عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
میزانسن: تراژدی سترگ مادام بوواری
«تراژدی ستُرگِ مادام بوواری» نمایشنامهای است به قلم مشترک جان نیکلسن و خاویِر مارزان. این نمایشنامه اقتباسی است از رمانی که در زمان انتشار (1857) آماج حملهی جزماندیشان شد و به انحراف اخلاقی متهم، اما پس از آن مهمترین اثر نویسندهاش و یکی از مهمترین آثار جریانساز ادبیات داستانی از کار درآمد. فلوبر اصرار داشت که علاقهای به سبک بالزاک نداشته، بااینحال شرح جزئیات زندگی روستایی در شمال فرانسه (که با ظرافت به تصویر کشیده شده) و استیصال و درماندگی اِما در برابر یکنواختی زندگی در یونویل و عطش دیوانهوارش برای رسیدن به آرزوهایی که هیچگاه به واقعیت نمیپیوست و بیشک با آرمانهای فرهنگی طبقهی متوسط فرانسه در دوران سلطنت لویی فیلیپ گره خورده بود، مادام بوواری را نمونهی تمامعیار و بیهمتایی از رئالیسم آن دوران کرده است. میتوان پرسید: چرا باید نمایشنامهای را خواند که داستان بزرگ و ماندگاری چون مادام بوواری را دستمایهی اقتباس کرده است؟ به بیان دقیقتر، چه چیزی خواننده را ترغیب میکند که با وجود رمان بیعیب و نقص مادام بوواری به سراغِ مطالعهی نمایشنامهای اقتباسی برود که به اذعان نویسندگانش قیود داستان اصلی را از بین برده و آن را زیر و رو کرده؟
برای پاسخدادن به این سؤال نخست باید دید جان نیکلسن و خاویر مارزان تا چه حد مادام بوواری را جراحی کردهاند. نخستین و واضحترین چیزی که ممکن است ذوق خوانندهی فرهیخته و هوادارِ ادبیات باشکوه فرانسه را کور کند متن سراسر کنایی و هزلآلودی است که عنوان نمایشنامه نیز نویدش را میدهد.
تکنیک داستان در داستان و حضور دو شخصیت «موشگیر» که به داستان اضافه شدهاند سکوی نمایشنامه میشود برای پرش به درون این حجم از کمدی. در اینجا، درام و زبان نمایشنامه و روایت به دو سطح تقسیم میشود و کل داستان در رفتوآمد میان این دو سطح شک میگیرد. داستان میشود سکهای سرگردان که میان زمین و هوا در چرخش است و هر لحظه یک روی خود را به ما نشان میدهد: لحظهای کمدی و لحظهای دیگر تراژدی. تناوب میانِ محاکات و روایت، بهعنوان دو شکل اصلی نمایشی، همزمان با توالیِ زبان محاورهای امروزی و زبان موقر رمان فلوبر شکل میگیرد. نمایش، با قراردادهای صحنهای و بیرون آمدن بازیگران از نقش، که گاهی به تئاترِ اپیک و اکسپرسیونیسم میگراید، پا از حدود رئالیسم رمان فراتر میگذارد و به یک اثر نمایشی مستقل از رمان تبدیل میشود. با این حساب، تا اینجا شکی باقی نمیماند که اگر کسی به امید خواندن اقتباسی وفادارانه به سراغ این نمایشنامه برود، دلسرد خواهد شد.
با بیرون آمدن بازیگران از نقش خودشان، داستان مادام بوواری در قابی مضاعف شکل میگیرد که به نمایشنامه خاصیتی پداگوژیک میدهد. تأکید بر «نمایشی بودن» هدف ویژهای را دنبال میکند؛ نمایشنامه تلاش میکند با رهایی هرچه بیشتر از فرم رمان مادام بوواری (و شاید مضمونی که در پس آن وجود دارد) به این پرسش پاسخ دهد که آیا حقیقتاً میتوان در اقتباس از یک اثر جاودان ادبی به آن وفادار نبود؟ آیا با روایت کمیک از داستانی که از بیخ و بن تراژدی است، با باز کردن همهی پیچیدگیها و دشواریهایش برای مخاطب قرن بیستویکمی و رویهمرفته با خارج کردن آن از خطی که از ابتدا داشته اساساً میتوان سرنوشت شخصیتی چون اِما بوواری را دگرگون کرد؟ صرفنظر از پاسخ گروه آقای نیکلسن به چنین پرسش خطیری، باید گفت مطرح کردن این مسئله بهخودیخود این نمایشنامه را به اثری خودمختار و آزاد تبدیل میکند، با هویتی مستقل از رمان فلوبر. پس ضمن دانستن این نکته که تراژدی ستُرگ مادام بوواری نه میتواند و نه میخواهد با اثر بزرگ و جاودان گوستاو فلوبر برابری کند، میتوان نتیجه گرفت که نمایشنامهی تراژدی ستُرگِ مادام بوواری اثری است ارزشمند که باید خوانده شود.
قسمتی از نمایشنامهی تراژدی ستُرگِ مادام بوواری:
در هتل شیر طلایی. خاویر و جان سر میز نشستهاند. ایپولیت نوشیدنی میآورد.
جان: خب، گرفتی یا نه؟
خاویر: آرسنیک؟ آره! همهشو!
ایپولیت: بفرمایین، آقایون.
خاویر: مرسی. به سلامتی.
جان: سلامتی! خب ایپولیت، به نظر میآد عادت کردی دیگه یه پا داشته باشی.
ایپولیت: همهش هم تقصیر دکتر بوواری نبود. نمیخوام اینو بزنم تو سرش.
خاویر: پا رو؟
ایپولیت: مسئولیتشو.
جان: خب چه اتفاقی افتاد؟
ایپولیت: برای پام؟ نمیدونم. فکر کنم همینجوری انداختنش دور دیگه.
جان: نه. منظورم اینه که مشکلش چی بود؟
ناگهان اِما وارد میشود.
ایپولیت: مادام بوواری!
اِما: شما اسپانیایی هستین؟
خاویر: بله. راستش، تو اسپانیا مثل ما بیشتر هم پیدا میشه.
اِما: باید باهاتون صحبت کنم. تنها.
جان از آنها فاصله میگیرد.
خرید نمایشنامه تراژدی ستُرگِ مادام بوواری