معرفی کتاب: چهار هزار هفته

1 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

«چهار هزار هفته» با زیرعنوانِ راهنمای مدیریت زمان برای انسان‌های فانی کتابی است نوشته‌ی اُلیوِر بِرکمن که نشر شبنا آن را به چاپ رسانده است. میانگین طول عمر انسان‌ها، به شکلی غیرمنطقی، وحشتناک و موهن، کوتاه است. می‌توان با این دیدگاه به موضوع نگاه کرد: اولین گونه‌ی انسان‌های مدرن حداقل 200 هزار سال قبل، در دشت‌های افریقا پدیدار شدند و باتوجه به مطالعات دانشمندان، تا پیش از نابود شدن آخرین موجودات زنده براثر تشدید حرارت خورشید، گونه‌های خاصی از حیات تا 1 و نیم میلیارد سال دیگر یا بیشتر، ادامه خواهند یافت. اما انسان‌ها چطور؟ با فرض طول عمری هشتادساله، حدود چهار هزار هفته زمان خواهند داشت.

قطعاً، شانس همراه عده‌ای خواهد شد: نود سال عمر می‌کنند و حدود 4700 هفته زمان خواهند داشت. عده‌ای شانس بیشتری دارند، مثل ژان کالمنت فرانسوی، که هنگام مرگ در سال 1997، 122 سال سن داشت و نامش به‌عنوان مسن‌ترین انسان، در رکوردها ثبت شد. کالمن ادعا می‌کرد خاطراتی را از ملاقات با وینسنت ون‌گوگ به یاد دارد و در سال 1996، وقتی اولین گوسفند شبیه‌سازی‌شده به نام دالی، با موفقیت به دنیا آمد، هنوز هم زنده بود. براساس پیش‌بینی بیولوژیست‌ها، طول عمر قابل‌توجهی شبیه به طول عمر کالمنت، به‌زودی مسئله‌ای معمول خواهد بود. بااین‌حال، او هم تنها حدود 6400 هفته زمان داشت.

بیان این مسئله با چنین اصطلاحات تکان‌دهنده‌ای به ما کمک می‌کند تا بفهمیم چرا فلاسفه، از زمان یونان باستان تا به امروز، کوتاه‌ بودن دوران زندگی را مشکل اساسی و ماهوی حیات انسان‌ها می‌دانند: چنان ظرفیت‌ها و توانایی‌های روحی قدرتمندی به انسان عطا شده است که می‌تواند برنامه‌های بی‌نهایت جاه‌طلبانه‌ای بریزد، اما در عمل، زمانی برای اجرایی کردن آن‌ها ندارد. سنکا، فیلسوف رومی، در نوشته‌ای که امروزه با عنوان «در باب کوتاهی عمر» شناخته می‌شود، تأسف خود را چنین بیان می‌کند: «این فضایی که به ما عطا شده است آن‌چنان سریع می‌گذرد که انسان‌ها، به‌جز عده‌ای قلیل، درست وقتی آماده‌ی زندگی‌ کردن می‌شوند، می‌فهمند زندگی‌شان به پایان رسیده است.» وقتی برای اولین‌بار محاسبات مربوط به چهار هزار هفته را انجام دادم، دلم گرفت. وقتی بهبود یافتم، شروع کردم به آزار دادن دوستانم؛ از آن‌ها می‌خواستم ـ بدون فکر و حساب کردن ـ حدس بزنند که به نظرشان انسان به‌طور متوسط، چند هفته زندگی می‌کند. یکی از آن‌ها عددی شش رقمی گفت. بااین‌حال، احساس می‌کردم باید به اطلاعش برسانم که یک عدد شش رقمی متوسط ـ 310 هزار هفته ـ مدت زمان تقریبی تمام تمدن بشری از دوران سومریان باستانی بین‌النهرین تا به امروز است. همان‌طور که فیلسوف معاصر، توماس نیجل نوشته است: «عمر ما در مقایسه با هر بازه‌ی زمانی معناداری، شبیه به کسری از دقیقه به نظر می‌رسد.» از این صحبت‌ها می‌توان به اینجا رسید که مدیریت زمان، با تعاریفی گسترده، می‌بایست دغدغه‌ی اصلی هر فردی باشد. شاید بتوان گفت که مدیریت زمان همان زندگی است. بااین‌حال، نظم جدیدی که مدیریت زمان شناخته می‌شود، مسئله‌ی کوته‌فکرانه‌ی افسرده‌کننده‌ای با تمرکز بر چگونگی انجام دادن هرچه بیشتر وظایف کاری یا ایجاد یک روال صبحگاهی عالی یا پختن تمامی وعده‌های غذایی هفته در روزهای تعطیل است.

این کتاب تلاشی برای کمک به اصلاح تعادل میان بخش‌های مختلف زندگی است؛ برای اینکه ببینیم آیا می‌توانیم برخی طرز فکرها را درخصوص زمان، که منشی عادلانه در برخورد با وضعیت حقیقی ما دارند، پیدا یا احیا کنیم: برخوردی عادلانه با کوتاهی ظالمانه و احتمالات درخشان چهار هزار هفته‌ای که در اختیار داریم.

قسمتی از کتاب چهار هزار هفته نوشته‌ی الیور برکمن:

هایدگر در اثر بزرگ خود به نام «هستی و زمان»، تأکید می‌کند که اساسی‌ترین چیز این جهان که ما قدردان آن نیستیم، اعجاب گیج‌کننده‌ی وجود آن است؛ این حقیقت که چیزی به جای هیچ‌چیز وجود دارد. بیشتر فیلسوفان و دانشمندان زندگی حرفه‌ای خود را صرف تفکر در زمینه‌ی نحوه‌ی وجود چیزها کرده‌اند: چه چیزهایی وجود دارند، از کجا آمده‌اند، چطور به یکدیگر مرتبط می‌شوند و امثالهم؛ اما شگفتی ناشی از فهم اینکه این چیزها اول وجود داشته‌اند را فراموش کرده‌ایم. به قول هایدگر: «پیرامون ما، جهانی در حال جهانیدن است.» این واقعیت که هستی وجود دارد، براساس نوشته‌های پرزرق و برق سارا بیکول، «واقعیت بی‌رحمانه‌ای است که همه‌ی ما باید دائماً انگشتان پای خود را روی آن بکوبیم.» اما در عوض، تقریباً همیشه و بدون اینکه متوجهش شویم، از کنارمان می‌گذرد.

هایدگر پس از متمرکز کردن توجه ما به موضوع سطحی هستی، در مرحله‌ی بعد، مشخصاً به انسان‌ها و نوع خاص وجود ما می‌پردازد. وجود برای گونه‌ی بشر به چه معناست؟ هایدگر در پاسخ به این سؤال می‌گوید که هستی انسان‌ها کاملاً و مطلقاً با زمان محدودشان پیوند خورده است. آن‌ها آن‌چنان به هم پیوند خورده‌اند که در حقیقت می‌توان گفت هر دو به یک معنی‌اند: وجود، برای انسان‌ها، بیش از هر چیز به معنای زندگی موقت در مدت‌زمان میان تولد و مرگ است، با این اطمینان که پایان فرا خواهد رسید، اما هنوز نمی‌دانیم چه زمانی. مایلیم درخصوص داشتن زمان محدود حرف بزنیم، اما ممکن است از دیدگاه عجیب هایدگر، منطقی‌تر به نظر برسد که بگوییم ما خودمان زمانی محدود هستیم. بدین‌ترتیب، زمان محدودمان تعریفی کامل از ما ارائه می‌کند.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط