میزانسن: باخ و پسران
«باخ و پسران» نمایشنامهای است نوشتهی نینا رین. «باخ و پسران» برای اولینبار در تاریخ 29 ژوئن 2021، در سالن تئاتر بریج به روی صحنه رفت. وقتی کودکی زاده میشود که پدرش نابغه است، خواه در زمینهی موسیقی، نویسندگی یا هر حوزهی دیگری، این کودک با چه سرنوشتی روبهرو خواهد شد؟ با آیندهای درخشان و پربار یا زندگیِ در سایه و مملو از عدم کفایت؟ نینا رین، فرزند کریگ رین، تجربهی زندگی با پدری نامدار را دارد و شاید بیمناسبت نبوده است که همین موضوع را درونمایهی نمایشنامهی تاریخی «باخ و پسران» قرار داده است.
در این درام، رین به توصیف رابطهی آهنگساز مشهور آلمانی، یوهان سباستیان باخ، با دو همسر و دو تن از پسرانش به نامهای ویلهلم و کارل میپردازد و برخی از جنبههای شخصیتی این موسیقیدان پرآوازه را فاش میکند که ممکن است برای بسیاری ناآشنا باشد. او در این داستان، به تلاطمهای عاطفی خانوادهای اشاره میکند که در آن نبوغ نهتنها موهبتی از سوی خداوند، بلکه منبعی نیز برای امرار معاش محسوب میشود. در این نمایشنامه جنبهی آفرینندگی موسیقی از سویی و سودآوری موسیقی از سوی دیگر مورد بحث قرار میگیرد و دشواری ایجاد تعادل میان هویت هنری و احتیاجات مالی را، حتی برای موسیقیدانی برجسته مانند باخ بزرگ، دستمایه قرار میدهد.
نمایشنامه با صحنهای در بستر مرگ یوهان سباستین باخ آغاز میشود. پسرانش، ویلهلم فریدمان و کارل فیلیپ امانوئل، در کنار او هستند و خاطرات گذشته را مرور میکنند. نمایشنامه سپس به گذشته بازمیگردد و لحظات کلیدی از زندگی باخ و پسرانش را به تصویر میکشد. ازجمله این لحظات میتوان به سالهای آموزش موسیقی به پسران، اجرای کنسرتها، اختلافات هنری و شخصی، عشقهای ناکام و تلاش برای یافتن هویت فردی در سایه نبوغ پدر اشاره کرد.
این نمایشنامه در نقطهی مرکزی خود به بررسی روابط پیچیده و گاه پر تنش بین اعضای خانواده باخ میپردازد و نشان میدهد که چگونه عشق، رقابت و انتظارات میتوانند روابط خانوادگی را تحت تأثیر قرار دهند؛ روابط بین پدر و پسر، برادران و همسر به تصویر کشیده میشوند و نشان داده میشود که چگونه این روابط میتوانند منبع عشق، حمایت و درعینحال تنش باشند.
عشق از تمهای مهم نمایشنامه است و کنش شخصیتها بیانگر آن است که چگونه عشق میتواند الهامبخش، چالشبرانگیز و گاه ویرانگر باشد. در این نمایشنامه عشق بین اعضای خانواده، عشق به موسیقی و عشقهای ناکام به تصویر کشیده میشوند و روند درام نشان میدهد که عشق میتواند تاروپود زندگی انسانها را به کل تحت تأثیر قرار دهد.
قسمتی از نمایشنامه باخ و پسران نوشتهی نینا رین:
ویلهلم: فکر کنم هیچ رابطهی پدر و پسری به پیچیدگی رابطهی خدا و عیسی نباشه...
باخ (با بیتوجهی): و یهودا بر عیسی بوسه زد. سپس آمدند، دست بر عیسی نهادند و او را دستگیر کردند. کاهن اعظم به او گفت، اگر تو مسیح موعود، فرزند خدا، هستی نشانهای بیاور و همه فریاد برآوردند که اگر تو فرزند خدا هستی خودت را نجات بده.
باربارا: (با صدایی آهسته به او هشدار میدهد.) کافیه، عزیزم. اون برای این چیزها هنوز خیلی کوچیکه.
مکث.
باخ: (با ناهمخوانی شروع میکند و به هارمونی میرسد.) میبینی گوتفریت؟ ناهمخوانی رو میشنوی؟ باید حل شه. لوتر اینو متوجه شد. موسیقی در خدمت خداونده. عبادت در قالب صدا.
کارل: خب، حداقل اینجوری مردمو میکشونه کلیسا.
باربارا: هیس، کارل.
کارل: مردمو احساسی میکنه. ابزار بینقصیه. من توی کلیسا خیلی احساساتی میشم. شاید همهش به خاطر موسیقیه. بستگی داره فکر کنی هدف موسیقی چیه.
باخ: موسیقی در خدمت دینه. کتاب مقدسو به تصویر میکشه.
ویلهلم: اما همهی اون چیزهایی که الان برای گوتفریت زدی ـ بهراحتی میتونست درمورد یه اژدها هم باشه. وقتی یه چیزی نواخته میشه، میتونه برای تو یه معنی بده و برای من یه معنی دیگه.
باخ: واسه همینه که از کلمات هم استفاده میکنیم.
کارل: اون موقعهایی که بیکلام هست چی؟
اصلاً چرا موسیقی باید معنا و مفهوم داشته باشه؟ نمیشه فقط زیبا باشه؟
باخ (بهآرامی): کارل. تو دیگه خیلی ظاهربینی. ملودی ورای تصویر میره، خیلی دور، تا جایی که حتی معلوم نباشه راه برگشت از کدوم طرفه. اینطوری میتونه بازتابی از هرجومرج زندگی، معصیت، گناه و شک و تردید باشه. نکتهش اینه که موسیقی میتونه هرکاری بکنه. اما، درنهایت، معنای موسیقی همیشه خداست. چون خدا همهچیزه.
مکث
ویلهلم: پس چرا داری برای پرنس لئوپولد سوئیتهای ویولنسل مینویسی؟
باخ آشفته از پشت هارپسیکورد برمیخیزد.
باخ: چون باید به فکر نون شبتون هم باشم. بههرحال، میتونم توش هر چقدر دلم خواست خدا رو ستایش کنم، چون محاله متوجه شه. اون هیچچیز به چشمش نمیآد.