
بازی نامحدود/ ما بازی و قواعد آن را انتخاب نمیکنیم؛ اما انتخاب میکنیم چگونه بازی کنیم
کتاب «بازی نامحدود»، نوشتهی سایمون سینک، به همت نشر هورمزد به چاپ رسیده است. چگونه در یک بازی بیپایان پیروز میشویم؟ بازیهای محدود مانند فوتبال و شطرنج دارای بازیکنان مشخص، قوانین ثابت و نقاط پایان واضحی هستند. بدینترتیب، برندهها و بازندهها بهراحتی از یکدیگر قابل تشخیصاند. در بازیهای نامحدود، یعنی بازیهایی که هیچ خط پایانی ندارند، مانند تجارت و سیاست یا حتی خودِ زندگی، بازیکنان پیوسته میآیند و میروند. قوانین بازیهای نامحدود متغیرند و البته بازیهای نامحدود هیچ نقطهی پایان مشخصی ندارند. در اینجا هیچ برنده و بازندهای وجود ندارد، تنها برخی جلوتر و برخی عقبتر از دیگران هستند.
پرسش اصلی اینجاست که برای موفقیت در این بازی چگونه باید عمل کنیم؟
سایمون سینک در این کتاب شگفتانگیز، چهارچوبی برای طرز فکر نامحدود ارائه میکند. اگرچه هیچیک از ما نمیتواند در برابر احساس سرخوشی ناشی از ترفیع شغلی یا برندهشدن در مسابقه مقاومت کند با این همه این پاداشها بهسرعت محو میشوند. در طرز فکر نامحدود ما به چهارچوبی از آینده متعهد میشویم که در آن هفتهبههفته، ماهبهماه و سالبهسال پیشروی میکنیم. اگرچه از شکل دقیق این جهان مطلع نیستیم، اما پیشروی در مسیر آن به زندگی و کار ما معنا میبخشد.
پس، اگر میخواهید رهبری کارآمد و تأثیرگذار باشید و به قلب پیروان خود نفوذ کنید؛ اگر میخواهید سازمان خود را به شیوهای ماهرانه و با طرز فکری نامحدود هدایت کنید طوری که از عهدهی هر توفانی برآید؛ اگر میخواهید فردی شجاع و مسئولیتپذیر باشید و در بازی تجارت با تمام توان دوام بیاورید، باید این کتاب را بخوانید.
بازی تجارت کاملاً با تعریف بازی نامحدود مطابقت دارد. شاید سایر بازیکنان و افراد جدیدی را که ممکن است وارد بازی شوند، هیچوقت نشناسیم. تمام بازیکنان راهکارها و تاکتیکهای خودشان را تعیین میکنند و هیچ قاعدهی مشخص وضعشدهای که مورد توافق همه باشد وجود ندارد؛ جز قانون کلی (که حتی ممکن است از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشد). برخلاف یک بازی محدود برای بازی تجارت، زمان شروع از پیش تعیینشده، میانه یا پایانی وجود ندارد. با وجود اینکه برخی از ما با بازههای زمانی مشخصی برای ارزیابی عملکرد خودمان در برابر دیگر بازیکنان موافقیم (مثل سال مالی) و آن بازههای زمانی نشانههایی در جریان بازی ارائه میکنند، هیچکدام به معنای پایان خود بازی نیست. بازی تجارت خط پایان ندارد.
با وجود این واقعیت که شرکتها در حال انجام بازیای هستند که نمیتوانند پیروزِ آن باشند، بسیاری از رهبران تجاری طوری به بازی ادامه میدهند که انگار میتوانند. آنها به ادعاهای خود مبنی بر بهترین یا درجهیکبودن ادامه میدهند. چنین ادعاهایی بهقدری عادی شدهاند که ما بهندرت دربارهی احمقانه بودن برخی از آنها فکر میکنیم. هرگاه شرکتی ادعا میکند که درجه یک یا بهترین است، میبایست به جزئیات معیارهایشان نگاهی انداخت تا عملکردشان ارزیابی شود.

قسمتی از کتاب بازی نامحدود:
سیستم سرمایهداری فعلی ما بسیار بیثبات شده است و به کسانی که درون این سیستم هستند بهدرستی توصیه شده است که اصلاحات ضروری را خودشان انجام دهند؛ زیرا قصور در این کار احتمال اصلاحات اجباری را برایشان افزایش خواهد داد. اگر تالار بورس تغییر از درون را نپذیرد، ممکن است باعث شود مردم همهچیز را از بین ببرند. مخالفت با بیکفایتی دولت، فساد یا اشکال اقتصادی بیثبات، مقولههایی هستند که معمولاً شورشهای مردمی برای آنها شکل میگیرد. به یاد داشته باشید اگر بریتانیا محدودیتهای اقتصادی تحمیلشده بر مستعمرات را کاهش میداد و آنها میتوانستند نمایندگان بیشتری در دولت داشته باشند و از ثروتی که تولید میکردند سهم بیشتری ببرند، از بروز انقلاب امریکا اجتناب میشد؛ هرکجا بیثباتی باشد، ناآرامی هم هست.
ایجاد اختلال در سیستم کار بزرگی است. انقلابها پرخطر، ناگهانی و خشونتبارند و در این میان همیشه یک ضدانقلاب وجود دارد (وقتی دربارهی انقلاب حرف میزنم، منظورم فقط شورشهای مسلحانه نیست بلکه همهی دگرگونیها در وضعیت موجود را مدنظر قرار میدهم). مستعمرات امریکایی سالها پس از درخواست و التماس برای تغییر، تصمیم گرفتند شورش کنند. آنها به دلایل عقیدتی فقط تا حدی برای انقلاب ترغیب شدند. آنها مجبور شدند انقلاب کنند؛ زیرا میدیدند که زندگی و رفاه اقتصادیشان از محدودیتهای ناشی از بیتوازنی شدید قدرت و ثروت دچار آسیب میشود؛ اما بعدها تصویر ذهنی آیندهای جایگزین به وجود آمد.
خواه در روم باستان، یعنی جایی که رهبران از اعطای حق شهروندی به غریبههایی که با رنج زیاد از روم دفاع میکردند یا در مستعمرات امریکایی که حتی با وجود کار سخت در جهت کمک به سوخت موتور اقتصاد بریتانیا از داشتن نماینده محروم بودند، تولید قدرت و ثروت همیشه بر دوش مردم عادی بوده است. در دنیای مدرن و عصر امروز هم کارکنان هستند که برای کسب درآمد شرکتها و مدیرانشان بیشترین هزینه را متحمل میشوند. وقتی شرکتها پروژههای خودسرانهی خود را از دست میدهند، کارکنان باید نگران این باشند که آیا بدون منبع درآمدی برای خود یا خانوادهشان به خانه فرستاده میشوند یا خیر. کارمندان با این احساس به محل کار خود میروند که شرکت و مدیران هیچ اهمیتی به آنها نمیدهند. باید دانست که ارائهی غذای رایگان و اتاقهای شیک چیزی نیست که مردم فکر کنند به آنها اهمیت داده میشود. آنها خواهان رفتار منصفانه هستند و میخواهند هنگام پرداخت در ثروتی که به تولید آن کمک میکنند و هزینههایی که برای توسعهی شرکت متحمل میشوند، سهیم شوند.