الکس ویتل: در زندان با رمان‌های جیمز بالدوین آشنا شدم

3 سال پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

الکس ویتل در گفت‌وگو با گاردین از ادبیات و مطالعه می‌گوید:

*اولین خاطره‌ی خواندن من

از زمانی که پنج یا شش ساله بودم، به یاد می‌آورم که از طبقه‌ی خوابگاهم در خانه‌ی کودکانی که زندگی می‌کردم، کمیک‌ها و مجلات دورریخته‌شده را برمی‌داشتم. چیزهایی همچون ویزر و چیپس، بینو، دَندی سروشر و... آن‌ها را زیرِ روتختی‌ام با کمک یک چراغِ دوچرخه می‌خواندم.

*کتاب مورد علاقه‌ی من در سنین رشد

«جزیره‌ی گنج» اثر رابرت لوئیس استیونسون. در حدودِ هشت سالگی آن را خواندم، چشمانم را بستم و تصور کردم که از مخمصه فرار کرده‌ام و با جیم هاوکینز و لانگ جان سیلور با کشتی هیسپانیولا قایقرانی می‌کنم.

*کتابی که من را در نوجوانی تغییر داد

زمانی که به دنبال قیام بریکستون در سال ۱۹۸۱ در زندان بودم، «ژاکوبن‌های سیاه» اثر سی. ال. آر. جیمز را خواندم. من ۱۸ ساله بودم و این اولین‌باری بود که از روایتی درباره‌ی شورش بردگان، که به قلم نویسنده‌ای سیاه‌پوست بود، مطلع شدم. تا آن زمان، همیشه بر این باور بودم که سیاه‌پوستانِ برده‌شده در دریای کارائیب فقط مطیع بودند و هیچ استراتژی هماهنگی در مبارزه، برای آزادی نداشتند.

*نویسنده‌ای که ذهن مرا تغییر داد

در زندان، «خانه‌ی سیاهِ دیکنز» برایم بیش از حد سنگین بود؛ اما چند سال بعد، «سرود کریسمس» را خواندم. دیکنز با فقرا همدلی بود. او آن‌ها را در جلو و در معرضِ دید جامعه قرار داد. معتقدم که هر نماینده‌ی مجلسی باید مجبور شود این متن کلاسیک را بخواند.

*کتابی که باعث شد بخواهم نویسنده شوم

«دلالِ آیسبرگ اسلیم» را در اواسط ۲۰ سالگی خواندم. این یک روایت درونی از مردی بود که در حاشیه زندگی می‌کرد و قوانین جامعه را زیر پا می‌گذاشت. زبان گفت‌وگوها زبانی خیابانی بود. این اثر مرا آزاد کرد تا بدون هیچ عذرخواهی «شخصیت‌های شرور بریکستون» را خلق کنم و نحوه‌ی زندگی، نفس کشیدن و صحبت‌کردنشان را به روی کاغذ بیاورم.

*نویسنده‌ای که باز به او برگشتم

زمانی که در زندان بودم، با جیمز بالدوینِ بزرگ آشنا شدم. رمان‌های او را خواندم، اما روایت‌هایشان، در آن مقطع از زندگی‌ام، مرا جذب نکرد. او اکنون یکی از نویسندگانِ مورد علاقه‌ی من است. این نویسنده خیلی جلوتر از زمان خود بود. شاهکارهای اولیه‌ی او امروزه کتاب‌های بسیار مهمی هستند.

*کتابی که دوباره آن را خواندم

بیوگرافیِ باب مارلی تیموتی وایت با نامِ «آتش گرفتن». در طول زندگی‌ام، در مواقعی نیاز داشتم که به خودم یادآوری کنم کسی که در فقر ناامیدانه و با حداقل پتانسیل به دنیا آمده و به ذره‌ای امید چسبیده است، در نهایت می‌تواند به موفقیت دست یابد.

*کتابی که دیگر نتوانستم آن را بخوانم

یکی از دوستانم از من خواست تا کتاب «اولیسِ» جیمز جویس را بخوانم. ۳۰ صفحه‌ی اول را امتحان کردم و منصرف شدم. اگر کسی اصرار کند که دوباره آن را بخوانم، با یک نسخه‌ی چاپ شده‌ی جلد سخت از او پذیرایی خواهم کرد.

*کتابی که بعدها در زندگی کشف کردم

چند سال قبل از همه‌گیری، من به اندازه‌ی کافی خوش‌شانس بودم که به جشنواره‌ی کتاب در اوکلند، نیوزلند دعوت شدم. زمانی‌که آنجا بودم یک نسخه از کتابِ «جنوبی» ارنست شاکلتون را خریدم؛ روایت حادثه‌ای از کشتی‌ای در نزدیکی قطب جنوب. این کتاب یکی از هیجان‌انگیزترین نمونه‌های استقامت انسانی است که تابه‌حال خوانده‌ام.

*کتابی که در حال مطالعه‌ی آن هستم

در بیوگرافی درخشانِ مالوری بلکمن، «فقط بگو»، من شباهتی به زندگی خودم پیدا کرده‌ام. او همان نویسنده‌ی کودکان است که دنیای پر از رنگ و تنوعش، چیزی است که همگان به دنبالِ آن هستند.

*کتاب‌هایی که آن‌ها را راحت می‌خوانم

بیوگرافی‌های ورزشی را بسیار راحت می‌خوانم. در حال حاضر، مشغول خواندن بیوگرافیِ لیونل مسی از گیلم بالاگه هستم.   

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید