
خالد خلیفه: تمام مکانهای کودکیِ من ویران شده است
رماننویس سوری و برندهی جایزهی ادبی در گفتوگو با گاردین از شهر حلب، شیفتگیاش به اواخر قرن نوزدهم و آشناییاش با چخوف در سالهای جوانی میگوید.
خالد خلیفه رماننویس، شاعر و فیلمنامهنویس سوری است که آثارش برندهی مدال ادبی نجیب محفوظ، یکی از عالیترین افتخارات ادبی جهان عرب شده است. داستانهای روحنواز و البته اغلب دلخراش او گویی پروازی است بر فراز زمان و شهر حلب. شهری که خلیفه در سال ۱۹۶۴ در نزدیکی آن به دنیا آمد.
خلیفه میگوید که بارها سعی کرده از دمشق بنویسد، اما پس از صفحاتی نوشتن، احساس کرده که عطر این شهر را نمیشناسد و باز هم به شهر زادگاهش برگشته. عجیب آنکه درحالیکه خلیفه مشغول نوشتن کتاب جدید خود با نام «هیچکس بر قبورشان نماز نمیخواند» بود، حلب در نبرد بین دولت سوریه و شورشیان کاملاً ویران شد. این کتاب بعداً در سوریه در زمرهی کتابهای توقیفی قرار گرفت.
-قسمت اعظم این رمان در حلبِ سالهای آغازین قرن بیستم میگذرد. چه چیزی در این سالها مورد علاقهی شماست؟
*ربع آخر قرن نوزدهم همیشه برای من هیجانانگیز بود. در این سالها نبرد لیبرالها با محافظهکاران یا بنیادگرایان آغاز شد و در اینجا پروژه رنسانس عربی آغاز شد. جنبشی که شاید به سرانجام نرسید اما در اندیشه و تفکر ما تأثیر گذاشت.
به همین ترتیب، قحطی وحشتناکی که در حوالی سال ۱۹۱۴، با آغاز جنگ جهانی اول رخ داد فاجعه بود. زمانی که مقامات عثمانی هرچیزی را که قابل خوردن بود مصادره کردند و میلیونها نفر را در گرسنگی رها کردند. تصاویر گرسنگی دستهجمعی وحشتناک بود. در این سالها، امیدی بود که اعراب به پا خیزند و بهعنوان شرکای واقعی به جهان بپیوندند، اما همهی این امیدها بر باد رفت.
همهچیز در مورد فرهنگ آن زمان، ازجمله معماری، موسیقی، مد و روزنامهنگاری تخیل من را تحریک میکند. این دوره آغاز و کشف چیزهایی مانند مدارس مدرن و صنعت چاپ بود و البته آرزوهای شهرم که قربانی شدنشان تابهامروز هم متوقف نشده است.
-چه میزان از کتاب تاریخ و چه مقدار آن روایت داستانی است؟
*من نمیخواستم رمان تاریخی بنویسم، در حقیقت نمیخواستم زیر بار واقعیت تاریخی بیفتم. این رمانی است دربارهی عشق ازدسترفته، مرگ، تعمق و طبیعت در زندگی ما، درباره ساختن مقدسین، دربارهی بیماریهای همهگیر، دربارهی بلایا، دربارهی تلاش و مبارزهی مردم برای بخشی از فرهنگ جهانی، دربارهی مبارزه بین لیبرالها و محافظهکاران، دربارهی همزیستی ابدی این شهر، در مورد شهری در زمانیکه همهی جهان به دنبال حرکت به مرحلهی جدیدی بودند؛ اما حلب خنثی و ویران شد تا دیگر بخشی از جهان معاصر نباشد.
-میخواهید سوریهای امروزی از تصاویر کتاب شما از مردم و زندگی آنها در حلب چه بیاموزند؟
*من از مردم سوریه میخواهم که تاریخ را بازخوانی کنند و بپرسند چه کسی مسیحیان و یهودیان سوری را -که فرزندان کشور ما هستند- از شهرشان بیرون کرد و پروژهی بزرگ صنعتی آنها و تلاششان برای عضویت در جهان متمدن را خنثی کرد. سؤال امروز این است که چه کسی تصمیم گرفته که دموکراسی برای این کشور ممنوع باشد؟
با خواندن تاریخ میخواهم بدانند که آنها گروهی از فرقههای مذهبی نیستند، بلکه مردمی با فرهنگهای متفاوت و اصیل هستند که در کنار هم زندگی میکنند. بازخوانی تاریخ معاصر به ما کمک میکند تا با وابستگی به قدرتهای خارجی که از زمان اشغال عثمانی در منطقه، نقش بازی کرده و ایدهی همزیستی آن را نابود کردهاند، اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم.
-آیا حلب را از زمانیکه ویران شده دیدهاید؟
*بله، من برای اولینبار بعد از جنگ، سه سال پیش شهر را دیدم. لحظهی ویرانکنندهای بود. در تمام طول جنگ، از تماشای فیلمها و بسیاری از عکسهایی که مدام پخش میشد و مستند ویرانی شهر بود، خودداری کردم. تمام مکانهای کودکی من ویران شده یا تقریباً ویران شده است. پس از بازگشت به خانهام در لاذقیه، بیش از چهار روز تنها ماندم و گریه کردم.
-چه کتابهایی روی میز کنار تخت شماست؟
*من در رختخواب زیاد کتاب نمیخوانم، اما همیشه مجموعههای شعری از دوستانی مانند منذر المصری، حلا محمد، داد حداد و چارلز سیمیک با ترجمه احمد ام احمد بر روی میز من وجود دارد.
-در کودکی چطور خوانندهای بودید؟
*من در ۱۰ سالگی کتابها را کشف کردم. ما خانوادهای دهقان بودیم که سنت خواندن نداشتیم، اما در دوران دانشجویی، دو برادر بزرگترم و دوستانشان کتابهای چپ، ادبیات روسی، روانشناسی و فلسفه را کشف کردند. در اوایل دههی ۷۰، سفر شخصی من آغاز شد. شروع کردم به خواندن کتابهایی که برای سن من نبود؛ مانند داستانهای چخوف که اغلب در آن زمان نمیفهمیدم. در دانشگاه بیشتر ادبیات و شعرهای ترجمهشدهی جهان را خواندم، روانشناسی را از دیدگاه ویلهلم رایش بازخوانی کردم و با آثار بزرگی مانند موبی دیک و آثار داستایوفسکی آشنا شدم. سالهای دانشگاه سالهایی بود که از نظر مطالعه برای من عالی بود.
-همیشه سراغ کدام کتاب یا نویسنده میروید؟
*داستایوفسکی، گابریل گارسیا مارکز، نجیب محفوظ و عبدالرحمن منیف. در حال حاضر دلم میخواهد دوباره ابوعلاء المعاری و دانته را بخوانم.