کاوشی فلسفی درباره عکاسی / فلسفیدن در قاب
کتاب «کاوشی فلسفی دربارهی عکاسی»، نوشتهی دیرمود کاستلو، به همت انتشارات کتاب آبان به چاپ رسیده است. مواجههی فلسفی با عکاسی واقعاً چگونه است؟ تا به امروز، فلسفهی عکاسی غالباً به مسائل زیباییشناسانه و معرفتشناسانه پرداخته است تا دلالتهای متقابل آنها را بسنجد. به بیانی کلیتر، فلسفهی عکاسی هم دربارهی ارزش هنری عکاسی تحقیق کرده، هم آن را ابزاری برای کسب معرفت درخصوص جهان دانسته است. یقیناً فلسفهی عکاسی فقط به چنین مواردی منحصر نیست و نباید هم باشد. ممکن است فلسفهی عکاسی به همین روال به مسائلی نظیر رویکرد سیاسی گونههای خاص عکاسی یا اخلاقیات به تصویر آوردن نوع خاصی از سوژهها، پرسشهای انتزاعی در باب چیستی آثار هنر عکاسی یا پرسشهای هستیشناسانه در مورد تمامیت عکاسی بپردازد. اما بایسته است تا در آینده فیلسوفان بهطرزی جدی چنین پرسشهایی را حلاجی کنند.
بااینحال، شایستهی توجه است که پاسخهای معمول به پرسشهای معرفتشناسانه و زیباییشناسانهای که تا به امروز رایج بوده، ناسازگار به نظر میآیند. از یک سو، عموماً عکاسی بهگونهای توصیف میشود که گویی به لحاظ معرفتشناسانه، از سایر اَشکال تصویرپردازی امتیاز بیشتری دارد؛ ما معمولاً و نه منحصراً، برای کسب شواهد و اطلاعات، بر تصاویر عکاسی و نه ترسیمی تکیه میکنیم. در تمامی حوزههای حقوقی، دادگاهی، اسناد و مدارک، پزشکی و علمی بهصورت گستردهای از عکاسی استفاده و براساس آن استدلالهایی را بنا میکنیم که دربارهی جهان موجه میانگاریم. ازسویدیگر، عکاسی امروزه در نظر همگان، به استثنای بیرحمترین شکآوران، هنر تلقی میشود؛ ما ارزش زیباییشناسانهی آن را تصدیق میکنیم و تفاوتهای سبکشناسانهی آن را همراه با انواع دیگری از تفاوت به رسمیت میشناسیم که میان آثار عکاسان و مکاتب گوناگون عکاسی وجود دارد. دستان استادی مانند واکر اونز، قادر است حتی صریح و واضحترین تصویر مستند را چنان به تصویر کشد که چونان تمامی اجزای یک اثر نقاشی سنجیده، روشن و حامل معنا به نظر آید.
این کتاب به تأمل در این مورد میپردازد که چگونه شیوهی درک عکاسی و نوشتن دربارهی آن از دوران سونتاگ تا به امروز متحول شده است. این اثر نمونهای از نقد فرهنگی نیست. هدف رسالهی حاضر مواجههای فلسفی با عکاسی است، نه مواجههای جامعهشناسانه و روانشناسانه، یا مواجهه با عکاسی به شیوهای که گاه بهطورکلی «نظرورزانه» خوانده میشود؛ اما مایل است تا چنین هدفی را با التفات به تاریخ و کاربردهای زیباییشناسانهی ابزار عکاسی محقق کند ــ برخلاف آنچه فلسفه نوعاً انجام میدهد.

قسمتی از کتاب کاوشی فلسفی دربارهی عکاسی:
به چه معنا عکس، جزئی از یک روایت خاص و یا سهیم در آن است؟ کوری در متنی متأخرتر به همین موضوع میپردازد، و میان «بازنمایی اصیل» و «بازنمایی کاربردی» تمایز مینهد. زمانی بازنمایی اصیل محقق میشود که عکس، همان موضوعی را تصویر کند که تشخیص میدهد، و یا بر اثر آن به وجود آمده است. بازنمایی کاربردی آنگاه صورت میپذیرد که عکس، موضوع معینی را با تشخیص موضوعی دیگر تصویر کند؛ نمونههای پیشین اُتللو و کینگکونگ را به خاطر بیاوریم. برای نمونه، میتوان همین دوگانگی را در فیلمهای داستانی جُست. در این فیلمها، نسبتِ میان عکسهایی محوریت مییابد که فیلم و روایت داستانیاش را با هم پیوند میدهد. ازیکسو، همانند فیلم مستند، ممکن است که محتوای روایی با تصاویر تعیّن یابد. از سوی دیگر، این احتمال وجود دارد که همانند فیلم داستانی، محتوای تصاویر از روایت داستانی ناشی شود. در نمونهی فیلم مستند، بازنمایی اصیل، یا آنچه عکس به آن تعلق دارد است که به محتوای روایی فیلم تعیّن میدهد. در فیلم داستانی، بازنمایی کاربردی، یا موضوعی که عکس در مورد آن است، با محتوای روایی متعین میشود. هم بازنمایی اصیل و هم بازنمایی کاربردی، امکانهایی حقیقی است که عکاسی در اختیار دارد، و در فیلم به کار گرفته میشود. کارکرد حقیقی فیلم، زمانی محقق میشود که شرایط نمایشی مناسبی داشته باشد. از همین روی، نمیتوان فیلم را صرفاً به زیربنای حاصل از عکاسیاش فروکاست، مگر آنکه خسارتی متوجه اصل آن شود.
کوری میپذیرد که ممکن است عکس، جدا از دوگانگیای که میان بازنمایی اصیل و کاربردی وجود دارد، باز هم موضوعاتی را بازنمایی کند که به سبب آنها پدید نیامده است؛ اما او چنین کاری را بسیار دشوارتر از حالتهای پیشین مییابد. تصور کنیم که عکس، دیگر ابزار ترازنخستی نباشد که روایت داستانی با آن محقق شود ــ مثلاً، کارکرد عکس این باشد که متن روایی مجزایی را مصوّر کند. دراینحالت، بازار عکاسی فقط همچون ابزاری رونق میگیرد که کارکرد آن، ثبت نقوش برجایمانده از اشیاست.
کاوشی فلسفی دربارهی عکاسی را ایمان امیرتیمور ترجمه کرده و کتاب حاضر در 239 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.