
خوب گوش نمیدهی/ گوش کردن چیست و چه اهمیتی دارد؟
کتاب «خوب گوش نمیدهی»، با زیر عنوانِ چه چیز مهمی را از دست میدهی و چرا؟ نوشتهی کِیت مِرفی، به همت نشر ترجمان به چاپ رسیده است. آخرینباری که به حرفهای کسی گوش کردید کِی بود؟ طوری که واقعاً گوش کرده باشید، بدون اینکه فکر کنید بعدش چه بگویید، به گوشی همراهتان نگاه کنید یا بپرید وسط حرفش تا نظرتان را بگویید. و آخرینباری که کسی واقعاً به حرفتان گوش کرده کِی بوده؟ طوری که آنقدر حواسش به حرفتان بوده و واکنش بجایی نسبت به آن بحث داشته که احساس کردهاید واقعاً درک شدهاید.
در زندگی مدرن، بسیار شنیدهایم که باید به حرف دلمان، به صداهای درونمان و به غریزهمان گوش کنیم، اما بهندرت به گوشمان خورده که باید مشتاقانه و بادقت به حرف دیگران گوش کنیم. در عوض، همیشه در حال گفتوگو با کسانی هستیم که انگار ناشنوایند و خیلی اوقات در مهمانیها، جلسات کاری و حتی سر شامهای خانوادگی میپریم توی حرف هم، چون یاد گرفتهایم به جای دنبال کردنِ گفتوگوها آنها را هدایت کنیم. عموماً هدفمان از گفتوگو -چه آنلاین باشد چه حضوری- متمایز کردنِ خود، شکل دادن به روایت و اصرار بر دیدگاههایمان است. ما چیزهایی را ارزشمند میدانیم که بیان میکنیم، نه چیزهایی را که دریافت میکنیم.
ولی میشود به یقین گفت که گوش کردن از حرف زدن ارزشمندتر است. چه جنگهایی که بهخاطر گوش نکردن به پا نشده، چه ثروتهایی که به باد نرفته و چه دوستیهایی که خراب نشده! کلوین کولج جملهی معروفی دارد: «تابهحال هیچکس نبوده که با گوش کردن خودش را از کار بیکار کند!» فقط با گوش کردن است که میتوانیم گفتوگویی ایجاد کنیم، درک کنیم، ارتباط برقرار کنیم، همدلی کنیم و انسانیتمان را ارتقا ببخشیم. گوش کردن اساسِ هر رابطهی موفقی است، از جمله روابط شخصی، حرفهای و سیاسی.
اپیکتتوس، فیلسوف یونان باستان، میگوید: «طبیعت به ما یک زبان و دو گوش داده تا بتوانیم دو برابرِ آنچه میگوییم بشنویم.» اما زندگیِ ما آکنده از گفتن است تا شنیدن و مهارت دلخواهمان فن بیان است نه گوش سپردن. در جلسههای کاری باید بتوانیم رشتهی کلام را به دست بگیریم؛ در شبکههای اجتماعی باید بتوانیم از خودمان بیشتر و بهتر بگوییم؛ در بحثهای سیاسی باید نفوذ کلام داشته باشیم. در این اوضاع آیا کسی باقی میماند که بخواهد بشنود؟
کیت مرفی، در جستوجوی هنر گمشدهی گوش سپردن، سراغ جاسوسها و کشیشها و رواندرمانگرها و آدمهایی رفته که ناچارند سکوت کنند و گوش فرا دهند. او با نثری طنزآمیز و متکی به یافتههای روانشناسی و جامعهشناسی و عصبشناسی ابتدا توضیح میدهد که گوش کردن چیست و چه اهمیتی دارد و سپس راهنمایی عملی برای بهتر شنیدن پیش پایمان میگذارد.
نویسنده میگوید: این کتاب در ستایش گوش کردن و در سوگ از دست دادن جادوی گوش کردن در فرهنگمان است. من روزنامهنگارم و مصاحبههای بیشماری با افراد مختلف داشتهام، از برندگانِ جایزهی نوبل گرفته تا کودکان نوپایِ بیخانمان. خودم را شنوندهای حرفهای میدانم، اما با وجود این من هم گاهی انتظارات را برآورده نمیکنم و به همین دلیل است که این کتاب راهنمایی برای بهبودِ مهارتهای گوش کردن هم هست.
برای نوشتن این کتاب، حدود دو سال را صرفِ کاویدنِ پژوهشهای دانشگاهی دربارهی گوش کردن کردهام (فرایندهای زیستمکانیکی و عصبشناختی و همچنین آثار عاطفی و روانشناختیِ آنها). روی میزم چراغِ کوچکِ هارد اکسترنالی چشمک میزند که پر از صدها ساعت مصاحبه با افرادی از بویزی تا پکن است، افرادی که درخصوص جنبهای از گوش کردن پژوهش میکنند یا شغلشان مثل من گوشکردنِ متمرکز است.
از طرفی، به بعضی از حاذقترین و باهوشترین کسانی هم مراجعه کردهام که قبلاً دربارهشان شرححال نوشته یا با آنها مصاحبه کرده بودم تا از آنها بپرسم گوشکردن برایشان چه ارزشی دارد و وقتی کسی به آنها گوش نمیکند، چه حسی پیدا میکنند و کسانی هم بودند که بهطور اتفاقی در هواپیما، اتوبوس یا قطار کنارم مینشستند، یا کسانی که شاید در رستوران، مهمانی، بازی بیسبال، خواربارفروشی یا موقع پیادهروی با آنها برخورد و گفتوگو داشتهام. بعضی از ارزشمندترین ایدههایم دربارهی گوش کردن را از راه گوشکردن به همین آدمها به دست آوردهام.
در این کتاب، شما هم مثل من خواهید دید که گوش کردن امری است ورای صرفاً شنیدنِ حرفهای دیگران؛ گوشکردن شامل توجهکردن به طرز بیان و کاری که طرفمان موقع حرف زدن میکند، موقعیتِ آن حرف و چگونگیِ تأثیر آن روی ماست. گوش کردن فقط این نیست که تحمل کنید تا طرف مقابل پُرگوییاش را تمام کند؛ کاملاً برعکس! بخش زیادی از گوش کردن به واکنش شما مربوط است، یعنی مرحلهای که منظور دقیق طرف مقابل را استنباط میکنید و طی آن، افکار خودتان را شکل میدهید. گوش کردن اگر بهدرستی و آگاهانه انجام شود، میتواند درک شما از آدمها و جهان اطرافتان را دگرگون کند که قطعاً باعث غنا و تعالی تجربه و زندگی شما میشود. و همین موجب رشد خرد و ایجاد روابط ارزشمند میشود.
گوش کردن کاری است که هر روز انجامش میدهیم -البته شاید هم نه. هرچند ممکن است به آن توجهی نکنیم، اما خوب یا بد گوش کردن، به چه کسی گوش کردن و تحت چه شرایطی گوش کردن باعث میشود مسیر زندگیمان -خوب یا بد- شکل بگیرد و در سطحِ وسیعتر هم گوش کردنِ جمعی، یا فقدانِ آن، تأثیر سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ زیادی روی ما میگذارد. هرکدام از ما محصول همهی چیزهایی هستیم که در زندگی به آنها توجه میکنیم. صدای آرامشبخشِ مادر، زمزمهی معشوق، راهنمایی معلم، سرزنشِ ناظر، ندای یک رهبر، طعنههای رقیب: اینهاست که رویمان اثر میگذارد و ما را شکل میدهد و خوب گوش نکردن، گوش کردن به صورت گزینشی، یا اصلاً گوش نکردن برابر است با محدودکردنِ درکمان از جهان و محروم کردنِ خود از تبدیل شدن به بهترین خودِ ممکن.

قسمتی از کتاب خوب گوش نمیدهی:
تابهحال موقع گفتوگو با کسی آنقدر غرق افکار خود شدهاید که دیگر حرفهای او را نشنوید؟ لبهای او حرکت میکرده و بااینحال شما چیزی نمیشنیدید تا اینکه کلمات یا عباراتی اتفاقی مثل راهنماییِ سهام یا قرض گرفتنِ ماشین شما را به خودتان آورده و گفتهاید: «یه لحظه... چی گفتی؟»
خروجِ کوتاهِ شما از گفتوگو به دلیل «اختلاف سرعت گفتار و اندیشه» است و به این واقعیت اشاره دارد که ما میتوانیم خیلی سریعتر از حرفزدنِ دیگران فکر کنیم. بهطور متوسط، سرعت حرفزدن هر شخص حدود ۱۲۰ تا ۱۵۰ کلمه در دقیقه است و این کسرِ کوچکی است از پهنای باند ذهنیمان که توانش را ۸۶ میلیارد سلول مغزی تأمین میکنند. بنابراین، در این ظرفیتِ ادراکیِ مازاد سرگردان میشویم و به خیلی چیزهای دیگر فکر میکنیم و همین باعث میشود نتوانیم روی سِیرِ رواییِ گوینده تمرکز کنیم.
وقتی شخص دیگری صحبت میکند، در ذهن خودمان در هر سمتی که میخواهیم پرسه میزنیم. حواسمان از حرفِ او پرت میشود و به این فکر میکنیم که یک وقت لای دندانمان سبزی نباشد. به خودمان یادآوری میکنیم که موقع برگشتن شیر بخریم یا یاد ماشینمان میافتیم و نگران میشویم، چون نمیدانیم مقدار زمان باقیماندهی پارکومتر چقدر است. با چیزهایی مثل موی گوینده، لباس یا شاید یک خال بزرگ حواسمان پرت میشود. البته بزرگترین عامل حواسپرتی فکرکردن به این است که چه حرف مؤدبانه، خندهدار یا در مشاجرات، چه حرف کوبندهای بزنیم.
ناگزیر بیشازحد غرق افکارمان میشویم و حواسمان زیادی پرت میشود و زمانی به گفتوگو برمیگردیم که از آن عقب ماندهایم. پس چون بخشهایی از روایت را از دست دادهایم، ناخودآگاه -و معمولاً به اشتباه- جاهای خالی را پر میکنیم. اسکات فیتزجرالد در رمانِ «لطیف است شب» این مسئله را بهخوبی توصیف میکند: «یکدرمیان مضمونِ جملههایش را میگرفت و مابقی را از ذهنِ ناخودآگاهش سر هم میکرد، درست مثل کسی که صدای ضربههای اعلام ساعت را از میانه میشنود و تنها با یاد ریتم ضربههای ناشمردهی پیچیده در ذهنش زمان را حدس میزند.» در نتیجه، آنچه طرف مقابل میگوید کمتر منطقی به نظر میرسد و ما، عوض اینکه بپذیریم رشتهی کلام از دستمان در رفته، دوباره غرق افکارمان میشویم.
خوب گوش نمیدهی را سمانه پرهیزکاری ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۱۶ صفحهی رقعی با جلد نرم و قیمت ۹۸ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.