هزارتوی مشکلات/ تصمیماتی که ما را شکل می‌دهند

2 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

کتاب «هزارتوی مشکلات»، نوشته‌ی راسل رابرتس، به همت نشر مون به چاپ رسیده است. بسیاری از مشکلات حاد می‌توانند باعث دل‌شوره و اندوه ما شوند. پاسخ به این سؤال که کدام مسیر بهترین است، ممکن نیست؛ مگر در آن زمان که به سرزمین دوردست آینده برسیم؛ سرزمینی که فقط زمانی آن را به‌طورکامل خواهیم شناخت که به آن رسیده باشیم. این موضوع دل‌سردمان می‌کند و دلمان که گرم نباشد، کارها را به تعویق می‌اندازیم.

پس چگونه باید پیش برویم، به‌خصوص اگر می‌خواهیم تصمیم منطقی بگیریم؟ یک استراتژی واضح این است که به چالش‌های دیگری نگاه کنیم که با آن‌ها مواجه شده‌ایم و راه‌حل‌وفصلشان را هم فهمیده‌ایم؛ مثلاً برای رهایی از ترافیک، زودتر از ساعت پیک از خانه بیرون می‌زنیم یا برای ساختن واکسن کرونا، به داده‌ها و الگوریتم‌هایی که می‌توانیم آن‌ها را بسنجیم و آزمایش‌های تکرارپذیر تکیه می‌کنیم. برای بعضی مشکلات -که من آن‌ها را مشکلات حل‌شدنی می‌نامم- به‌کارگیری پیوسته‌ی علم، مهندسی و تفکر منطقی منجر به پیشرفت مداوم می‌شود.

اما در رابطه با تصمیمات بزرگ زندگی (مشکلات حاد) -اینکه ازدواج کنیم یا نکنیم، با چه‌کسی ازدواج کنیم، آیا بچه‌دار شویم، دنبال کدام مسیر شغلی برویم، چقدر وقت به دوستان و خانواده اختصاص دهیم، چگونه دوراهی‌های اخلاقی روزمره را حل‌وفصل کنیم-امکان تصمیم‌گیری براساس داده‌ها، علم یا رویکردهای منطقی معمول وجود ندارد.

مشکلات حاد در برابر سنجش مقاومت می‌کنند. آنچه به کار شما می‌آید، ممکن است برای من مؤثر نباشد و آنچه دیروز برای من مؤثر بوده، ممکن است فردا برایم بی‌اثر باشد. مشکلات حاد حالتی سرکش، خشن، خودجوش، بنیادین و پیچیده دارند. مشکل حاد در مقایسه با مشکل حل‌شدنی که در آن فنون متعارف عقلانیت ما را پیش می‌برد، به‌طورکلی جانور دیگری است. در بخش اعظم تاریخ بشر، قدرت و سنت -پادشاهانی که بر ما حکومت کردند، والدینمان، مذهب، فرهنگ پیرامونمان- مشکلات حادی را که با آن‌ها روبه‌رو بودیم حل‌شدنی کرده‌اند. اکنون پادشاهان مرده‌اند. قدرت مذهب پیوسته سست می‌شود. سنت؟ از بند آن رها شده‌ایم و خود را الواح نانوشته‌ای تصور کرده‌ایم و می‌خواهیم تازه گچی در دست بگیریم و خودمان را آن‌طور که دوست داریم، آزاد از همه‌ی محدودیت‌ها، طراحی کنیم.

آنچه زمانی سرنوشت بود، حالا تصمیم محسوب می‌شود. باشکوه است، اما چالش‌برانگیز و اغلب دلهره‌آور هم هست. انتخاب امکان بالقوه‌ی زندگی بهتر را ارائه می‌دهد؛ اما وقتی هیچ دستورالعمل، الگوریتم یا برنامه‌‌ای وجود ندارد که بگوید چه کنیم، چگونه در پهنه‌ی این آزادی حرکت کنیم؟

یک پاسخِ ممکن به مسئله‌ی مشکلات حاد این است که تلاش کنید چیزهایی را که می‌شود، بسنجید و آنچه را که سنجش‌ناپذیر است تا حد ممکن کمّی کنید. این کار به نظر از هیچی بهتر است و همین‌که در روند جمع‌آوری اطلاعات بیشتر باشید، اعصابتان آرام می‌شود. به خود می‌گویید دارم به‌سوی پاسخ درست حرکت می‌کنم. دارم قدمی در جهت درست برمی‌دارم؛ اما امکان دارد آن قدم در جهتی غلط باشد. اگر حواستان نباشد، مثل کسی می‌شوید که زیر نور چراغ‌برق دنبال دسته‌کلیدش می‌گردد. رهگذری می‌آید کمک و می‌پرسد آیا اینجا گمش کرده‌ای؟ طرف می‌گوید نه، اما اینجا نورش بهتر است. حتی ممکن است منطقی به نظر برسد که با چراغ‌قوه نور بیندازید تا آنجا را روشن‌تر کنید، اما اگر دسته‌کلید دور از چراغ برق و در اعماق تاریکی افتاده باشد، فقط دارید خودتان را گول می‌زنید و بیهوده فکر می‌کنید کم‌کم دارید کلیدها را پیدا می‌کنید. با تمرکز بر آنچه درباره‌ی موضوع می‌دانید و آنچه درآن‌باره تصور می‌کنید، طیف گسترده‌ی انتخاب‌های ممکن را نادیده می‌گیرید.

اگر سنجش امور مهم دشوار است و امور سنجش‌پذیر هم گمراه‌کننده‌اند، دیگر چه چهارچوبی برای تصمیم‌گیری باقی می‌ماند؟

این کتاب پاسخ به این پرسش است.

قسمتی از کتاب هزارتوی مشکلات:

داروین در چالش تصمیم‌گیری برای ازدواج بود اما آدم‌هایی که متوجه می‌شوند زندگی زناشویی بدی دارند نیز با تنگنای مشابهی روبه‌رو هستند. اینکه آیا طلاق بگیریم یا نه دقیقاً به اندازه‌ی ازدواج، مشکلی حاد است. در دنیای مدرن در بیشتر کشورها طلاق‌گرفتن به‌طور سیستماتیک راحت‌تر شده و به‌لحاظ فرهنگی نیز جریان پرقدرتی به راه افتاده که هرگونه بدنامی را از مسئله‌ی طلاق بزداید. اگر از زندگی زناشویی خود راضی نیستید، ترغیب می‌شوید آن را ترک کنید. مثل یکی از دوستان من که بعد از طلاق به من گفت: «راستش اون زندگی زناشویی اصلاً من رو راضی نمی‌کرد.»

در نظر اقتصاددان‌ها طلاق الگویی از تصمیم عقلانی است -وقتی به‌زیستی شما بعد از طلاق بیش از به‌زیستی شما از ازدواجتان باشد، طلاق می‌گیرید. براساس این چهارچوب فکری، یقیناً می‌توانید طلاق را از منظر یک دانشمند علوم اجتماعی نظاره کنید. همچنین شاید منجر به پیش‌بینی‌های سودمندی شود و کمکتان کند تا بعضی الگوهای طلاق را در زمان‌های مختلف و میان کشورهای متفاوت درک کنید؛ اما به‌هیچ‌وجه فکر نمی‌کنم از آنچه در حال حاضر واقعاً برای مردمِ درگیر زناشویی بد رخ می‌دهد، توصیفی به دست دهد.

به‌رغم جریان فرهنگی در راستای زدودن بدنامی از طلاق، خیلی از آشنایان من که طلاق گرفته‌اند، ظاهراً این تصمیم را به‌سادگی و برمبنای به حداکثر رساندن به‌زیستی‌شان نگرفته‌اند. ازدواج بخشی از هویت آن‌هاست، اینکه چه نگاهی به خودشان دارند و می‌دانندکه اگر انتخاب کنند به ازدواجشان خاتمه دهند، طلاق نیز بخشی از هویتشان خواهد بود. خوششان نمی‌آید گزاره‌ی «او طلاق گرفته» توصیفی از آن‌ها باشد. اغلب خودشان را آدمی می‌دانند که وفادار می‌ماند تا زمانی‌که مرگ، آن‌ها را از شریک زندگی‌شان جدا کند.

بعضی افراد براساس فایده‌گرایی محض طلاق می‌گیرند، به امید یافتن شادی و خوشبختی روزمره‌ی بیشتر، بیش از آن مقدار که هم‌اکنون در کنار شریک زندگی خود کسب می‌کنند. بعضی دیگر درمی‌یابند که زندگی زناشویی خیلی آن‌ها را تحت فشار قرار داده، به‌حدی که مسئله‌ی شکوفایی برایشان ناممکن شده. برای این دسته از افراد، طلاق چیزی ورای صرفاً شادتر بودن است؛ راهی است به سوی شکوفایی.

هزارتوی مشکلات را ماندانا و رکسانا قهرمانلو به اتفاق ترجمه کرده‌اند و کتاب حاضر در 133 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

خرید کتاب هزارتوی مشکلات               

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید