معرفی کتاب: فلسفه و رهبران کسب‌وکار

2 ماه پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


کتاب «فلسفه و رهبران کسب‌وکار» نوشته‌ی لیندزی داوسون یکی از آثار شاخص در حوزه‌ی تلفیق فلسفه با مدیریت و رهبری کسب‌وکار است. داوسون در این اثر تلاش می‌کند به رهبران و مدیران نشان دهد که فلسفه نه‌تنها یک رشته‌ی نظری و انتزاعی نیست، بلکه می‌تواند به‌عنوان ابزاری کاربردی در تصمیم‌گیری‌های روزمره، حل تعارضات، ارتقای تفکر انتقادی و ایجاد سازمان‌های پایدار مورد استفاده قرار گیرد. این کتاب پلی میان دنیای تفکر فلسفی و جهان عمل‌گرایانه‌ی تجارت می‌زند و ثابت می‌کند که پرسشگری فلسفی می‌تواند به همان اندازه که در کلاس‌های دانشگاهی اهمیت دارد، در اتاق هیئت‌مدیره و در مواجهه با چالش‌های تجاری نیز حیاتی باشد.
داوسون در این کتاب تأکید دارد که بسیاری از مشکلات کسب‌وکارها، ریشه در سطحی‌نگری و نبود چهارچوب‌های فکری عمیق دارند. مدیرانی که تنها به سودآوری کوتاه‌مدت توجه می‌کنند، در بلندمدت با بحران‌هایی چون بی‌اعتمادی کارکنان، نارضایتی مشتریان، فرسودگی اخلاقی و حتی شکست سازمانی روبه‌رو می‌شوند. به اعتقاد او، فلسفه می‌تواند به رهبران کمک کند که چشم‌انداز وسیع‌تری بیابند، اصول اخلاقی روشنی برای خود و تیمشان تعریف کنند و درنهایت، تصمیماتی بگیرند که هم برای شرکت و هم برای جامعه سودمند باشد.
داوسون کتاب خود را بر این اصل استوار می‌کند که رهبران، بیش از هرکس دیگری، نیازمند توانایی پرسشگری و درک عمیق از مفاهیم بنیادین هستند. او یادآوری می‌کند که بسیاری از فیلسوفان بزرگ، از سقراط و افلاطون گرفته تا کانت و نیچه، همواره به پرسش‌هایی پرداخته‌اند که در ذات خودمدیریتی نیز هستند: عدالت چیست؟ مسئولیت فرد دربرابر جامعه چه معنایی دارد؟ آزادی تا کجا می‌تواند پیش رود؟ این پرسش‌ها، وقتی در محیط کسب‌وکار مطرح می‌شوند، به رهبران کمک می‌کنند تا فراتر از اعداد و نمودارها بیندیشند و در پی یافتن معنای گسترده‌تر کار خود باشند. 

 


به باور نویسنده، رهبرانی که فقط بر منافع کوتاه‌مدت مالی متمرکز هستند، معمولاً در دام تصمیم‌گیری‌های سطحی می‌افتند؛ اما رهبرانی که ذهنیت فلسفی دارند، مسائل را در بستر وسیع‌تر اجتماعی، تاریخی و اخلاقی در نظر می‌گیرند. برای مثال، آن‌ها در کنار سودآوری، به پرسش‌هایی درباره‌ی اثرات تصمیماتشان بر جامعه، محیط زیست و آینده نیز می‌پردازند.
یکی از محوری‌ترین بخش‌های کتاب به ارتباط فلسفه و اخلاق اختصاص دارد. داوسون توضیح می‌دهد که فلسفه‌ی اخلاقی می‌تواند به مدیران کمک کند تا از تصمیماتی که صرفاً بر مبنای سود کوتاه‌مدت گرفته می‌شوند فاصله بگیرند و به اصول پایدارتر تکیه کنند. او به نظریه‌های اخلاقی بزرگی مانند اخلاق وظیفه‌گرای کانت، فایده‌گرایی بنتام و میل و فضیلت‌گرایی ارسطویی اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه هریک می‌توانند در محیط کسب‌وکار راهگشا باشند.
یکی دیگر از مضامین مهم کتاب، مفهوم «معنا»ست. داوسون می‌گوید بسیاری از کارکنان امروزی، فقط به‌دنبال دستمزد نیستند، بلکه به‌دنبال کاری هستند که برایشان معنادار باشند. رهبرانی که بتوانند معنای کار را توضیح دهند و چشم‌اندازی اخلاقی و الهام‌بخش برای سازمان ترسیم کنند، موفق‌تر خواهند بود. اینجاست که فلسفه به کار می‌آید؛ زیرا فلسفه همواره در جست‌وجوی معنا بوده است، چه معنای زندگی، چه معنای عدالت و چه معنای آزادی.
رهبران فلسفی به جای اینکه صرفاً اهداف مالی تعیین کنند، تلاش می‌کنند تا به کارکنان نشان دهند که فعالیت‌هایشان چگونه به بهبود جامعه یا حل مشکلات انسانی کمک می‌کند. این نوع رهبری، وفاداری و انگیزه‌ی بیشتری در سازمان ایجاد می‌کند.

 


داوسون در بخش دیگری از کتاب، فلسفه را به‌عنوان ابزاری برای نوآوری معرفی می‌کند. او توضیح می‌دهد که بسیاری از ایده‌های نوآورانه زمانی پدید می‌آیند که فرد جرئت کند خارج از چهارچوب‌های رایج بیندیشد. فلسفه دقیقاً همین کار را آموزش می‌دهد: به چالش کشیدن بدی‌ها، پرسش از فرض‌های پذیرفته‌شده و جست‌وجوی چشم‌اندازهای متفاوت.
به باور او، سازمان‌هایی که فضایی فلسفی ایجاد می‌کنند، یعنی کارکنان را به پرسشگری، اندیشیدن درباره‌ی «چرایی» و «چگونه» وادار می‌کنند، احتمال بیشتری برای نوآوری و رقابت موفق در بازار دارند.
نویسنده در نگارش کتاب، زبانی روان و ساده به کار می‌برد و تلاش می‌کند مفاهیم پیچیده‌ی فلسفی را برای مدیران و رهبران کسب‌وکار به زبانی قابل‌فهم بیان کند. او از اصطلاحات پیچیده‌ی آکادمیک پرهیز می‌کند و به جای آن، با روایت داستان‌ها، آوردن مثال‌های عملی و توضیح‌های روشن، نشان می‌دهد که فلسفه می‌تواند برای هرکسی دسترس‌پذیر باشد. 

قسمتی از کتاب فلسفه و رهبرانِ کسب‌و‌کار نوشته‌ی لیندزی داوسون:
رهبر، بیش و پیش از هر چیز، انسانی خلاق و هنرمند است؛ فردی صاحب بینش که می‌تواند از دل منابعِ در دسترسِ تیمی از افراد، چیزی بیافریند؛ افرادی که از دانش و مهارتشان برای تبدیل آن منابع به محصول یا ارائه‌ی خدمتی به مشتریان سازمان و سرانجام مصرف‌کنندگان استفاده می‌کنند. تک‌تک اعضای تیم شما هم به سبب مشارکتشان در خروجی‌های سازمان، خلاق محسوب می‌شوند.
خلاقیت برای همه‌ی ما مهم‌ترین فعالیت ممکن است. درواقع، خلاقیت محرکی اساسی است و وجه اشتراک ما با همه‌ی موجودات زنده. هر موجودی قدرت خلاقانه‌ی مخصوص به خود را دارد که به کمکش دنیای پیرامون خود را به انرژی لازم برای بقا و تولیدمثل تبدیل می‌کند. ما مغزهای خلاقی داریم که در مقایسه با حیوانات، امکان انتخاب‌های بیشتری به ما می‌دهد؛ انتخاب‌هایی برآمده از خاطرات، دانش، تخیل، عقل و همچنین رانه‌های عاطفی و معنوی. همه‌ی این‌ها قادرمان می‌کنند تا از جهان پیرامون خود برای تأمین انرژی لازم برای بقا (غذا) و بهبود وضعیت زندگی‌مان ازطریق فعالیت‌های خلاقانه بهره ببریم. به همین دلیل بود که پدیده‌ی سرمایه‌داری با همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌هایش پا به عرصه‌ی وجود گذاشت؛ نظامی که از خلاقیت فعالان بازار در تبادل اطلاعات بهره می‌برد تا به بازار متنوع منافع و امیال انسانی سروسامان دهد.
الگوهای حکمرانی در بیشتر ادوار تاریخی، اقتدارگرایانه بوده‌اند؛ دیکتاتوری‌های اغلب مستبدانه‌ی که بر مبنای نظامی‌گری، حکومت دینی، سلطنت مطلقه و الیگارشی پایه‌گذاری شده بودند تا با تأمین نیازهای اجتماعیِ توده‌ها در ازای وفاداری‌شان به «خیری بزرگ‌تر»، آن‌ها را به شکلی منضبط تحت انقیاد قرار دهند؛ خیری که رهبران آن را تعیین می‌کردند و اغلب چیزی جز سودای بلندپروازانه‌ی آن‌ها نبود. مدیریت، در عیان‌ترین شکل خود، دقیقاً نسخه‌ی دیگری از اقتدارگرایی است، نوعی دیکتاتوریِ خوش‌خیم. شما در مقام رهبر تیم، برای رسیدن به اهداف شرکت وظایفی بر عهده‌ی اعضا می‌گذارید. این اهداف، مقصود یا غایتِ کسب‌وکار را تعریف می‌کنند و در کالا یا خدمتی که برای مصرف‌کنندگانی مشخص و به منظور سودآفرینی تولید می‌شود، تجسم می‌یابند. کارکنان، آزادی خلاقانه‌ی برآمده از دانش و مهارتشان را در مسیر تحقق خروجی‌هایی سازگار با اهداف شرکت هدایت می‌کنند.

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط