#
#

معرفی کتاب: قصر

17 ساعت پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


رمان «قصر» نوشته‌ی فرانتس کافکا یکی از پیچیده‌ترین، رازآلودترین و درعین‌حال تأثیرگذارترین آثار ادبیات مدرن است؛ اثری که همچون سایه‌ای بلند بر ادبیات قرن بیستم افتاده و خوانندگان را در دالانی بی‌انتها از پرسش‌های هستی‌شناختی، رابطه‌ی انسان با قدرت، تنهایی فرد در جهان بروکراتیک و پوچی تلاش‌های انسانی رها می‌کند. «قصر» نه‌تنها داستانی درباره‌ی مردی است که می‌کوشد به نهاد قدرت نزدیک شود، بلکه تمثیلی عمیق از درماندگی انسان دربرابر ساختارهایی است که او را احاطه کرده‌اند اما هرگز پاسخ روشنی به او نمی‌دهند. این رمان با مرگ کافکا ناتمام ماند، اما همین ناتمامی ـ این سکوت ناگهانی، این گسست در میانه‌ی تلاش قهرمان ـ به بخشی از ذات اثر تبدیل شده و خوانش آن را عمیق‌تر می‌کند.
رمان با صحنه‌ای سرد و برفی آغاز می‌شود. کا، شخصیت اصلی داستان، شبانه به دهکده‌ای می‌رسد که زیر نظر نهادی رسمی و ناشناس به نام قصر اداره می‌شود. او مدعی است که به‌عنوان مسّاح استخدام شده، اما خیلی زود روشن می‌شود که هیچ‌کس در دهکده نه‌تنها از استخدام او خبر ندارد، بلکه انگار هیچ نیازی به مسّاح وجود ندارد. از همان لحظه‌ی ورود، خواننده وارد جهانی می‌شود که قوانین آن پنهان، متناقض و گاه بی‌رحمانه‌اند. 
کافکا در یک صفحه‌ی نخست تمام جهان رمان را می‌سازد: دهکده‌ای که با بی‌تفاوتی تیره اداره می‌شود، مردمی که میان احترام‌گذاری، ترس و نفرت نسبت به قصر در نوسان‌اند و نهادی قدرتمند که حضورش محسوس است اما چهره‌ی واقعی‌اش هرگز دیده نمی‌شود. این توصیف آغازین همانند ضربه‌ای است که خواننده را به اعماق یک کابوس فرو می‌برد ـ کابوسی که منطق خود را دارد اما هرگز قابل پیش‌بینی نیست.
در قلب رمان شخصیتی قرار دارد که می‌خواهد از یک «هیچ» تبدیل به «کسی» شود.

فرانتس کافکا

کا همواره در تلاش است ثابت کند که حضورش در دهکده قانونی است، وظیفه‌ای دارد و باید پذیرفته شود. این تلاش اما در تضادی کامل با ساختار اداری قصر قرار می‌گیرد؛ ساختاری که نه رد می‌کند، نه تأیید؛ نه توضیح می‌دهد، نه ارتباط برقرار می‌سازد. این تعلیقِ دائم، خواننده را با وضعیتی کاملاً کافکایی مواجه می‌کند. 
کا درواقع نماینده‌ی انسان مدرن است: انسانی که دربرابر سازمان‌ها، دولت‌ها، نهادها و نظام‌های پیچیده تلاش می‌کند معنا و جایگاهی برای خود پیدا کند، اما هربار با یأس و سردرگمی روبه‌رو می‌شود. خواسته‌ی او ساده است ـ به رسمیت شناخته ‌شدن ـ اما جهان رمان این خواسته را غیرممکن یا بی‌اهمیت جلوه می‌دهد.
«قصر» نه یک مکان ساده، بلکه نمادی از قدرت، اقتدار، نظم و درعین‌حال آشفتگی مطلق است. هیچ‌کس نمی‌داند چه کسانی در قصر تصمیم می‌گیرند، چرا تصمیم می‌گیرند یا اصلاً هدف آن‌ها چیست. مردم دهکده با ترس و احترام درباره‌ی آن سخن می‌گویند اما هیچ‌کس به ساختمان اصلی قصر وارد نشده است. 
این ساختار مبهم، یادآور نهادهایی است که در زندگی واقعی بر سرنوشت افراد سلطه دارند ـ به‌ویژه نهادهای اداری، حقوقی، پلیسی و سیاسی.
قدرت در رمان کافکا هرگز فردی نیست؛ قدرت ساختاری است، انتزاعی است و همین انتزاعی‌ بودن آن را شکست‌ناپذیر می‌کند.
کافکا با نبوغ تمام، بوروکراسی را نه صرفاً مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها، بلکه یک جهان مستقل به تصویر می‌کشد.
در رمان «قصر» هر نامه‌ای ممکن است جعلی باشد، هر مدرکی تأییدنشده و هر دستوری متناقض. کارمندان قصر رفتاری دارند که از منطق عادی پیروی نمی‌کند. آن‌ها به جای حل مسئله، آن را پیچیده‌تر می‌کنند و به جای ارتباط، فاصله می‌سازند. 
بوروکراسی در این رمان نوعی هزارتوی سازمانی است؛ راهروهای بی‌پایانی از فرم‌ها، نامه‌ها، مترجمان، جلسه‌ها و سلسله‌مراتب‌هایی که هیچ‌کس نمی‌داند چه معنایی دارند.  کا در تلاش برای یافتن یک پاسخ ساده، گام‌به‌گام در این هزارتو می‌افتد و هر حرکت او وضعیت را پیچیده‌تر می‌کند.

یکی از قوی‌ترین جنبه‌های رمان، تضاد عواطف و رفتارهای مردم دهکده است. آن‌ها دربرابر کا رفتارهایی دارند که میان مهربانی، سوءظن، رفتار اداری و نفرت نوسان می‌کند. این بی‌ثباتی نشان می‌دهد که قدرت قصر چگونه روان مردم را شکل داده است.
کافکا استاد خلق فضاست. در قصر، هر صحنه آغشته به سرمای برف، تاریکی شب، چوب‌های نمور ساختمان‌ها و راهروهای تنگ است. زبان روایت خشک و دقیق است، اما این دقت، جهانی غیرواقعی را نشان می‌دهد؛ جهانی که شبیه کابوس دوام‌دار است. 
گفت‌وگوهای طولانی و گاه بی‌معنا، توضیحات مفصل از وقایع روزمره، رفتارهای متناقض شخصیت‌ها و سکوت‌های آزارنده همه در خدمت ایجاد فضای اضطراب‌آور و نافرجامی هستند که امضای کافکاست.
کافکا هنگام مرگ «قصر» را نیمه‌کاره رها کرده بود. روایت ناگهان بدون جمع‌بندی متوقف می‌شود؛ اما منتقدان معتقدند این ناتمامی نه یک نقص، بلکه بخشی از جهان اثر است:
قصر جایی نیست که بتوان به آن رسید، آن را فهمید یا فتح کرد؛ پس طبیعی است که داستان نیز به نقطه‌ی پایان نرسد.
ناتمامی رمان با مضمون آن کاملاً هماهنگ است: تلاش‌های انسان دربرابر قدرت نهادی همیشه ابتر می‌ماند، همیشه راهی ناتمام پیش روی اوست.

قصر

قصر

ماهی
افزودن به سبد خرید 490,000 تومان

قسمتی از رمان «قصر» نوشته‌ی فرانتس کافکا:
مهمانخانه‌دار درحالی‌که به زمین چشم دوخته بود پرسید: «منزل دیگری پیدا کردی؟» کا گفت: «به دستور همسرت می‌پرسی؟ انگار خیلی ازش فرمان می‌بری؟» مهمانخانه‌دار گفت: «نه، به دستور او نمی‌پرسم؛ ولی به خاطر تو خیلی ناراحت و غمگین است، نمی‌تواند کار کند، افتاده توی تخت‌خواب و مدام آه و ناله می‌کند.» کا گفت: «می‌خواهی بروم سراغش؟» مهمانخانه‌دار گفت: «بله، خواهش می‌کنم. آمده بودم پیش دهدار دنبالت، پشت در گوش تیز کردم، داشتید حرف می‌زدید، نخواستم مزاحم شوم، دل‌نگران زنم هم بودم، این بود که برگشتم، ولی مرا پیش خودش راه نداد، در نتیجه، جز این چاره‌ای برایم نماند که منتظرت شوم.» کا گفت: «پس زود باش. من همین الان خیالش را راحت می‌کنم.» مهمانخانه‌دار گفت: «ای کاش این کار شدنی باشد.» 
     

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط