عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: شارل بودلر
ریشهی بسیاری از جنجالیترین اشعار شارل بودلر را میتوان در تربیت پردردسر او پیدا کرد. تنها پسر پدری مسن و مادری جوانتر که در پاریس به دنیا آمد. پدرش فرانسوا، مردی فرهیخته و کارمند دولت بود، اما زمانی که پسرش فقط شش سال داشت درگذشت. شارل بسیار به مادرش علاقه داشت. او خیلی زود در ۱۸۲۸ ازدواج کرد. همسر جدید او، سرهنگ دوم ژاک آپیک، مقامی برجسته داشت و درنهایت سفیر فرانسه در اسپانیا و ترکیه شد، اما زمان اندکی برای پسرخواندهاش داشت. پسر به چندین مدرسهی شبانهروزی فرستاده شد و برای آیندهاش شغلی مربوط به حقوق در نظر گرفته شد. شارل بهشدت برای جدایی از مادرش ناراحت بود و اغلب از تنهایی و انزوای خود شکایت داشت.
بودلر خیلی زود دار و دستهای سرکش پیدا کرد و با وجود استعداد تحصیلی، از مدرسهاش در لیون اخراج شد. بعد بنا به خواست والدینش، بهعنوان دانشجوی حقوق در پاریس ثبتنام کرد، اما خیلی زود به سمت یک زندگی نامتعارف کشیده شد. او مینوشید و به روسپیها سر میزد. در همین ایام به بیماری سیفلیس دچار شد که تا آخر عمر او را تحت تأثیر قرار داد و با سرعتی نگرانکننده شروع به هدر دادن پولهایش کرد. در ۱۸۴۱ آپیک، بودلر را برای یک سال به هند فرستاد، به این امید که او سر عقل بیاید، اما این نقشه بهسرعت شکست خورد چون بودلر در جزیرهی موریس در اقیانوس هند از کشتی بیرون پرید و ظرف چند ماه به پاریس برگشت. اقامت کوتاه شاعر در جزایر موریس و رئونیون، الهامبخش تصاویر دریایی عجیب و غریب بعضی از شعرهای او بود، اما این تجربه هیچ تغییری در رفتار او ایجاد نکرد. در بازگشت، او با هنرپیشهای به نام ژان دووال رابطه برقرار کرد -رابطهای که بهخوبی میدانست خانوادهاش هرگز آن را تأیید نمیکنند.
بودلر در ۱۸۴۳ آپارتمانی در هتل پیمودان اجاره کرد. او بعدها تجربیات خود از این دوره را در کتاب «بهشتهای مصنوعی» (۱۸۶۰) بازگو کرد. بودلر همچنین اعلام کرد که قصد وکالت ندارد بلکه میخواهد حرفهی ادبی را دنبال کند. خانوادهاش به اقدامات شدیدی علیه او دست زدند. بودلر در ۲۱ سالگی مبلغ هنگفتی از پدرش به ارث برده بود که بهسرعت رو به کاهش بود، بنابراین در ۱۸۸۴ آپیک این پول را در بانک گذاشت و به شارل فقط اجازهی برداشت کمکهزینهی متوسطی را داد که توسط یک وکیل مدیریت میشد. این اقدام، شیوهی زندگی او را متحول کرد. بودلر تا پایان زندگی حرفهای خود در آستانهی فقر زندگی کرد و تا حد زیادی با خانوادهاش بیگانه بود. او بیش از چگونگی استفاده از سرمایهاش، از اینکه امورش توسط غریبهها اداره میشد، ناخرسند بود. رابطهی او با مادرش دچار مشکل شد و تنها پس از مرگ آپیک در ۱۸۵۷ بهبود یافت.
محدودیتهای مالی دستکم بودلر را به کار واداشت. او نمیتوانست با شعر امرار معاش کند، بنابراین بهعنوان منتقد هنری شروع به کار کرد. گزارش او در ۱۸۴۵ از نمایشگاه معروف «سالن» در پاریس باعث شهرت او در این زمینه شد، اما او خودش را به نقد نقاشی محدود نکرد. او همچنین بهطور گسترده در زمینهی موسیقی نوشت و یکی از اولین منتقدانی شد که از آثار ریشارد واگنر دفاع کرد. او شیفتهی نوشتههای ادگار آلن پو بود. بودلر با این نویسندهی امریکایی که مسائل مالی مشابه و کشمکشهای خانوادگی را تجربه کرده بود، همذاتپنداری زیادی داشت. او در ۱۸۵۲ دربارهی زندگینامهی پو شروع به تحقیق کرد و به دنبال آن بعضی از داستانهای او را ترجمه کرد که در ۱۸۵۶ منتشر شد.
تا اینجا بودلر کتابی را به پایان رسانده بود -رمانی با عنوان فانفارلو- و در حال کسب شهرت بهعنوان یک شاعر بود. مهارت اصلی او شوکه کردن بود. وقتی اولین نسخهی رسمی «گلهای رنج» در ۱۸۵۷ منتشر شد، واکنش بیشتر مردم شوک بود. این متن توسط مقامات مصادره شد و بودلر و ناشرش به بیحیایی و فساد متهم شدند. همانطور که مشخص شد، هر دو جریمه شدند و شش شعر حذف شدند. این رسوایی نهتنها بههیچوجه به شاعر آسیبی نرساند، بلکه برای او شهرتی به ارمغان آورد که فروش کتابش را بیشتر کرد. اشعار «گلهای رنج» در یک دوره زمانی طولانی سروده شدهاند، زیرا بودلر اغلب سالها با شعرهایش سروکله میزد. قدمت برخی از آنها به دههی ۱۸۴۰ میرسد، درحالیکه یک نسخهی مفصلتر در ۱۸۶۱ منتشر شد. این مجموعه به دلیل لحن، محتوا و تصویرسازیهایش شایان توجه است. بودلر نه در طبیعت، بلکه در رنج واقعیت تلخ دنیای روزمره به دنبال گلهایش -حس زیباییاش- میگردد؛ چیزی که میتوان آن را در کثافت زندگی شهری امروزی یا در واقعیت عرقکردهی اشتیاقی حیوانی یافت و به همین ترتیب، میتوان آن را از لحظات حسرت، کسالت یا ناامیدی استخراج کرد.
بودلر بهعنوان یکی از اولین شاعران حقیقتاً مدرن ستایش شده است. این از لحن بسیار شخصی و اعترافگونهی نوشتههای او ناشی میشود. گاهی اشعارش مانند صفحات یک دفتر خاطرات است. هیچ تلاشی برای پنهان کردن افکار یا احساسات شرمآور وجود ندارد. بنابراین شاعر در شعر «به او که خیلی سبکسر است» چهرهی معشوق را به منظرهای زیبا و چند سطر بالاتر، خندهی او را به نسیمی بازیگوش تشبیه میکند و بعد از علاقهاش به خزیدن در اتاق او در شب، برای تنبیه و تزریق زهرش به او میگوید.