پاسخ های غیرعادی به پرسش های خیلی عادی / اندیشه پیرامون چیستیهای مهم
کتاب «پاسخهای غیرعادی به پرسشهای خیلی عادی» نوشتهی دکتر عبدالعظیم کریمی به همت نشر قدیانی به چاپ رسیده است. هنر نابِ اندیشمند، اندیشیدن است. با اندیشیدن است که پرسیدن زاده میشود و در پی پرسیدن، کاویدن و پژوهیدن آغاز میشود و در فرجام ِ پژوهیدن، پرسشهای دیگری از جنس و فصلی دیگر در برابر ذهن ناآرام اندیشمند پدیدار میشود و این روندِ گشوده به فراخنای بیکران هستی تا ابد ادامه دارد. هر پاسخی به هر پرسش بهویژه پرسشهای هستیشناسانه و جهانشناسانه، آبستن ابهامهای تازهتر و رازهای نهانتر است تا آنجا که هیچ پرسشی نباید و نشاید که به پاسخی فرجامین منتهی شود؛ پاسخ هر پرسش باید خاستگاه و بستری تازهتر برای زایش پرسشهای عمیقتر و توفندهتر باشد. درنهایت زنجیرهای از این پرسشها و پاسخهاست که شیرازه و شالودهی اندیشهورزی و ذهنگستری را برای «اندیشمندان جُستارگر» در این «جهان رازگستر» شکل میدهدتا از این رهگذر به سوی مقصدی نامعلوم که غایت آن رسیدن به «نارسیدن»هاست رهسپار گردند.
«پاسخهای غیرعادی به پرسشهای خیلی عادی» ما را به این وادی غریب در زیست جهانی عجیب راهبری میکند تا فرایند اندیشیدن به تکاپوی پایانناپذیر افتد؛ چراکه پرسشکردن نباید معطوف به پاسخی باشد که ذهن مخاطب را خاموش و فرآیند تفکر را متوقف کند، بلکه هر پاسخی به هر پرسش باید به منزلهی حجامتی خونریزانه باشد تا براثر نیشترِ تیز و بُرندهی آن، پیکرهی ذهن از ذهنیتهای بسته و خموده رهایی یابد. زیرا فقط با خالیکردن ذهن از پاسخهای راکد و ایستاست که میتوانیم جای پای خود را در مرتبهای فراتر از جایی که قرار داریم باز کرده و گامی ژرفاتر و فراختر برداریم.
اندیشهورزی زنده و بالنده زمانی رخ میدهد که آدمی با همهی وجود خویش درگیر موضوعی مبهم و تاریک و «مسئلهمندانه» شود؛ زیرا هوش و تفکر در موقعیتهای نامعلوم و تردیدزا تحریک میشود و فقط پرسشهای هنجارگریز و بهظاهر غیرمنطقی و غیرعقلانی که بدون قاعده و ناگهان (از روی یک اتفاق و حادثه) به ذهن خطور میکند، خاصیتی یورشگرانه دارد. فریدریش نیچه معتقد است اندیشیدن مانند پرتابکردن یک تاس است. تنها یک پرتاب تاس، بر مبنای شانس، میتواند ضرورت را بپذیرد و شمارهی منحصربهفردی که نمیتواند شمارهی دیگری باشد را ایجاد کند... نهتنها پرتاب تاس کاری غیرعقلانی و غیرمنطقی، بیمعنی و ابرانسانی است، بلکه تلاش تراژیک و تفکر تراژیک را برمیسازد. اندیشیدن در خود، همانگونه که عنصری از اختیار را دارد، شامل عنصری از شانس و ضرورت است. پیشامدی که در پرتاب تاس اهمیت دارد، در اندیشه نیز تعیینکننده است.

قسمتی از کتاب پاسخهای غیرعادی به پرسشهای خیلی عادی:
سیمون وی، فیلسوف، الهیدان، عارف و مبارز فرانسوی نظریهی ویژهای دربارهی رنج و شر در جهان دارد و بر این باور است که خدا همهی هستی ما را، غیر از حقیقت ازلی روحمان، در دستان ضرورتِ بیرحم ماده و خشونت شیطان وا نهاده است. از این رو، آفرینش در نگاه سیمون وی نه خوب است و نه بد، بلکه «ضروری» است. بنابراین، اولین گام برای درک و کنار آمدن با چرایی رنجی که در این جهان دچار آنیم، فهم بیمعنایی این چرایی است. این جهان بر مدار ضرورت میچرخد، بنابراین باید به این ضرورت عشق ورزید و بهترین انتخاب را در مواجهه با امری که ما هیچ اختیاری در قبال پذیرش یا عدم پذیرش آن نداریم داشت.
از نظر او رنج و شر در این جهان دیوار بین ما و خدا را محو میکند مشروط به آنکه نگاه خود را به معنای رنج و شر تغییر دهیم. رنجها و مصایب جهان یگانه شکافهای روح آدمی هستند که خداوند از طریق آنها به درون ما نفوذ میکند و اما اغلب ما با تسلی دادن رنجها این امکان را از خود و خداوند سلب میکنیم. رنج و شر به این معنای وارونه، موجب دلضربههای بیدارگرانه در عمق وجود آدمی میشود تا از پوستهی خود مجازی و نفسانی (ایگو) به درآید و با سیمای خویشتن حقیقی خویش یگانه شود.
درواقع، آدمی همواره دستخوشِ رنج و درد و شر بوده و هست و خواهد بود و هر انسانی در مسیر زندگیاش رنج را به نحوی تجربه کرده است. سیمون وی، با مطرحکردنِ رنج و محنت، نهتنها در تلاش است به برخی پرسشها دربارهی شر پاسخ دهد بلکه بهواسطهی محنت، انسان را با ابعاد دیگرش آشنا میسازد و آن را گامی در جهت خودشناسی معرفی میکند. برای انسانِ ازخودبیگانهی دنیایِ مدرن، پاسخ به چراییِ محنت، موهبتی رهاییبخش است؛ زیرا محنت در این مقام، موجب بازگشت به خویشتن حقیقی خویش میگردد، چراکه آنچه انسان را حقیقتاً آزاد میکند، فهمِ حقیقت است و محنت، انسان را در رسیدن به آن یاری میرساند.
سیمون وی «رستگاری از راه رنج» را کلید فهم معنای زندگی مؤمنان در این جهان شَرَرخیز میداند. اگر بتهون «شادی از راه رنج» را شعار زندگی خود میدانست و نیچه انسان سالم را کسی میدانست که بیماری را به نسخهای شفابخش مبدل میسازد و مارکوس اورلیوس معتقد بود خوب دانستن لذت و بد تلقی کردن درد، نوعی کفر است؛ همهی اینها نشاندهندهی معنایی دیگر از درد و رنج است که با معنای رنج و بلا و مصیبت در نزد عوام نهتنها متفاوت بلکه متضاد است. از منظر سیمون وی، جهان سراسر رنج است اما این رنج و شر خود نشانهای از عشق خداوند به بندگانش است تا آنها را زنده و بالنده کند.
سیمون وی عظمت شفای الهی و التیام یافتن آدمی از رنج و شر را نه در محو و نابودی رنج و شر بلکه در بهرهگیری از آن میداند. او در پی درمانی فراطبیعی برای رنجهای آدمی نیست بلکه استفادهی فراطبیعی از این مصایب برای درمان طبیعی اوست!