#
#

میزانسن: منظره‌ی دریایی

10 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

«منظره‌ی دریایی» نمایشنامه‌ای در دو پرده از نمایشنامه‌نویس امریکایی، ادوارد آلبی است. آلبی این نمایشنامه را در سال 1974 تکمیل کرد، اثری که هسته‌ی اولیه‌اش یک نمایشنامه‌ی کوتاه به نام «زندگی» و نمایشنامه‌ی دیگری به نام «مرگ» بود که این نمایشنامه‌نویس با بسط ایده‌های موجود در این دو نمایشنامه‌ی کوتاه، به «منظره‌ی دریایی» رسید. این اثر در سال 1975، برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر، به‌عنوان بهترین درام، شد.

مانند بسیاری از نمایشنامه‌های آلبی، «منظره‌ی دریایی» بر ارتباطات در روابط بینا ـ فردی و در اینجا بر روابط در میان زوج‌ها تمرکز دارد؛ مسئله‌ای که در نخستین نمایشنامه‌ی آلبی در برادوی یعنی «چه کسی از ویرجینیا ولف می‌ترسد؟» (1962) نیز واکاوی شده بود.

«منظره‌ی دریایی» صرفاً یک درام نیست و به گفته‌ی منتقدان گوناگون، دارای عناصر کمدی، فانتزی، طنز و ابزورد است.

در «منظره‌ی دریایی»، نانسی و چارلی، یک زوج امریکایی، که در آستانه‌ی تغییر بزرگ زندگی در دوران بازنشستگی قرار دارند، در رابطه‌ی خود دچار مشکل می‌شوند. آن‌ها در حال بحث پیرامون این مسائل در ساحل هستند که زوج عجیب دیگری ظاهر می‌شوند. یک زوجِ مارمولک! این دو مارمولک که در اندازه‌ی انسان‌اند، به نام‌های لزلی و سارا، مانند مردم صحبت و رفتار می‌کنند. مارمولک‌ها به‌حدی تکامل یافته‌اند که دیگر در دریا احساس آرامش نمی‌کنند و مجبورند به‌دنبال زندگی در خشکی باشند!

بااین‌حال، پیش از اینکه آلبی برای نمایشنامه‌ی «منظره‌ی دریایی» جایزه‌ی پولیتزر درام را دریافت کند، بسیاری از منتقدان به اثرِ او واکنش منفی نشان دادند و فقط تعداد کمی از آن‌ها به دید مثبت به این اثر نگاه کردند؛ یکی از آن‌ها کلایو بارنز از نیویورک تایمز بود که می‌نویسد: «آنچه در اینجا آقای آلبی به ما داده است، نمایشنامه‌ای با تراکم دراماتیک زیاد و با طنین‌های احساسی و فکری جالبی است.» هارولد کلورمن نمایشنامه‌ی «منظره‌ی دریایی» را پیشرفت مثبت آلبی قرار می‌داند. او معتقد است: «آرام‌ترین نمایشنامه‌ی او، یک اشتیاق فلسفی است.»

نشانه‌های ابزوردیسم در این نمایشنامه نه‌تنها در این است که نیمی از بازیگران انسان/مارمولک هستند، بلکه در طول اثر، عناصر صحنه‌ایِ ابزورد نیز دیده می‌شود. برای ‌مثال، چندین‌بار در طول نمایش یک جت در بالا پرواز می‌کند و این باعث می‌شود که هربار نانسی و چارلی بخشی از گفت‌وگوهایشان را تکرار کنند.

یکی از ایده‌های مرکزی این نمایشنامه‌ی آلبی، ایده‌ی بیگانگی است. بیگانگی یکی از دلایلی است که سبب شده لسلی و سارا دریا را ترک کنند. در پرده‌ی دوم، سارا به انسان‌ها می‌گوید: «ما دیگر احساس نمی‌کردیم که به آنجا تعلق داریم.» می‌توان ادعا کرد که این بیگانگی گامی در تکامل آن‌ها بوده است. نانسی و تاحدی چارلی نیز در زندگی خود احساس بیگانگی می‌کنند. در پرده‌ی اول، نانسی چندین موقعیت را ـ بیشتر در رابطه‌اش با چارلیز ـ توصیف می‌کند که در آن‌ها احساس بیگانگی می‌کند. او می‌خواهد زندگی و رابطه‌اش چیزی فراتر از گذرانِ دوران بازنشستگی باشد و درنهایت فشارهای ناشی از بیگانگی به‌عنوان یکی از مضامین تکرارشونده‌ی آلبی، بر جهت شخصیت‌ها و کنش‌های نمایشنامه تأثیر می‌گذارد.

 

منظره ی دریایی (نمایش نامه)

منظره ی دریایی (نمایش نامه)

قطره
افزودن به سبد خرید 105,000 تومان

قسمتی از نمایشنامه‌ی منظره‌ی دریایی:

لزلی: (رویش را به سمت سارا برمی‌گرداند.) «خب سارا، تو چی فکر می‌کنی؟»

سارا: (سر تکان می‌دهد.) «نمی‌دونم لزلی.»

لزلی: «به نظرت اون‌ها دارن چیکار می‌کنن؟»

سارا: «خب به نظر می‌رسه کارشون یه جورایی به معنی تسلیم باشه، اما از کجا معلوم؟ شاید هم کلک باشه.»

لزلی: «می‌رم یه نگاهی بندازم.»

سارا: «باشه. خیلی مراقب باش.»

لزلی: (آهی از سر بیزاری.) «باشه سارا.»

لزلی به سمت جایی که نانسی و چارلی در موقعیت تسلیمشان‌اند راه می‌افتد.

چارلی: «اوه خدای من. یکی‌شون داره می‌آد.»

نانسی: «از جات جُم نخور.»

چارلی: «اگه یکی‌شون بهم دست بزنه چی؟»

نانسی: «لبخند بزن.»

چارلی: «جیغ می‌زنم.»

نانسی: «نه. این کار رو نکن.»

چارلی: (از گوشه‌ی لب نجوا می‌کند.) «داره می‌آد! داره می‌آد!»

نانسی: «خب... آروم باش و وحشت نکن. اگه دُم داشتیم، الان بهترین زمان تکون دادنش بود.»

لزلی کاملاً نزدیک است.

چارلی: «اوه خدا!»

لزلی می‌ایستد. روی چارلی خم می‌شود و چندین‌بار او را بو می‌کند. سپس صاف می‌ایستد و با پنجه‌ی پایش به دنده‌ی چارلی سقلمه‌ای می‌زند. چارلی بی‌اختیار ناله‌ای می‌کند، اما همچنان بی‌حرکت می‌ماند و لبخند می‌زند. لزلی به نانسی نگاه می‌کند. او را می‌بوید و ضربه‌ای هم به او می‌زند. نانسی لبخند می‌زند و دستش را کمی تکان می‌دهد. لزلی هر دو را برانداز می‌کند، سپس برمی‌گردد و به سمت سارا می‌رود.

سارا: «خب؟»

لزلی: «خب... اون‌ها چندان... ترسناک به نظر نمی‌آن. حتی یه جورایی جالبن. جوون نیستن. دندون‌هاشون رو نشون می‌دن، ولی به نظر نمی‌آد که بخوان گاز بگیرن. پوستشون بامزه‌ست... نرمه.»

سارا: «چه بویی می‌دادن؟»

لزلی: «عجیب.»

سارا: «خب باید حدس می‌زدم.»

لزلی: (نه‌چندان مطمئن) «فکر کنم امنه.»

سارا: «مطمئنی؟»

لزلی: (خنده‌ی کوتاه.) «نه. معلومه که نه.» (سرش را می‌خاراند.)

     

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط