
معرفی کتاب: طرحی در باب نظریهی هیجانات
«طرحی در باب نظریهی هیجانات» اثری است نوشتهی ژان پل سارتر که نشر جامی آن را به چاپ رسانده است. «طرحی در باب نظریهی هیجانات» برای نخستینبار در 1939، هنگامیکه سارتر 34 ساله بود، منتشر گردید. این رساله بهترین منبع برای عقیدههای نظریهای او دربارهی ماهیت و طبیعت روانشناسی است و دربرگیرندهی تعالیمی است که بعدها در کتاب ارزندهی وی به نام «هستی و نیستی» شکل گرفت، هرچند که اینگونه کامل و به تفصیل دربارهی اصل و منشأ آنها در آن کتاب ذکری به میان نیامد. بنابراین، خواننده برای پیدا کردن آمادگی خواندن آن کتاب مفصل، لازم است اثر حاضر را بخواند، لیکن این اثر بهعنوان سندی در تاریخ پدیدارشناسی و مذهب اصالت وجود، ارزش و اهمیت ویژهی خود را داراست.
این رساله با خردهگیری از گزارشهای مربوط به هیجانات که از ویلیام جمز، به بعد در اصول نظری روانشناسی تدوین یافته است، آغاز میشود. ویلیام جمز در این مورد نظریهای دارد که به نظریهی محیط معروف است... که بر طبق آن هیجان عبارت است از آگاهی ناشی از بینظمی و آشوب در وظایفالاعضاء (بینظمی فیزیولوژیک). ازاینرو، در این نظریه بحث دربارهی نشانههای جسمی در شخصی که آن را احساس میکند، در حکم نعل وارونه زدن است. اندوه باعث گریه نمیشود؛ ویلیام جمز، برعکس، ترجیح میدهد اینگونه تناقضگویی کند که گریه، آشوب و بینظمی فیزیولوژیک موجب اندوه میگردد، که این هم خودش آگاهی از این نوع بینظمی و آشوب است. این نظریه بهخاطر نارسا بودنش، هنگامیکه بخواهیم هیجانی را از هیجان دیگر بازشناسیم، و بهدلیل شکستی که به هنگام ارائه دادن دلایل دربارهی امور صریح و ساده میخورد، مورد خردهگیری سارتر و دیگران واقع شده است.
عاملِ اندیشه و اندیشه به یک صورت عینی در حالت اندوه یا خشم و در هریک از این دو حالت، آنچنان مهم است که نمیتوان آن را با طیب خاطر پدیدهای ناشی از آگاهی نسبت به یک تغییر جسمی معرفی کرد.
نظریهی ژانه از طرف سارتر بیشتر با احساس همدردی تلقی میشود. ژانه هیجان را نوع مضاعفی از رفتار میداند که ترکیبی است از پدیدههای روانی و بدنی هر دو. او سعی دارد با تعریف کردن هیجان بهعنوان رفتار ناشی از شکست، به این هر دو عنصر وزن و اهمیتی بدهد. در مثالی که در این رساله مورد بحث قرار گرفته است، دختری ناگهان به گریه میافتد، زیراکه وضع خاص او، آن حالتی که او آن را برای پزشک معالجش تشریح میکند، برای وی فوقالعاده دشوار است. گریستن نوعی جانشینسازی آسانتر است. سارتر با این نظر مخالف است که این اعتقاد تصور قطعیت یا تعمد را بهصورتی نادرست مطرح میکند. تعریف خود سارتر از هیجان شامل همین تصور و استنباط است، ولی ایراد او بر ژانه این است که گزارش او ارتباطی با مطرح ساختن نیتورزی ندارد؛ زیراکه هیچگونه آگاهی را در هیجان تعریف نمیکند. ژانه، بنا به اعتقاد سارتر، از نشان دادن این واقعیت که عامل اصلی روانی در هیجان ـ همانگونه که خود سارتر آن را توصیف میکند ـ دارای چنان قدرتی است که میتواند اندیشهی یک تصمیم و قصد را تقویت کند، قصور میورزد. عامل اصلی ذهنی (یا روانی) در اینجا، همانگونه که در نظریهی محیط آمده، بهقدر کافی آشکار و قابل درک نیست. اگر رفتار لازم است عمدی باشد باید که حقیقتاً هدفی در مد نظر باشد. ضمناً انتقاد سارتر از ژانه بهویژه نشاندهندهی خصوصیت بارز سبک سارتر است؛ سبک داستانی او.
قسمتی از کتاب طرحی در باب نظریهی هیجانات:
اگر نتوانیم جواب ظریف و دقیقی برای یک مسئله بیابیم، عمل ما به روی خودمان برمیگردد و به موجودی تبدیل میشویم که به خشنترین و سنجیدهترین راهحلها اکتفا میکند (بهعنوان مثال: پاره کردن کاغذی که مسئلهای روی آن طرح شده است). بدینترتیب، خشم نوعی فرار (از مسئله) به نظر میرسد. شخص خشمگین مانند شخصی است که در گشودن گرههای طنابهایی که به دست و پایش بسته شدهاند عاجز بماند و گرهای بر گرههای موجود بیفزاید. رفتار و سلوک خشمآمیز، هر چند که مثل یک رفتار عالی در برابر مسئله قابل انطباق نیست و غیرممکن است به برطرف کردن مسئله کمک کند (و حال آنکه یک رفتار عالی مشکل را برطرف میکرد)، دقیقاً و کاملاً هنوز هم برای از بین بردن تشنج و تعارض عصبی و رهایی از سنگینی بار آن انتخاب میشود. مثالهایی را که ذکر کردیم هنوز بهتر خواهیم فهمید: شخص رواننژندی که به دیدن ژانه میآید میخواهد پیش او اعتراف کند؛ اما این کار مشکلی است. اینجا او (زن بیمار) در جهانی محدود و تهدیدکننده زندگی میکند و منتظر است این جهان عمل معینی را به او عرضه نماید و درعینحال او را دفع و بیزار میسازد. خود ژانه با رفتارش وانمود میکند که در حال گوش دادن و توجه کردن است؛ ولی درعینحال اعتبار، شخصیت و خصوصیات دیگرش این اعتراف را تکذیب میکند و مانع ادامه یافتن آن میشود. زن بیمار باید از آن وضع غیر قابلتحمل فرار کند! و بیمار تنها از طریق بزرگ کردن ضعف و پریشانحالی خود میتواند به چنین هدفی برسد، و نیز از طریق منحرف ساختن توجه پزشک معالج از وظیفهای که بر عهده دارد و با معطوف ساختن توجه او به روی خودش. رفتار خود بیمار توجه ژانه را از وی منحرف میکند و با همان تظاهر و مبالغهای که بیمار در غیرممکن جلوه دادن عمل تکلم و مصاحبهی خود به کار میبرد، مانع داوری پزشک در احوال بیمار میشود و نمیگذارد ژانه (پزشک معالج یا تسلیدهنده) اطلاعاتی از این قبیل را که لازمهی رهانیدن و سبک کردن بیمار از زیر بار و فشار تمامی جهان است، به دست آورد. نتیجه این میشود که هقهق گریه و بحران عصبی به بیمار روی بیاورد.