردن به آنچه که نمی‌دانید

3 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

کتاب «دوباره فکر کن»، نوشته‌ی آدام گرنت و از پرفروش‌ترین کتاب‌های سایت آمازون، به همت نشر ذهن‌آویز به چاپ رسیده است. برخی روان‌شناسان باور دارند که ما انسان‌ها به لحاظ ذهنی تنبل هستیم؛ درواقع اغلب ترجیح می‌دهیم با چنگ زدن به نقطه‌نظرات قدیمی خود، در حاشیه‌ی امن خود بمانیم و زحمت و دشواری دست یافتن به عقاید جدید را تحمل نکنیم. البته نیروهای قوی‌تری پشت مقاومت ما در برابر بازبینی و بازاندیشی وجود دارند. پرسش‌گری درباره‌ی خودمان، دنیا را غیرقابل پیش‌بینی‌تر می‌کند و موجب می‌شود که بپذیریم حقایق تغییر کرده و آنچه روزی درست بوده، دیگر درست نیست. بازنگری باورها و اعتقادات عمیق ما می‌تواند هویتمان را تهدید و این احساس را ایجاد کند که گویی بخشی از وجودمان را از دست خواهیم داد.

البته بازنگری در تمام جوانب زندگی ما چالش‌برانگیز نیست. وقتی پای دارایی‌هایمان در میان باشد، با اشتیاق فراوان خود را به‌روز می‌کنیم. لباس‌هایمان را اگر مطابق مد روز نباشند، حذف و با لباس‌های جدید جایگزین می‌کنیم. آشپزخانه‌های خود را مدام طبق مدل‌های مجله‌ی ووگ بازسازی می‌کنیم؛ اما وقتی سخن از دانش و باورهایمان در میان باشد، ترجیح می‌دهیم بر اعتقادات خود پافشاری کنیم. ما آسایش باور راسخ را به دشواری‌های تردید ارجح دانسته و اجازه می‌دهیم که اعتقادات ما، حتی زودتر از استخوان‌هایمان سفت و سخت شوند. به افرادی که هنوز از ویندوز ۹۵ استفاده می‌کنند می‌خندیم، اما خودمان همچنان به باورهایی که در سال ۱۹۹۵ شکل گرفته‌اند پایبندیم. به جای گوش دادن به ایده‌هایی که ما را به اندیشیدن وامی‌دارند، به دیدگاه‌هایی که موجب جلب احساس رضایت ما می‌شوند، توجه می‌کنیم.

محور این کتاب، اهمیت ارزش بازنگری است. در‌واقع این کتاب بر به دست آوردن همان نوعی از انعطاف ذهنی تأکید دارد. شاید شما بیل یا تبری بر دوش نداشته باشید؛ اما بی‌شک تعدادی ابزار ذهنی دارید که مدام از آن‌ها استفاده می‌کنید. این ابزارها می‌توانند اطلاعات شما، فرضیاتی که شکل می‌دهید یا نظراتی که دارید، باشند. بعضی از آن‌ها فقط بخشی از شغل شما نیستند، بلکه بخشی از احساسات شما به خودتان نیز هستند.

بازنگری هرگز به اندازه‌ی حالا ضرورت نداشته است؛ پس از همه‌گیری ویروس کرونا، رهبران بسیاری در دنیا در بازاندیشی وظایف خود بسیار کند عمل کرده‌اند؛ ابتدا باور داشتند که ویروس کرونا قادر به آلوده کردن کشور آن‌ها نیست و اینکه ویروس کرونا هرگز نمی‌تواند کشنده‌تر از ویروس آنفولانزا باشد و درنهایت اینکه این ویروس فقط از طریق افرادی که علائم دارند منتقل می‌شود. بهای این اشتباهات از بین رفتن جان انسان‌ها بود که همچنان ادامه دارد.

این کتاب از شما می‌خواهد که دانش، عقاید و نظراتی را که دیگر فایده‌ای ندارند رها و خودشناسی را از دیدگاه میزان انعطاف‌پذیری بررسی کنید. اگر بتوانید در زمینه‌ی تجدید نظر و بازبینی ماهر شوید، امکان موفقیت‌تان در کار و شادمانی‌تان در زندگی بسیار بالا می‌رود. بازاندیشی به شما کمک می‌کند که برای مشکلات قدیمی، راه‌حل‌های جدید بیابید و مشکلات جدید را با راه‌حل‌های قدیمی حل‌و‌فصل کنید. بازاندیشی راهی برای آموختن بیشتر از دیگران و پشیمانی کمتر است. اینکه زمان مناسب رها کردن ابزارهای ارزشمند و بخش‌هایی از هویت‌تان را بشناسید اهمیت بسزایی دارد.

قسمتی از کتاب دوباره فکر کن:

در اواخر قرن گذشته، امید فراوان بود که اینترنت بتواند ما را در معرض دیدگاه‌های مختلف قرار دهد؛ اما اینترنت علاوه بر فراهم کردن فضا برای شنیده شدن چند هزار صدای جدید و نظر شخصی، به منبعی از اطلاعات غلط و دروغ‌پراکنی نیز بدل شد. در انتخابات سال ۲۰۱۶، با شدت گرفتن و آشکارتر شدن مشکل دوگانگی سیاسی، احساس کردم این مسئله راهکاری واضح دارد؛ باید به شکلی هدفمند اطلاعات خاصی را در اختیار افراد بگذاریم. درواقع اگر می‌توانستیم روی دیگر سکه را به مردم نشان دهیم، موفق می‌شدیم اذهان آن‌ها را روشن کنیم؛ اما تحقیقات پیتر این فرضیه را به چالش کشید.

اکنون به این موضوع واقف می‌باشیم که وقتی سخن از مسائل پیچیده در میان است، شنیدن نظرات طرف مقابل کافی نیست. رسانه‌های اجتماعی، نظرات مختلف را در معرض دید ما قرار داده‌اند؛ اما دیدگاه ما تغییری نکرده است. صرف اطلاع از وجود یک جناح مخالف، موجب تردید واعظ‌ها نسبت به نظریه‌های اخلاقی آن‌ها، تردید دادستان‌ها درباره‌ی حقانیتشان در پرونده‌ای که قضاوت می‌کنند و شک کردن سیاستمدارها درباره‌ی حقانیتشان در طول تاریخ نمی‌شود. شنیدن نظر مخالف، شما را به تجدیدنظر در مورد موضع خود وادار نمی‌کند، بلکه فقط سبب می‌شود که راحت‌تر بر باورتان پافشاری کنید. راه‌حل این مشکل، ارائه‌ی دو نظریه‌ی افراطی نیست، چرا که این خود بخشی از مشکل دوگانگی است.

روان‌شناسان، این حالت را سوگیری دوگانه می‌نامند. در وجود انسان، گرایشی اساسی هست که با تبدیل یک زنجیره‌ی پیچیده به دو دسته، در پی ساده‌سازی و تصریح مسئله باشد. در این مورد نقل‌قولی از رابرت بنچلی طنزپرداز وجود دارد که می‌گوید: دو نوع انسان وجود دارد؛ افرادی که دنیا را به دو دسته تقسیم می‌کنند و افرادی که این کار را نمی‌کنند.

یک پادزهر برای کنترل این گرایش، ایجاد پیچیدگی است؛ ارائه‌ی طیف وسیعی از دیدگاه‌ها درباره‌ی یک موضوع خاص. شاید باور داشته باشیم که با در نظر گرفتن جوانب موضوعات مهم به شکل دو روی سکه، به بهبود شرایط یاری می‌رسانیم؛ اما تمایل افراد به تجدیدنظر با دیدن جوانب مختلف افزایش می‌یابد. والت ویتمن می‌گوید: «باید گستره‌ی وسیعی از دیدگاه‌های مختلف را به مردم نشان دهید تا بفهمند که خودشان هم دیدگاه‌های متعددی دارند.»

اندکی پیچیدگی می‌تواند چرخه‌های اعتمادبه‌نفس کاذب را مختل کرده و منجر به ایجاد چرخه‌های تجدیدنظر شود. این اتفاق موجب افزایش فروتنی ما در قبال دانش و تردید در عقایدمان می‌شود؛ علاوه بر این موجب می‌شود کنجکاو شویم تا بتوانیم خلأهای اطلاعات خود را کشف کنیم.        

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط