
معرفی کتاب: مُتل ماه عسل
«متل ماه عسل» کتابی است که دو نمایشنامه از وودی آلن را در بر میگیرد: «از نو بزن سَم» و «مُتل ماه عسل». این کتاب را نشر بیدگل به چاپ رسانده است. نمایشنامهی «از نو بزن سم» نخستینبار در سال 1969 بر صحنه رفت و درواقع پلی بود میان دوران استندآپ کمدی آلن و ورودش به سینما. این اثر، داستان مردی به نام آلن فلیکس است که شیفتهی سینما و بهویژه فیلم کازابلانکاست و در جستوجوی عشقی واقعی و پایدار، با خیالپردازیهایش دستوپنجه نرم میکند. نمایش، مرز بین خیال و واقعیت را بارها و بارها جابهجا میکند و همین ویژگی آن را به نمونهای شاخص از طنز اگزیستانسیالیستی آلن بدل میسازد.
در مقابل، «مُتل ماه عسل» نمایشنامهای تکپردهای است که فضایی محدود، شلوغ و پرهیاهو دارد و داستان آن بر محور یک داماد میانسال میچرخد که در شب عروسیاش، به جای وفاداری به همسر تازه، با ندیمهی عروس راهی یک مُتل میشود. این موقعیت، به ورود زنجیرهای از شخصیتهای خانواده و دوستان به صحنه ختم میشود و نتیجه، آشوبی شیرین اما گزنده است که روابط انسانی، زناشویی و مفهوم وفاداری را زیر سؤال میبرد.
با وجود تفاوتهای زمانی و ساختاری، هر دو نمایشنامه دغدغههایی مشترک دارند:
ـ بحران عشق و روابط عاطفی: چه آلن فلیکس در «از نو بزن سم» که نمیتواند میان رؤیای عاشقانه و واقعیت زندگی تعادل برقرار کند و چه داماد میانسال در «مُتل ماه عسل» که درگیر وسوسهای ناگهانی است، هر دو شخصیت نشان میدهند که روابط عاطفی در جهان آلن همواره شکننده و پر از تناقض است.
وودی آلن
ـ کمدی موقعیت و روانشناسی: آلن استاد ایجاد موقعیتهای بهظاهر ساده اما پر از پیچیدگی روانی است. در «از نو بزن سم» حضور خیالی همفری بوگارت، قهرمان کازابلانکا، بار روانی و کمدی اثر را افزایش میدهد. در «متل ماه عسل»، ورود پشت سر هم شخصیتها به اتاق متل، ضرباهنگی دیوانهوار ایجاد میکند که تماشاگر را درگیر آشوبی پر از طنز میسازد.
ـ ناتوانی شخصیتها در بلوغ عاطفی: در هر دو نمایشنامه، شخصیتهای اصلی گرفتار نوعی کودکماندگی روانیاند. آلن فلیکس به قهرمانان خیالی پناه میبرد، درحالیکه داماد میانسال به جای پذیرش مسئولیت، به لذت آنی تسلیم میشود. این نگاه، نقدی است بر جامعهی مدرن که در آن انسانها با وجود بلوغ سنی، از لحاظ عاطفی و اخلاقی همچنان ناپخته باقی میمانند.
«از نو بزن سم» اثری تعیینکننده در شکلگیری هویت هنری وودی آلن بود؛ چراکه از دل آن، بسیاری از تمها و شیوههای سینماییاش بعدها در فیلمهایی چون «منهتن» و «آنی هال» تداوم یافت؛ درحالیکه «متل ماه عسل» بازتابی از دوران پختگی آلن است؛ جایی که او با بیرحمی بیشتری به روابط انسانی نگاه میکند و طنز را به ابزاری برای عریانکردن ضعفها و ریاکاریها بدل میسازد.
«از نو بزن سم» و «متل ماه عسل» دو سوی متفاوت اما مکمل جهانبینی وودی آلناند؛ یکی سرشار از خیالپردازیهای عاشقانه و دیگری غرق در هرجومرج زناشویی؛ اما در هر دو، طنز بهمثابه آینهای عمل میکند که دربرابر مخاطب قرار میگیرد و ضعفها، هوسها و تناقضهای او را بازتاب میدهد. ترکیب این دو اثر نشان میدهد که وودی آلن، چه در آغاز راه و چه در دوران پختگی، همیشه یک موضوع واحد را دنبال کرده است: ناتوانی انسان در رسیدن به عشق بینقص و طنزی که از این شکست زاده میشود.
قسمتی از کتاب متل ماه عسل:
نینا: خدای من ـ اینجا چه قشنگ دربوداغونه.
جری: صد دفعه با ماشین از اینجا رد شدم. عجب بختی که سوئیتِ عروس و دامادیش خالی بود.
نینا: من یکی که عاشقشم، همیشه آرزوم بوده شبِ عروسیم رو توی یه مُتل دربوداغون که بیرونش هم بارون میآد، بگذرونم.
جری: بیرون که بارون نمیآد.
نینا: نه، ولی دربوداغون که هست.
جری: یه تختِ گرد هم داره.
نینا: اصلاً نمیفهمیم تخت کدوم وریه.
جری: برامون مهمه؟
نینا: برای من که نه.
جری: بالاخره تنها شدیم. دور از اون همه آدمِ دیوونهی روی مخ.
نینا: گشنهت نیست؟
جری: (مهربان) الان؟ الان داری به غذا فکر میکنی؟ بعدِ اینکه از شرّ آشناها و فک و فامیل و ارکسترِ سرسامآور و وراجیهای خاخام خلاص شدیم؟ کی یادشون میده این طوری حرف بزنن؟ حالا که توی یه متل دربوداغون تنهاییم و بارون هم داره مییاد، گشنهته؟
نینا: بارون که نمیآد.
جری: من نزدیک شدن رگبار رو حس میکنم.
نینا: دویست سیصد متر قبل، از بغلِ یه پیتزافروشی رد شدیم...
جری: وزوویوس؟ آره، خیلی خوبه. چی بگم؟ خانوممون خوش اشتهاست.
نینا: نهفقط واسهی پیتزاها. سرویس رایگان داره؟ آخه من دارم.
جری: ای خدا! غذا هم دیگه از عشق واجبتر شده ـ بهم ثابت شد یه ملکهی یهودیِ اصیلی.
نینا: من سفارش میدم... تو هم میتونی مارتینیها رو آماده کنی.
جری: اعتراف کن من خیلی زبلم که تُنگ جین و ورموث رو با خودم آوردم.
نینا: زبل که هیچ، نابغهای اصلاً.
جری: مارتینی و پیتزا. از این به بعد، این دو تا همیشه شب ماه عسلمون رو تعریف میکنن.
نینا: اوه. تند نرو.
جری: تو بهترینی. امروز فهمیدم خوششانسترین مرد روی زمینم.