عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: نجیب محفوظ
نجیب محفوظ در ۱۹۱۱ در جمیلیه به دنیا آمد؛ یکی از قدیمیترین مناطق قاهره که در خیابانها و کوچههای باریک قرون وسطایی آن، جمعیتی انبوه با سبک زندگی سنتی اسلامی زندگی میکنند. او کوچکترین پسر یک کارمند دولت بود؛ مردی بسیار سنتی که قوانین رفتاری اسلامی را به سختگیرانهترین حالت ممکن در خانوادهی خود به اجرا درمیآورد. محفوظ در هشت سالگی شاهد وقایع خشونتآمیز انقلاب مصر در ۱۹۱۹ بود. او تحصیلاتش را از فراگیری قرآن در مکتبخانه شروع کرد و تا دانشگاه پیش رفت و در دههی ۱۹۳۰ از حامیان حزب ملیگرا و ضد بریتانیای وفد شد.
محفوظ به دنبال امنیت مالی، شغلی در قسمت فرهنگی خدمات کشوری مصر بر عهده گرفت؛ شغل موفقی که امنیت تمام زندگیاش را تضمین میکرد، اما جاهطلبی اصلی او نوشتن داستان بود. محفوظ ابتدا شروع به نوشتن رمانهای تاریخی کرد که در زمان فرعون اتفاق میافتادند، اما بعد از مدتی سبک و موضوع خود را با نوشتن رمان «کوچهی مدق» (۱۹۴۷) یافت. این رمان که در قاهرهی قدیم در زمان جنگ جهانی دوم رخ میدهد به توصیف جامعهای میپردازد که انگار تنها راه فرار از فقر و ناامیدی فزایندهاش، پذیرش شیوهی تمدن مدرن غربی است. تنوع شخصیتها در این کتاب خیرهکننده است. از فروشندهی مواد مخدر تا دلال ازدواج، از زیباروی بیعاطفهای که خودش را به افسران خارجی عرضه میکند تا یک مثلهکنندهی حرفهای که افراد فقیر را معلول میکند تا بتوانند برای زندگی خود گدایی کنند.
ایدههای مترقیای که نویسنده در کوچهی مدق به آنها پرداخته بود، در سهگانهی قاهره دنبال شد. این حماسهی گیرا که زندگی خانوادگی عبدالجواد را در دهههای ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۰ روایت میکند، محفوظ را در سراسر جهان عرب به شهرت رساند. او در جلد اول، «گذر قصر» (۱۹۵۶) دنیایی را توصیف میکند که در کودکی تجربه کرده است. سرپرست خانواده مردی است که همسرش را در خانه سرکوب میکند درحالیکه خود با روابط خارج از ازدواجش سرگرم است. واکنش افراد خانواده به این استبداد مردسالارانه است که درام اصلی کتاب را فراهم میآورد. جلدهای دوم و سوم این مجموعه «کاخ آرزو» و «سرمستی» در ۱۹۵۷ منتشر شد. این دو کتاب مسیر منازعات سیاسی و اجتماعی مصر را در زمانی که همهچیز بهسرعت در حال تغییر بود و همچنین مبارزه به منظور رسیدن به استقلال و جلوگیری از نفوذ و حضور نظامی بریتانیا تصویر میکنند. رمانهای بعدی محفوظ بیشتر ساختاری تجربی و اغلب ماهیتی تمثیلی داشتند. «بچههای محلهی ما» (۱۹۵۹) که در آن حضرت محمد بهعنوان یکی از شخصیتها ظاهر میشود، توسط جامعهی اسلامی محکوم و انتشار آن در مصر ممنوع شد. در کتاب میرامار (۱۹۶۷) که رویدادهای آن در اسکندریه رخ میدهد، چهار راوی روایتهای متفاوتی را از یک رویداد ارائه میدهند.
جایزهی غیرمنتظرهی نوبل ادبیات در ۱۹۸۸، با تأخیر اما بالاخره توجه جهان غیرعرب را هم به محفوظ جلب کرد. کتابهای واقعگرای او در امریکای شمالی و اروپا به لیست پرفروشها راه یافت. او تا سنین بالا همچنان بهعنوان یک چهرهی جنجالی و فعال سیاسی ایفای نقش کرد تا جایی که در ۱۹۹۴ مورد سوءقصد هم قرار گرفت. نجیب محفوظ در ۲۰۰۶ در ۹۴ سالگی درگذشت.