معرفی کتاب: عامل کارآمدی
«عامل کارآمدی» با زیرعنوانِ در نصف زمان همیشگی، دو برابر نتیجه بگیر، کتابی است نوشتهی جان دمارتینی که انتشارات نگاه نوین آن را به چاپ رسانده است. این کتاب به بررسی و اهمیت مدیریت انرژی و زمان و افزایش بهرهوری در زندگی شخصی و حرفهای میپردازد.
در مسیر توسعهی فردی و شغلی، اهمیت مدیریت انرژی، زمان و بهرهوری بر کسی پوشیده نیست، برایناساس، مواردی که در این کتاب به آنها توجه شده، بسیار مهم و راهبردی است.
دکتر دمارتینی با استفاده از تجربهها و دانش خود، راهکارهایی عملی و قابلاجرا را برای بهینهسازی انرژی و زمان و دستیابی به اهداف بزرگتر ارائه میدهد.
این کتاب، راهنمایی جامع برای مدیران، کارآفرینان و تمامی افرادی است که بهدنبال توسعهی فردی و بهبود عملکرد و افزایش کارایی در زندگی خود هستند. اهمیت و ضرورت مدیریت ذهن، زمان و انرژی در دنیای امروز غیرقابلانکار است و توانایی مدیریت صحیح این حوزهها میتواند تفاوتهای چشمگیری در میزان موفقیت و رضایتمندی افراد پدید آورد.
در این کتاب، دمارتینی با تکیه بر شناسایی مواردی چون ارزشهای فردی، هدف غایی، پاسخگویی و مسئولیتپذیری، اولویتبندی هدفها، رهبری و مدیریت و توجه به عنصر معنویت در افزایش بهرهوری، راهکارهایی بهینه برای کارآمدی بیشتر ارائه میدهد. او همچنین تکنیکها و تمرینهایی عملی را معرفی میکند که به فرد کمک میکند با استفاده از آنها در نصف زمان همیشگی به نتایج دوبرابر دست یابد.
این تعریف ادارهی آمار نیروی کار ایالات متحده امریکاست، «بهرهوری، شاخصی از عملکرد اقتصادی است که مقدار کالا و خدمات تولیدشده (خروجی) را نسبت به مقدار «ورودیهایی» که برای تولید آن مصرف شده است، میسنجد». و این به زبان ساده یعنی خروجی بیشتر با ورودی کمتر.
ولی بهرهوری چرا مهم است؟
بخشی از رضایتمندی تو در زندگی به بهرهوری برمیگردد؛ یعنی کیفیت و کمیت کار یا خدماتت. تا آخر عمر، بیشترِ ساعتهای بیداریات را صرف انجام دادن کار یا خدمتی میکنی. کار، هر چند در مراحل مختلف زندگی، شکلهای مختلف زیادی به خودش میگیرد، ولی همیشه موضوع اصلی زندگیات خواهد بود. مشکلات را حل میکنی، به مسائل پاسخ میدهی، بر چالشها غلبه میکنی، موانع را از سر راه برمیداری، نیازها را برطرف میکنی، به نابهسامانیها نظم میدهی یا خیلی ساده چیزها را برای خود و دیگران جابهجا میکنی؛ حتی آنهایی که تصور میکنند خیلی جواناند یا بازنشسته شدهاند هم به شکلی کار و خدمت میکنند.
کارَت میتواند پُربار یا بینتیجه، رضایتبخش یا ناامیدکننده، الهامبخش یا خستهکننده باشد. همهچیز به خودت بستگی دارد. شاید کاری را بکنی که عاشقش هستی و عاشق کاری باشی که میکنی؛ شاید هم نه. یک کار الهامبخش و هدفمند به تو انرژی میدهد و باعث میشود احساس کنی جوان یا حتی جاودانه هستی. یک کار خستهکننده بار سنگینی روی دوش توست و باعث میشود احساس کنی دچار پیری زودرس شدهای. همانطور که یک میلیاردر زمانی گفت: «اگر دریابی چطور کاری را بکنی که عاشقش هستی، هیچوقت به آن به چشم کار نگاه نمیکنی.» عاشق کار کردن خواهی شد؛ حتی کارهای «سخت» هم بهندرت احساس کار کردن خواهند داشت.
کارَت میتواند یکی از بزرگترین رضایتها و شادیهای زندگی یا یکی از آزاردهندهترین دشمنانت باشد. وقتی به شکلی بخردانه و اثربخش از زمانت استفاده کنی و هر روزت را صرف کاری کنی که واقعاً به تو انگیزه میدهد، در پایان هر روز، انرژی بیشتری خواهی داشت.

قسمتی از کتاب عامل کارآمدی:
وقتی کاری را میکنی که واقعاً برایت از همه مهمتر است یا در بالاترین جایگاه فهرست اولویتها یا ارزشهایت قرار دارد، خودبهخود انگیزه میگیری و برای انجامدادنش به یک انضباط درونی مجهز میشوی.
در مسائل شخصی یا حرفهای، اگر کسی کاری ازت بخواهد که در رأس سلسلهمراتب ارزشهای توست، هرطور شده است، انجامش میدهی؛ چون برایت مهم است.
ولی اگر کاری را به تو بسپارند که اولویت چندانی برایت ندارد (و صرفاً احساس میکنی موظف یا مجبور به انجامش هستی) به احتمال زیاد آن را پشت گوش میاندازی و به بعد موکول میکنی و اگر با چالش همراه باشد، بهسادگی ممکن است نیمهکاره رهایش کنی.
فقط در مورد کارهایی احساس مسئولیتپذیری و پاسخگویی داری که بیشترین اهمیت را برایت دارند؛ کارهایی که با بالاترین ارزشهایت در یک راستا هستند.
شاید شگفتزده شوی اگر بدانی وقتی در راستای بالاترین ارزشهایت زندگی میکنی، در مقایسه با وقتی که ارزشهای دیگری را دنبال میکنی، در اعماق مغزت چه اتفاقی میافتد.
وقتی براساس بالاترین ارزشها زندگی میکنی، خون، گلوکز و اکسیژن به پیشرفتهترین قسمت مغز، قشر جلوی پیشانی میانی که «مرکز اجرایی» هم نامیده میشود، میرود. این بخش از مغز در ترسیم چشمانداز الهامبخش، برنامهریزی راهبردی، اجرای برنامهها و تسلط بر خود نقش دارد. این یعنی وقتی مقاصد و اهدافی را در پیش میگیری که واقعاً با بالاترین ارزشهای زندگیات همخوانی دارند، خودبهخود پاسخگوتر هستی یا به بیان دیگر، بهرهوری بیشتری داری.
از سوی دیگر، وقتی درگیر کاری هستی که ارزش کمتری برایت دارد، خون، گلوکز و اکسیژن به بخش زیرقشری مغز، «آمیگدال» میرود. آمیگدال مسئول واکنشهای عاطفی و بقا مثل لذتجویی، خشنودی آنی، استراحت و تکانههای هضم یا واکنشهای فرار از درد و جنگ و گریز غریزی است. در نتیجه بیشتر احتمال دارد کارَت را عقب بیندازی یا برای انجامش درنگ کنی؛ سرگردان و بیهدف در اینترنت جستوجو کنی، غذاهای کمکیفیت بخوری، با همکاران گپ بزنی یا به جای تمام کردن کاری که به تو محول شده است، خودت را با چیزهای کماهمیتترِ دیگر مشغول کنی. به بیان دیگر، با بهرهوریِ کمتری کار میکنی.