#
#

معرفی کتاب: مسئله‌ی رنج

8 ماه پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

«مسئله‌ی رنج» شامل مجموعه جستارهایی درباره‌ی فقدان، فاجعه و مرگ کتابی است به قلم امین بزرگیان که نشر کرگدن آن را به چاپ رسانده است. رنج فرایندی اجتماعی است و ارتباطی درهم‌تنیده با موقعیت تاریخی، فرهنگی و جغرافیایی دارد. رنج‌ها، هر چند بشری و عمومی‌اند، به‌گونه‌ای خاص و اجتماعی ساخته و ادراک می‌شوند. همواره مفصل‌بندیِ میان رنج و جامعه مهم است و می‌باید رنج‌ها را براساس یک موقعیت اجتماعی و سیاسیِ انضمامی مورد توجه و بررسی قرار داد.

روشن است که رنج را نمی‌توان بدون معنا در سرزمین وجود رها کرد. معنایابی برای رنج در عصر مدرن، تمام هدف انسان برای این تأمل دردناک است: من می‌خواهم با رنجم چه کنم؟ گفتار رایج با روان‌پژوهی در رنج، تاب‌آوردنِ آن را هدف خود قرار می‌دهد: رنج را تحمل کنم تا تداوم زندگی ممکن شود. بی‌گمان این هدفی قابل‌قبول است، اما محدود کردن تأمل در رنج به تاب‌آوری حیات این خطر را در خود دارد که منابع رنج، منابع مادی رنج، دست‌نخورده باقی بمانند: آن مادیتی که سازنده‌ی رنج است؛ آن نظام طبقاتی‌ای که منشأ درد تهیدستی و بیماری است و آن ساختاری که ظلم را توزیع می‌کند. اگر تأمل به رنج به تاب‌آوری آن محدود بماند، چگونه می‌توان به بهبود زندگی امید بست؟ اینجاست که نابسنده بودن مواجهات صرفاً روان‌شناسانه با موضوع عیان می‌شود. در ورای هر تأملی به رنج، آن‌گونه که مثلاً آلبر کامو در رمان «طاعون» می‌نویسد، باید پروژه‌ای عینی برای رهایی نیز مورد توجه باشد. آنچه جامعه را از طاعون نجات می‌دهد شرافت است. شرافت صرفاً اقدامی شخصی و فضیلتی فردی نیست، بلکه در بطن خود اشتیاق به بهبود وضعیت جمعی را نیز ذخیره دارد. این پلی است که ما را از آنچه نیچه یا کامو می‌گویند به فلسفه‌ی هستی‌شناسی کارل مارکس می‌رساند. مارکس از مسئله‌ی رنج انسان‌ها آغاز می‌کند، انسان عینی و مادی که درد و فقدان را با پوست و گوشت خود درک می‌کند و به همین دلیل در نقد دیالکتیک ایدئالیستی هگل، رئالیسم انسان‌باورانه‌ی خود را پیش می‌کشد: «انسان واقعی و جسمانی، انسانی که با پاهایی استوار بر زمین سفت و سخت می‌ایستد و با دم و بازدمِ تمام نیروهای طبیعت زندگی می‌کند.»

آگاهی از پوچ بودن حیات مهم‌ترین سرچشمه‌ی رنج است. درواقع، هر رنجی به‌نوعی یادآوری خصلت سیزیف‌وار حیات است. کامو، در بازخوانی اسطوره‌ی سیزیف، پذیرفتن این خصلت زندگی را راه مواجهه با رنجِ ناشی از آن می‌داند. این مواجهه چیزی نیست جز آری‌گویی به خودِ هستی، با تمامیتش؛ پذیرفتن اینکه رنج حیات چیزی مازاد و بیرونی بر آن نیست، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از آن است. این اندیشه هرگز به معنی رایج و صوفیانه‌ی پوچ‌انگاری، یعنی نه گفتن به زندگی نیست. نیچه در بستری دیگر، بین نیهیلیسم فعال و نیهیلیسم منفعل تفاوت می‌گذارد و می‌گوید نیهیلیسم فعال یعنی پذیرفتن پوچی حیات، به نفع زندگی و تداوم آن.

 

مسئله رنج (جستارهایی درباره فقدان،فاجعه و مرگ)

مسئله رنج (جستارهایی درباره فقدان،فاجعه و مرگ)

کرگدن
افزودن به سبد خرید 230,000 تومان

قسمتی از کتاب مسئله‌ی رنج:

رنج‌های آدمیان در حیات غالباً به چیزی مشخص استناد می‌یابد. ما از یادآوری مرگ خود، فقدان و مرگ پدرومادر، ازدست‌دادن دوستان، بیماری و درد، دوری از خانه و فقر و چیزهای دیگر رنج می‌بریم، اما ملال رنجی است که لزوماً ارتباط چندانی با فقدان چیزی یا کسی ندارد. فرد ملال‌زده عموماً پاسخ روشنی برای چرایی رنج خود نمی‌شناسد و حتی شاید آن را عقلانی نداند و خود را بابت احوالاتی که دارد ملامت کند. ملال رنجی است که سرچشمه‌اش را به‌سادگی نمی‌توان یافت. مشکل برای مشاوران روان و پزشکان اساساً از آنجا آغاز می‌شود که بیمارشان را کسی می‌یابند که معضل بزرگ عینی در زندگی‌اش ندارد تا لایق چنین رنجی باشد. چند روز پیش، که از یک دوست قدیمی حالش را در تلگرام پرسیدم، با ناخوشی گفت خوب نیست، اما در پاسخ به کنجکاوی و نگرانی‌ام، چندبار تأکید کرد که هیچ اتفاقی نیفتاده و نمی‌داند چرا دوباره حال هیچ‌چیز و هیچ‌کس را ندارد. هرچند در ابتدا برایم عجیب به نظر رسید، لحظاتی کوتاه لازم بود که به یاد بیاورم خود من هم چند هفته پیش، روزهایی طولانی با این حس درگیر بودم. ما غالباً نمی‌دانیم چرا دچار ملال می‌شویم، چرا ناخوشیم و از چه چیز رنج می‌کشیم. به همین دلیل است که ملال حیثیتی متافیزیکال و رمزآلود یافته تا جایی که از آن به راز زندگی مدرن تعبیر شده است. مارگریت دوراس، در فصل دوم رمانی به نام «زندگی آرام»، تصویر درخشانی از موقعیت ملال ترسیم می‌کند:

آنچه باقی می‌ماند ملال است. هیچ‌چیز نمی‌تواند بیشتر از ملال غافلگیرکننده باشد. هربار که باور می‌کنیم به قعر ملال رسیده‌ایم، می‌فهمیم اشتباه کرده‌ایم؛ زیرا که در انتهای آن، همیشه سرچشمه‌ی ملالی تازه وجود دارد. می‌توانیم با ملال زندگی کنیم. برایم پیش می‌آید سحرگاه که از خواب بیدار می‌شوم، شبی را می‌بینم که ناتوان از برابر سفیدی بلعنده‌ی روزِ آینده می‌گریزد. قبل از صدای پرندگان، رطوبت دل‌انگیزی که از دریا برخاسته و به اتاق راه می‌یابد، طراوتی که از شدت خلوص خفه‌کننده است. از آن نمی‌توان چیزی گفت. همین‌جا، یک ملال جدید ظاهر می‌شود. می‌فهمیم که این ملال از روز قبل و از کمی دورتر آمده و یک روز را برای رسیدن حفاری کرده است.

نکته‌ی مهم اینجاست که ارتباطی روشن بین ملال و افسردگی و زندگی مدرن وجود دارد. پیشینیان ملال و افسردگی را، آن‌گونه که انسان امروزی تا این میزان گسترده و عمیق تجربه می‌کند، تجربه نمی‌کردند. همین واقعیت است که به ما هشدار می‌دهد در موضوع ملال به تله‌ی متافیزیک نیفتیم و خصلت وجودی آن را سراسر رمزآلود نبینیم. رنجِ ملال در نسبت با امر عینی و اجتماعی است. چیزی در جهان زیسته‌ی ما وجود دارد که سرچشمه‌ی ملال است یا حداقل آن را گسترش داده است. روشن شدن این ارتباط همان جست‌وجو برای مواجهه با آن است.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط