بیوگرافی: دشیل هَمِت
4 سال پیش
زمان مطالعه
5 دقیقه
او زادهی ۲۷ می ۱۸۹۴ در مریلند امریکا و نویسندهی رمانهای کارآگاهی و داستانهای کوتاه پلیسی است. همت همچنین فیلمنامهنویس و فعال سیاسی بود. از جمله شخصیتهای ماندگاری که دشیل همت خلق کرد، میتوان به سم اسپید (شاهین مالت)، نیک و نورا چارلز (مرد لاغر) و شخصیت کمیک استریپِ آژانس مخفی X-9 اشاره کرد.
همت بهطور عمومیتیافتهای به عنوان یکی از بهترین نویسندگان معمایی تمامی دورانها شناخته میشود. در آگهی درگذشتش در نیویورک تایمز، او را با این عبارت توصیف کردند: «مدیر مدرسهی رمانهای کارآگاهی_معمایی.» نشریهی تایم، رمان منتشرشده از او به سال ۱۹۲۹، یعنی خرمن سرخ، را در لیست صد رمان برتر زبان انگلیسی در بین سالهای ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ قرار داد. در سال ۱۹۹۰، انجمن نویسندگان جنایی سه رمان او را در لیست صد رمان برتر جنایی تمام دورانها قرار داد. رمانها و داستانهای او همچنین تأثیر قابل توجهی بر ژانر فیلمهای پلیسی و به ویژه فیلمنوآر گذاشت و بارها براساس آنها فیلمنامههای درخشانی در جهانِ سینما اقتباس شد.
همت در نزدیکی گریتمیلز در مزرعهی هاپول اند ایم در روستای سن ماری در مریلند به دنیا آمد. پدرش ریچارد توماس همت و و مادرش آنه بوند دشیل نام داشتند. تبار مادرش به یکی از خانوادههای قدیمی مریلند میرسید که در گویش فرانسه به این خانواده دشیل میگفتند. هَمِت یک خواهر بزرگتر به نام آرونیا و برادری کوچکتر به نام ریچارد داشت که همگان سَم صدایش میکردند.
دشیل همت به عنوان یک مسیحی کاتولیک غسل تعمید یافت و در فیلادلفیا و بالتیمور بزرگ شد. در ۱۳ سالگی مدرسه را رها کرد و پیش از کار در آژانس کارآگاهی ملی پینکرتون چندین شغل داشت. او از سال ۱۹۱۵ تا فوریه ۱۹۲۲ به عنوان کارمند پینکرتون مشغول به کار بود.
همت در سال ۱۹۱۸ در ارتش ایالات متحده ثبت نام کرد و در بخش آمبولانسها مشغول به خدمت شد. در این دوران بود که به آنفلوآنزای اسپانیایی و سپس به سِل مبتلا شد. در دوران بیماری حین خدمت در ارتش، بیشتر اوقات در بیمارستان کاشمن در تاکوما واقع در واشینگتن بستری بود، در آنجا بود که با پرستاری به نام جوزفین دولان آشنا شد. این آشنایی در نهایت سبب ازدواج این دو در ۷ جولای ۱۹۲۱ در سنفرانسیسکو شد.
این زوج صاحب دو دختر شدند. مری جین (متولد ۱۹۲۱) و جوزفین (۱۹۲۶). مدت کوتاهی پس از تولد دومین فرزندشان، پرستاران خدمات بهداشتی به دولان اطلاع دادند که به دلیل تشدید بیماری سِل هَمِت، او و فرزندان نباید بهطور تماموقت با او زندگی کنند. دولان خانهای در سانفرانسیسکو اجاره کرد، جایی که همت آخر هفتهها در آنجا به دیدن همسر و فرزندانش میآمد. این ازدواج بعدها به جدایی انجامید، هر چند دشیل همت با درآمدی که از نوشتن خود به دست آورد، به حمایت مالی از همسر و دختران خود ادامه داد.
قسمتی از کتاب «بنویس جنایت» نوشتهی دشیل همت:
مدیسون اندروز مردی لاغر و شصت ساله بود و سبیل و مو و ابروهای زبر سفیدی داشت که صورت استخوانی او را بزرگتر جلوه میداد. لباسهای کهنه به تن داشت و تنباکو میجوید و معلوم بود بیست سالی درگیر پروندههای طلاق بوده است. گفت: «من به جرئت میگویم که کالینسون جوان فقط یاوهسرایی کرده است. فکر کرده با بچه طرف است، که اینها را میگوید.» گفتم: «من او را ندیدهام. چند ساعتی بیشتر نیست که به شهر برگشتهام. فقط آنقدری که به دفتر بروم و بعد به اینجا بیایم.» گفت: «خب. او نامزد گابریل است. اما من قیمش هستم و ترجیح میدهم مشورت دکتر رایز را داشته باشم. پزشک متخصص اوست. او گفت که اقامتی کوتاه در معبد مؤثرتر از بستری کردنش در بخش بهداشت روانی خواهد بود. من نمیتوانستم توصیهاش را نادیده بگیرم. هالدورنها احتمالاً شارلاتان هستند. اما جوزف هالدرون یگانه کسی است که گابریل میخواهد با او صحبت کند و به نظر میرسد بعد از مرگ والدینش، در معبد او، در آرامش به سر میبرد. دکتر رایز گفت که برخورد با تمایلش برای رفتن به معبد او را به بیماری سختتری گرفتار میکند. آیا میتوانم نظرات او را نادیده بگیرم فقط به این خاطر که کالینسون جوان دوستشان ندارد؟» گفتم: «نه.» در دفاع از خودش گفت: «هیچ عقیدهای در این باره ندارم. احتمالاً این مانند همهی حقهبازیهای دیگر است. اما ما نگران آیین دینیشان نیستیم، میخواهیم درمانگریشان را ببینیم. مغز گابریل است که برای ما اهمیت دارد. حتی اگر شخصیت او جوری نباشد که در مورد چنین چیزی در قبال ایمنی گابریل سخن بگوییم. من هنوز وسوسه میشوم که بگذارم او برود. بهبود او مهمترین مسئلهای است که باید بیشتر نگرانش باشیم و هیچ چیزی نباید مانعش بشود.»
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید