نوشتن زندگی / مواجهه با مسئله‌ی نوشتن

1 سال پیش زمان مطالعه 7 دقیقه

 

کتاب «نوشتن زندگی» به‌قلم آنی دیلارد به همت نشر رایبد به چاپ رسیده است. نوشتن زندگیِ آنی دیلارد درباره‌ی زندگی نویسنده و مواجهه‌اش با مسئله‌ی نوشتن است. نویسنده در این جستار، با سبک شخصی و سادگی منحصربه‌فردش، نوشتن را عذاب بزرگی می‌داند که ای کاش می‌شد از آن دست بردارد! او اما از نوشتن دست برنداشته و مواجهه‌ی زندگی و نوشتن را در مقام یک نویسنده‌ی جستان و خیزان روایت کرده است.

دیلارد در همه‌ی آثارش مواجهه‌ی نویسنده و طبیعت را با حساسیتی ویژه پیش برده و از سختی‌ها، مرارت‌ها، اشتباهات، بدفهمی‌ها و توهم‌های نویسنده در مسیر نوشتن، پرده برداشته است: «وقتی سر یک کتاب گیر کرده‌ای، آن هم وقتی زمان زیادی از شروع کار گذشته و می‌دانی باید چه بنویسی، ولی قادر به ادامه دادن نیستی، وقتی که یک هفته یا یک ماه هر صبح به آن اتاق سر می‌زنی و هر بار پشتت را به آن می‌کنی، مشکل معمولاً یکی از این دو است: یا ساختار دو شاخه شده و روایت داستان شکستگی مویی پیدا کرده که ممکن است خیلی زود آن را به دو نیم کند یا در حال نزدیک ‌شدن به اشتباهی مرگ‌بار هستی.

چیزی که در ذهن نقشه‌اش را کشیده بودی جوابگو نیست. اگر راه فعلی‌ات را ادامه بدهی، کتاب از دست می‌رود یا فرو می‌پاشد و هنوز دقیقاً متوجه این نیستی.» دیلارد در نوشتن زندگی، به‌تنهایی و جمعیتِ نویسنده در حین نوشتن رجوع کرده و به اتصال و انفصال نویسنده، نوشتن و زندگی می‌پردازد، هم‌چون معلمی که در 24 سالگی برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شده و امروز در دهه‌ی هشتم زندگی‌اش، درس‌های بسیاری برای هرکسی دارد که دوست‌دارِ نوشتن، خواندن و زندگی است!

با نوشتن، سطری از کلمات را کنار هم قرار می‌دهی و به آن نظم می‌بخشی. این سطرها مانند کلنگ معدنچی، اره نجار و سوند جراح است و تو این ابزار را به کار می‌گیری و مسیر پیش رویت را حفر می‌کنی و به‌زودی خود را در اعماق قلمرویی جدید می‌یابی. شاید به بن‌بست بخوری و شاید به بخش درست ماجرا برسی. این را فردا می‌فهمی یا یک سال دیگر، همین موقع! راه را جسورانه پیش می‌بری و با ترس از آن می‌گذری؛ جایی می‌روی که راه، تو را می‌برد. در انتها، به رودخانه‌ای می‌رسی؛ گزارش‌هایی کوتاه و بلند از دل کار بیرون می‌کشی و آن را گزارش می‌کنی!

نوشته تغییر کرده است، نوشته در دستان تو و با تصورات تو، در چشم‌برهم‌زدنی، به ابزاری «شناخت‌شناسانه» تبدیل شده است. این جای جدید جذاب است، چرا واضح نیست! با آن روبه‌رو می‌شوی، فروتنانه و بادقت، واژه‌ها را می‌چینی و حواست به همه‌ی گوشه‌کنارها هست!

قسمتی از کتاب نوشتن زندگی:

مردم بیشتر در پیِ چیزهایی می‌روند که بیش از همه دوست دارند؛ اما نویسنده‌ای که در جست‌وجوی موضوعی است، به دنبال چیزی نمی‌رود که بیش از همه دوست دارد. کافی است به چیزی علاقه داشته باشد؛ چون می‌داند که هیجانات، بدجور بر ما چیره می‌شوند. فرانک کانروی دوست داشت با یویو بازی کند؛ امیلی دیکنسون عاشق نورِ اریب بود؛ ریچارد سلزر صفاقِ برّاق را دوست داشت و تصویر ذهنی فاکنر از کتاب «خشم و هیاهو» شلوار گل‌آلود دختر کوچولویی روی درخت گلابی بود.

چرا کسی درباره‌ی افکار عجیب و علاقه‌ی تو به آنچه برای دیگران مبهم است چیزی نمی‌نویسد؟ زیرا آن چیز مختص تو است. چیزی که به هر علتی نمی‌توان آن را توضیح داد و فقط برای تو جذابیت دارد، زیرا آن را در صفحه‌ی هیچ کتابی نخوانده‌ای؛ و این همان جایی است که تو شروع می‌شوی! تو اینجایی تا به آن صدایی بدهی، به حیرتت! «سخت‌ترین بخش از زندگی هنری هنرمند، داشتن نظم‌وترتیب دقیقی است که او را مجبور می‌کند ـ در کنار تمام مشکلات ـ با عزمی راسخ به کار بپردازد.»

این سخن تروییت مجسمه‌ساز است. ثورو نیز همین مضمون را چنین گفته است: «استخوان خودت را بشناس؛ راه خود را در پیش گیر، ثابت‌قدم باش، دور زندگی‌ات را خط بکش. استخوان خودت را بشناس؛ شروع کن به جویدن آن، زیر دندانت خردش کن، زیر زمین چالَش کن و همچنان آن را بجُو.»

بنویس، مثل کسی که رو به مرگ است؛ و فرض کن داری برای کسی می‌نویسی که آخرین روزهای بیماری و عمرش را سپری می‌کند. اصل کار همین است! چه می‌نوشتی، اگر می‌دانستی به‌زودی خواهی مرد؟ به کسی که در حال مرگ است چه می‌گفتی که پیش‌پاافتادگیِ آن حالش را به هم نزند؟

در تابستان، درباره‌ی زمستان بنویس. مثل ایبسن، نروژ را از میز تحریری در ایتالیا توصیف کن؛ مثل جیمز جویس، دوبلین را از میز تحریری در پاریس نمایش بده؛ مانند ویلا کتر که در نیویورک، رمان‌هایی درباره‌ی دشت «می‌سی‌سی‌پی» نوشت یا مارک تواین که «هکلبری فین» را در هارتفوردِ کانکتیکات نگاشت. به‌تازگی نیز پژوهشگران دریافته‌اند که والت ویتمن به‌ندرت از اتاقش بیرون می‌آمد.

نویسنده در پی ادبیات است، نه جهان؛ هرچند در جهان زیست می‌کند و نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد. حتی اگر همبرگری خریده یا با هواپیمایی تجاری پرواز کرده باشد، برای خوانندگانش گزارشی از تجربه‌اش فراهم می‌آورد و بسیار دقت می‌کند که چه بخواند، زیرا خوانده‌هایش همان چیزهایی است که خواهد نوشت و توجه دارد که چه چیزهایی بیاموزد، زیرا آن‌ها همان چیزهایی خواهد بود که خواهد دانست.

نویسنده از جایگاه خود آگاه است؛ اینکه چه کرده و چه می‌تواند بکند. مرزها برایش آشناست، درست مانند تنیس‌بازی که زمین تنیس را می‌شناسد. او در لبه‌ها و مرزها بازی می‌کند و فرای این مرز، جایی است که خواننده باید عقب‌تر بنشیند و محتاطانه عمل کند! عقل وامی‌ماند و شعر دگرگون می‌شود؛ از سویی دیوانگی می‌آید و از سویی تنش. اکنون آیا او می‌تواند آن را شجاعانه و دقیق وسعت بخشد؟ آیا می‌تواند به محدوده‌ها تلنگر بزند و آن نیروی رام‌نشدنی را تصرف کند؟

بدنه‌ی ادبیات، با مرزها و لبه‌هایش، بیرونِ بعضی‌ها و درونِ بعضی دیگر است. شاید پس از آنکه نویسنده به ادبیات اجازه دهد که به او شکل ببخشد، خود نیز بتواند به ادبیات شکل بدهد. در فرانسه، وقتی کارگری آسیب می‌بیند یا خسته می‌شود، کارگر باتجربه و کارآزموده می‌گوید: «حرفه و کار به بدنش وارد شده است!» هنر نیز به درون تو راه یابد. نقاش نمی‌تواند رنگ را، مانند چسب یا پیچ، برای سفت ‌کردن جهان به کار ببرد. تیوپ‌های رنگ شبیه انگشتان دست است و فقط زمانی نقش می‌آفریند که مسیرهای عصبی درون نقاش، پُروپیمان باشد و راحت به مغز فرمان دهد. بخش درگیر مغز نیز سلول به سلول، ملکول به ملکول، اتم به اتم تغییر شکل می‌دهد تا با رنگ متناسب شود.

پل کله می‌گفت: «خودتان را با محتویات جعبه‌ی رنگ هماهنگ کنید.»

می‌گفت هماهنگ ‌شدن با محتویات جعبه‌ی رنگ از طبیعت و کار کردن روی آن مهم‌تر است؛ یعنی نقاش رنگ‌ها را به شکل جهان درنمی‌آورد، خودش را به شکل رنگ‌ها درمی‌آورد. او کارگری است که جعبه‌ی رنگ و محتویات موروثی‌اش را با خود این‌سو و آن‌سو می‌برد. کله‌ این نگرش را به‌درستی تعریف کرده است: «یک اکتشاف بسیار نو و دگرگون‌ساز!»

دانشجویی یکی از نویسندگان مشهور را با یک پرسش غافلگیر کرد: «فکر می‌کنید من بتوانم روزی نویسنده شوم؟»

نویسنده گفت: «خب، چه می‌دانم... آیا جمله‌ها را دوست داری؟»

دانشجو با تعجب گفت: «جمله‌ها؟ جمله‌ها را دوست دارم! من بیست ساله‌ام و آیا جمله‌ها را دوست دارم؟»

اگر جمله‌ها را دوست داشت، می‌توانست مانند نقاشِ بانشاطی که می‌شناختم، شروع به کار کند.

یک‌بار از آن نقاش پرسیدم: «چطور نقاش شدی؟» و او گفت: «از بوی رنگ خوشم می‌آمد.»

 

نوشتن زندگی

نوشتن زندگی

رایبد
افزودن به سبد خرید 90,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط