
داستانهای تاثیرگذار/ با داستانسرایی کسبوکارتان را رونق دهید
کتاب «داستانهای تاثیرگذار» نوشتهی کیندرا هال به همت نشر هورمزد به چاپ رسیده است. احتمالا شنیدهاید که داستانها بزرگترین و مهمترین ابزار هر کسبوکاری به شمار میآیند. در اصل، داستانهای تاثیرگذار قادر به انجام هر کاری هستند: از کمک به رهبران و مدیران برای برقراری ارتباط با دیگران گرفته تا انگیزهبخشیدن به کارکنان و ترغیب مشتریان برای خرید. اما برای نیل به این مقصود، چه داستانهایی باید تعریف کنید و شیوهی داستانگویی شما چگونه باید باشد؟
داستانهای تاثیرگذار، چارچوب روشنی از اصول و مراحل داستانگویی در اختیار شما قرار میدهد تا بتوانید کنترل کاملی بر روی داستان خود داشته باشید.
کیندرا هال به عنوان یکی از برجستهترین داستانسراها و سخنرانان جهان در این کتاب به معرفی کامل چهار داستان مهم میپردازد؛ داستانهایی که میتوانید از آنها برای تمایز، رشد و تاثیرگذاری بیشتر سازمان خود استفاده کنید.
۱-داستان ارزش: برای ترغیب مشتریان نسبت به خرید محصولات شما.
۲-داستان بنیانگذار: برای متقاعدکردن سرمایهگذاران و مشتریان نسبت به ارزش سرمایهگذاری در سازمان شما.
۳-داستان هدف: برای الهام بخشیدن به کارکنان و مشتریان دائمی سازمان شما.
۴-داستان مشتری: برای ترغیب مشتریان برای اشتراک تجارب واقعی خرید محصولات شما با دیگران.
تعریف این داستانها برای هر کسی ساده و ممکن است. این کتاب به شما میآموزد چگونه این داستانها را پرورش دهید و کسبوکار خود را به یک کسبوکار مترقی تبدیل کنید. در اصل، هر شخص و هر سازمانی لااقل چهار داستان تاثیرگذار برای تعریفکردن دارد. آیا شما هم میخواهید داستان خود را بازگو کنید.
چارل دوهیگ در مورد این کتاب میگوید؛ داستانگویی از مهارتهای بنیادین در تجارت است. داستانگویی اطلاعات شما را تاثیرگذارتر و ارتباطات را موثرتر میکند. کیندرا هال با کتاب خود داستانگویی را برای همه دستیافتنی کرده است. برای موفقیت در داستانگویی حتما نباید نویسندهی بزرگی باشید، همین که بدانید چطور یک داستان تاثیرگذار تعریف کنید کافی است.
همچنین اسکات استارتن معتقد است؛ ماجرا از این قرار است: کسبوکار شما با یک منحنی یکنواخت پیش میرود، شما این کتاب را میخرید، مثل من بدون آنکه آن را زمین بگذارید تمامش میکنید، هوش از سرتان میبرد و سکانس پایانی: کسبوکار شما بهطور چشمگیری پیشرفت میکند. داستانگویان فراواناند، اما کماند افرادی که در این هنر استادند و میتوانند راه و رسم درست را نشانتان بدهند. این داستان کیندرا و کتاب اوست.

قسمتی از کتاب داستانهای تاثیرگذار:
مهمترین ویژگی داستان ارزشی طبیعتا تاثیرگذار بودن آن است. داستانی ارزشی است که وحشتناکترین بازاریابیها و فروشها را به عاملی برای تاثیرگذاری و متحولکردن مشتری تبدیل میکند. داستان ارزشی میتواند ارزش حقیقی محصول یا خدمات شما را به مشتریهای بالقوه یا مشتریان وفادارتان نشان دهد. مهم نیست کی هستید یا داستان شما چیست، وقتی تمام توجهتان معطوف به افرادی باشد که به آنها خدمت میکنیدو تلاشتان برای رفع مشکلات و اندوه آنها باشد، هرگز نگران بازار کساد و فروش ضعیف کسبوکارتان نخواهید بود. برای محصولتان داستان ارزشی خلق کنید. سپس بنشینید و از نتایج رضایتبخش آن لذت ببرید، گاهی حتی خیلی سریع شاهد نتایج عالی آن خواهید بود.
حداقل این موضوع برای سارا که عکاس پرتره بود صدق میکرد. خدمات او همچون خدمات بیشتر عکاسان تعریفشده و مشخص بود: عکسگرفتن از مردم؛ عکاسی نوجوان، عکس پرسنلی، گاهی عکسهای خانوادگی و خیلی به ندرت عکاسی عروسی. کار سارا تا زمانی رونق داشت که مردم طالب عکسهای باکیفیت بودند، اما حالا با وجود گوشیهای هوشمند که دوربینشان خیلی کارها را راه میاندازد و البته به دلیل هزینهی گزاف عکسهای حرفهای نیاز بود سارا برای برقرار نگهداشتن کسبوکارش راه چارهای بیندیشد.
بهار یک سال سارا تصمیم گرفت برای جلب مشتری پیشنهاد ویژهی روز مادر را ارائه دهد. اما نه برای عکسهای معمولی مادر و نوزاد. برنامهی سارا این بود که در این پیشنهاد ویژه از بزرگسالان همراه با والدین یا پدربزرگها مادربزرگهایشان عکاسی کند و این ویژگی خاص به پیشنهاد معمولی او یک نقطهعطف جذاب میداد. سارا شروع کرد به بازاریابی به همان روشهای قدیمی. استفاده از آگهیهای معمولی در شبکههای اجتماعی و فضاهای دیگر و ارائهی اطلاعاتی دربارهی تخفیفها، قیمتها، زمان و مکان عکاسی، موضوع و سوژههای عکاسی و نحوهی رزرو وقت.
در نهایت چه شد؟ تعداد تماسها و رزروها: صفر؛ حتی یک نفر هم نوبت عکاسی نگرفت. لازم به گفتن نیست که سارا بهشدت ناامید شده بود اما تسلیم نشد، موضوع برای او اهمیت مرگ و زندگی داشت.
چندینماه پیش از روز مادر، سارا مادربزرگش را از دست داده بود؛ مادر بزرگی که عاشقش بود و ده سال جوانیاش را در کنار او زندگی کرده بود. دهسالی که طی آن توانسته بود مادربزرگش را از چشم یک بزرگسال بهتر ببیند و بشناسد. شناخت او از مادربزرگ دیگر شناخت یک دختربچه نبود. پس از فوت مادربزرگ، سارا تمام جعبههای عکس و دوربینهای قدیمی را زیرورو کرد که عکسهایی که این ده سال با هم گرفته بودند بیابد. او دنبال عکسی میگشت که هر دوشان در حالی که لبخندی فوقالعاده بر لب داشتند، همدیگر را گرم و عاشقانه در آغوش گرفته باشند، اما عکسی پیدا نکرد، چون او و مادربزرگ در همهی این سالها هیچ عکس مشترک خوبی با هم نگرفته بودند. امروز سارا حاضر بود دنیا را بدهد تا فقط نیم ساعت کنار مادربزرگش بنشیند و چند لحظه از حس لذتبخش با او بودن را با دوربین ثبت کند.
داستانهای تاثیرگذار را ملیکا معمر ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۴۴ صفحهی رقعی با جلد نرم و قیمت ۹۴ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
عالی و تأثیر گذار