عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: دیوید مارکسون
دیوید مریل مارکسون زادهی ۲۰ دسامبر ۱۹۲۷ رماننویس امریکایی بود. او نویسندهی چندین رمان پستمدرن از جمله «پیشرفت اسپرینگر»، «معشوقه ویتگنشتاین» و «بلوک خواننده» بود. نیویورک تایمز کتاب آخر او ، «آخرین رمان» را، که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد، «اثری نبوغآمیز» توصیف کرد.
رمانهای مارکسون مملو از حکایتهای ادبی و هنری، غیرخطی، ناپیوسته و کلاژمانند هستند. آثار این نویسنده در ردهبندی ژانری در ادبیات تجربی مدرنیستی و پست مدرنیستی طبقهبندی میشوند.
مارکسون در نیویورک و در خانوادهای با ریشههای یهودی به دنیا آمد. این نویسنده در کالج یونیون و دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد، کار نویسندگی خود را بهعنوان روزنامهنگار و ویراستار کتاب آغاز کرد و بهطور دورهای بهعنوان مربی کالج در دانشگاه کلمبیا و دانشگاه لانگ آیلند مشغول به کار شد.
گرچه نخستین رمان این نویسنده در اواخر دهه ۱۹۵۰ منتشر شد، اما او تا اواخر دههی ۱۹۸۰ -یعنی زمانی که بیش از ۶۰ سال داشت- و با انتشار «معشوقه ویتگنشتاین» شهرتی نیافت. از آن زمان بود که شهرتش پیوسته افزایش یافت، آنچنانکه در مصاحبهای اذعان داشت که یکی از دوستانش عواقب به شهره رسیدن را به او هشدار داده است.
«معشوقه ویتگنشتاین» را، که عموماً شاهکار او محسوب میشود، انتشارات دالکی آرشیو در سال ۱۹۸۸ به چاپ رساند. اگرچه این انتشارات نسخهی خطی اصلی مارکسون را ۵۴ بار رد کرد! اما درنهایت همین کتاب پس از انتشار تحسین منتقدان را برانگیخت. «معشوقه ویتگنشتاین» رمانی بسیار سبک و تجربی است به سنت آثار بکت. این رمان مجموعه جملاتی است که بیشتر در قالب اول شخص بیان میشود و قهرمان داستانش زنی است که خود را آخرین انسان روی زمین میداند؛ اما اظهارات او بهسرعت از موضوعی به موضوع دیگر تغییر میکند. موضوعات اغلب تکراری هستند و به نمادهای فرهنگی غربی، از زنو گرفته تا بتهوون و ویلم دو کونینگ، اشاره دارند.
امی همپل این اثر را به دلیل «طرح سؤالات فلسفی مهیب با هوشمندی فوقالعاده» تحسین کرده است. دیوید فاستر والاس نیز این رمان را «اثری تجربی با نقاط اوج شکوهمند» توصیف کرده. بعدها این رمان در اغلب نظرسنجیها جزء پنج رمان امریکایی بود که کمتر از شایستگیشان مورد توجه قرار گرفته است.
آثار متأخر مارکسون سبک کنایهای و مینیمالیست «معشوقه ویتگنشتاین» را به چالش میکشد و در مجموع، آثار این نویسنده، در کلیت خود، جهانی منحصربهفرد و خواندنی بنا میکنند.
قسمتی از کتاب لحظهی زوال نوشتهی دیوید مارکسون:
زمان زلزلهی سال ۱۹۰۶، اپرای متروپولیتن تور سانفرانسیسکو را برگزار کرده بود. کاروسو ساعت ۵ و ۱۳ دقیقهی صبح از خواب بیدار شد و بعدها گفت اولین فکری که به سرم زد این بود که در ناپل هستم و کوه وزوو فوران کرده. آلیو فرمستاد هم در حالی توی پارکی پیدا شد که رزهایی را که شب قبل برایش به روی صحنه پرت کرده بودند در آغوشش میفشرد.
پیکاسو: هنر حقیقت نیست. هنر دروغی است که کمکمان میکند حقیقت را بفهمیم.
گفتهی جورج جین نیتن که تا مدتها مورد توجه قرار نگرفت: اگر تمام امریکاییها فردا بمیرند و نصف روسیه روز بعدش از گرسنگی هلاک شوند، برایم پشیزی اهمیت ندارد. فقط نوشتن برایم اهمیت دارد.
در سرگذشتهای پلوتارک به هیچ زنی اشاره نشده.
رنوآر: در طبیعت رنگ سفید وجود ندارد.
آی.جی.فاربن به فرماندهی آشویتس: آزمایشها انجام شدند. تمام سوژهها مُردند. برای محمولهی بعدی با شما تماس میگیریم.
بعد از مرگ گابریلا میسترال سه روز عزای عمومی در شیلی اعلام شد.
گوگل دورهی کوتاهی در دانشگاه سنت پترزبورگ تاریخ درس داد. یکی از شاگردانش تورگنیف بود که بعدها گفت گوگول هیچ از تاریخ سر در نمیآورد.
جان وین نثر سوزان سونتاگ را انگلیسی گرتهای نامید.
جک لندن در گلن الن کالیفرنیا مرد.
پدر تنیسون دچار صرع شدید بود.
دوستی برامس و یوهان اشتراوس جوان.
هایزنبرگ چرا کل شب رقصیدی؟
چرا که نه دیراک؟ مهمونی پر از دخترهای خوشگله.
تو که باهاشون نرقصیده بودی از کجا میدونستی خوشگلن؟
پل مورفی از جنون مرد.
بادی بولدن هم.
نظر ماسنه دربارهی آهنگهای مذهبیاش: خودم که به این داستانهای عجیب مسیح و اینها باور ندارم. ولی عوام خوششان میآید.
ابن میمون: هنگام زناشویی نه زن باید مست یا خوابآلود یا ناراحت باشد نه مرد. زن نباید خواب باشد.
آدولف آیشمن وقتی منتظر محاکمه در اورشلیم بود لولیتا را خواند. از غیراخلاقی بودنش عصبانی شده بود.
همینگوی در نامهای گفته بود: من و گرترود استاین مثل برادریم.
این سبک انگلیسی را بههیچوجه تحمل نمیکنم.
شلی و توماس لاوپیکاک در یک زمستان حداقل شش اجرای دون جووانی را دیدند. پیکاک گفت: در این دنیا هیچ چیز کامل نیست. جز موتسارت.
تکری اوایل کارش آرتیست بود. دیکنز جوان که همسنش بود و دنبال تصویرگر برای اولین بخش یادداشتهای پیکویک میگشت، او را رد کرد.