جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

میزانسن: رُنه

میزانسن: رُنه

 

«رُنه» نمایشنامه‌ای است به قلم امیل زولا. زولا پیش از آنکه در نویسندگی شهرتی دست‌‌وپا کند، با حداقل دستمزد در یک شرکت حمل‌ونقل منشی‌گری کرد و مدتی نیز در بخش فروش انتشارات آشت مشغول به کار بود. او در همان سال‌ها، نخستین مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه خود را منتشر کرد، به مطالعه‌ی جدی فلسفه، تاریخ و فیزیولوژی پرداخت و همزمان به‌عنوان نویسنده‌ای مستقل و آزاد در مجلات و روزنامه‌های ادبی، هنری و سیاسی قلم زد.

اما نام زولا نخستین‌بار با انتشار رمان جنجال‌برانگیز «ترز راکن» در سال 1867 بر سر زبان‌ها افتاد. منتقدانِ خرده‌گیر و همیشه در صحنه به او حمله کردند و اثرش را سراسر تعفن و انحطاط اخلاقی خواندند. زولا پس از انتشار رمان بعدی خود، «مادلِن فرا» (1868)، در بحبوحه‌ی جنگ فرانسه و پروس در سال 1870 اولین مجلد از سلسله رمان‌های «روگون_ماکار» (تاریخ طبیعی و اجتماعی خانواده‌ای در دوران امپراتوری دوم فرانسه) را با عنوان دارایی خانواده‌ی روگون منتشر کرد که مهم‌ترین و شاخص‌ترین نمونه‌ی مکتب ناتورالیسم به شمار می‌رفت. این مجموعه به‌تنهایی نشان‌دهنده‌ی پیروزی جنبش ادبی ناتورالیسم بود که زولا در رأس آن، به همراه بالزاک، فلوبر، موپاسان و برادران گنکور نمایندگان اصلی آن بودند.

رُنه درامی است در پنج پرده که پس از چالش‌های بسیار نخستین‌بار در شانزدهم آوریل 1887 با بازی مارت براندس در نقش رُنه و رافائل دوفلو در نقش ساکار در سالن تئاتر وودویل روی صحنه رفت. نکته‌ی حائز اهمیت در نمایشنامه‌ی رُنه حضور آریستید ساکار یا همان آریستید روگون است که از قهرمانان اصلی مجموعه‌ی «روگون_مارکار» به شمار می‌رود. این شخصیتِ محوری شمایل سرمایه‌دار حریص و بی‌رحمی را به تصویر می‌کشد که نامش هنوز هم در فرانسه مظهر چهره‌های پول‌پرست در شرکت‌های صاحب‌نفوذ و ثروت‌سالار است که در پی مال‌اندوزی له‌له می‌زنند و در جریان تحولات سیاسی رنگ عوض می‌کنند.

زولا با تصویرکردن سه شخصیت اصلی نمایش‌نامه‌ی رُنه _یعنی رُنه، ساکار و ماکسیم_ درصدد بود که نشان بدهد وقتی اخلاقیات پوسیده است و پیوندهای خانوادگی دیگر وجود ندارد به چه فروپاشی دهشتناکی می‌رسیم: رُنه، پاریسی خوش‌گذرانی که دیوانه‌ی تجملات است، ساکار سفته‌باز حریص و تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ای که در بلبشو و تحولات پاریس بال‌وپر می‌گیرد و ماکسیم، جوان بی‌اراده و سست‌عنصری که محصول جامعه‌ی رخوت‌زده‌ی زمانه است. از زاویه‌ای دیگر، زولا با خلق این سه شخصیت به‌زعم خود تصویری ارائه می‌دهد از باتلاق هولناکی که فرانسه‌ی دوران امپراتوری دوم در آن غرق می‌شد.

زولا باور داشت هنر نمایش مانند همه‌ی هنرها دامنه‌ای نامحدود دارد و هیچ مانعی بر سر راه آن نیست و اگر مانعی باشد تنها از عجز و ناتوانی بشر است. او هنر را در همه‌ی تمدن‌ها در حرکت می‌دید و عقیده داشت حتی در ابتدایی‌ترین فرمول‌ها نیز نبوغ جاری است و این فرمول‌ها فقط دگرگون می‌شوند و تمدن‌ها را گسترش می‌دهند. در نگاه او شکسپیر و مولیر همان‌قدر بزرگ بودند که آیسخولوس، هرکدام در تمدن خود و با فرمول مختص خود؛ اما باور داشت: «مخاطبان تغییر می‌کنند؛ مخاطب شکسپیر و مخاطب مولیر دیگر مخاطب ما نیستند. باید تغییر و تحول اذهان و ضرورتِ واقعیتی را که همه‌جا فزونی می‌یابد در نظر داشته باشیم. آخرین رمانتیک‌ها بیهوده تکرار می‌کنند که مخاطب فلان چیز را می‌خواهد، مخاطب فلان چیز را نمی‌خواهد: روزی فرا می‌رسد که مخاطب حقیقت را خواهد خواست.» همان‌طور که در قضیه‌ی دریفوس هم گفت: «حقیقت در حرکت است و هیچ چیز نمی‌تواند آن را متوقف کند.»

قسمتی از نمایشنامه‌ی رُنه نوشته‌ی امیل زولا:

بِرو: کار ناجوانمردانه‌ای بود... فقط دزدها این‌طوری به حریم خانه‌ی مردم تجاوز می‌کنند.

ساکار: حق دارید از من عصبانی باشید.

بِرو: دختر من جهیزیه‌ی پر و پیمانی دارد. فریب ‌دادن او کار زیرکانه‌ای بود. خوب از ضعفش سوءاستفاده کردید. حالا هم مثل آدم‌های ازخودگذشته آمده‌اید پیش من و رضایت داده‌اید که جبران کنید... ثروت بادآورده‌ای محسوب می‌شود. دامی پهن کردید که مطمئن بودید پدر و دختر هر دو گرفتارش می‌شوند.

ساکار: اما آقا، اجازه بدهید...

بِرو: چه؟ اجازه‌ی چه را بدهم؟... اینجا فقط من حرف می‌زنم. من به شما می‌گویم چه باید بگویید و چه باید بشنوید، چون شما به‌خاطر گناهکار بودن‌تان اینجایید. در این خانه عزت و شرافت را احساس نمی‌کنید؟ بله آقا! عزت و شرافت این خانه را لکه‌دار کردید. چیزی نمانده بود که من دق کنم و بمیرم. خوب نگاه کنید! ببینید دست‌هایم چطور می‌لرزند. انگار یک‌شبه ده سال پیر شدم... ساکت باشید و فقط گوش کنید.

ساکار: عقلم سرجایش نبود، متوجه نبودم دوشیزه رُنه...

بِرو (با عصبانیت.) ساکت! نمی‌خواهم چیزی بدانم... چه دخترم پی شما آمده باشد، چه شما پی او رفته باشید، به من ربطی ندارد. من از او چیزی نپرسیدم، از شما هم چیزی نمی‌پرسم. اعتراف‌هایتان را پیش خودتان نگه دارید: گند و کثافتی ا‌ست که نمی‌خواهم واردش بشوم. به چشم من هر دو یک اندازه مقصرید... (مکث. بعد با لحنی آرام ادامه می‌دهد.) عذرخواهی می‌کنم از کوره در رفتم، آقا. به خودم قول داده بودم خونسردی‌ام را حفظ کنم. من در خدمت شما هستم، گوشت من زیر دندان شماست، نه گوشت شما زیر دندان من. شما اینجایید تا معامله‌ای را به من پیشنهاد کنید که ضرورت پیدا کرده. بالاخره با هم کنار می‌آییم، آقا. بفرمایید بنشینید.

پشت میز کارش می‌نشیند. ساکار هم روبه‌روی میز می‌نشیند.

ساکار: من به گوشم، بفرمایید چه خواسته‌هایی دارید، من مطیع اوامر شما هستم.

بِرو برگه‌های روی میزش را برمی‌دارد.

بِرو: دوشیزه رُنه بِرو دو شاتل بعد از فوت مادرش سیصد هزار فرانک به ارث برد که فقط بعد از ازدواجش می‌تواند صاحب آن شود. این مبلغ تا الان سودش هم رویش آمده. بفرمایید، این برگه‌های قیمومت است... قبل از اینکه آن‌ها را بدهم به شما دیشب دوباره یک نگاهی به آن‌ها انداختم.

ساکار: (از گرفتن برگه‌ها امتناع می‌کند.) نیازی به این‌ها نیست.

بِرو: (به او اصرار می‌کند برگه‌ها را بگیرد.) لازم می‌دانم این‌ها را تأیید کنید. باید از ثروت همسرتان مطلع بشوید... تازه این همه‌اش نیست. یکی از عمه‌های رُنه هم چند قطعه زمین در خیابان پوپنکور برایش به ارث گذاشته که آن را دویست هزار فرانک تخمین زده‌اند. الان در اجاره‌ی صیفی کارهاست، ولی محصول دندان‌گیری از آن درنمی‌آورند. بفرمایید، این هم صورت‌وضعیت این ملک و اجاره‌بهایی که از پیش مقرر شده.

ساکار: همه‌چیز درست است... من مطیع اوامر شما هستم، آقا، فقط در نظر داشته باشید که من با این دارایی‌ها کاری ندارم، چون درخواستم این است که طبق قانون جهیزیه ازدواج کنیم. می‌خواهم همسرم صاحب مطلق دارایی‌های خودش باشد.

خرید نمایشنامه رُنه

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.