معرفی کتاب: صمیمیت در بازاریابی چندسطحی
«صمیمیت در بازاریابی چندسطحی» کتابی است نوشتهی تام شرایتر که نشر زمینه آن را به چاپ رسانده است. این کتاب، یکی از منابع ارزشمند در حوزهی بازاریابی شبکهای، فروش و ارتباطات مؤثر است که بر دو مفهوم کلیدی تمرکز دارد: سریع ساختن اعتماد و ایجاد باور در مخاطبان. شرایتر با سالها تجربه در آموزش بازاریابی چندسطحی، تکنیکهای عملی و اثباتشده را ارائه میدهد که به افراد کمک میکند تا در کمترین زمان ممکن، اعتماد دیگران را جلب کنند و آنها را متقاعد سازند که پیام، محصول یا فرصت کسبوکارشان ارزش توجه دارد.
اعتماد، سنگ بنای هر رابطهی تجاری و شخصی است. بدون اعتماد، حتی بهترین محصولات یا ایدهها نیز رد میشوند. شرایتر توضیح میدهد که مغز انسان بهطور غریزی دربرابر تغییر مقاومت میکند و تا زمانی که به فردی اعتماد نکند، حاضر به پذیرش پیشنهادهای او نیست. در بازاریابی شبکهای، این مسئله حیاتیتر است؛ زیرا موفقیت شما به تواناییتان در متقاعدسازی دیگران وابسته است.
باور، مرحلهی بعدی پس از اعتماد است. وقتی مخاطب به شما اعتماد کند، آمادهی پذیرش حرفهای شما میشود. شرایتر تأکید میکند که ایجاد باور، تنها با ادعاهای بزرگ ممکن نیست، بلکه نیازمند ارائهی شواهد، داستانهای واقعی و اثبات عملکرد است.
یکی از اصول کلیدی کتاب این است که اعتماد باید سریع ساخته شود؛ زیرا فرصتها اغلب کوتاه هستند. شرایتر چند روش مؤثر برای این کار ارائه میدهد:
1ـ استفاده از زبان مشترک: مردم به کسانی اعتماد میکنند که شبیه خودشان هستند. با تطبیق لحن، کلمات و حتی زبان بدن مخاطب، میتوانید حس آشنایی و اعتماد ایجاد کنید.
2ـ داستانگویی شخصی: به جای صحبتهای کلی، از تجربیات واقعی خود استفاده کنید. داستانهای شخصی، احساسات مخاطب را درگیر میکنند و اعتماد را افزایش میدهند.
3ـ اشتراکگذاری نقاط ضعف: برخلاف تصور رایج، اعتراف به اشتباهات گذشته، شما را قابل اعتمادتر میکند. مردم بهدنبال افراد بینقص نیستند، بلکه بهدنبال افرادی صادق و انسانی میگردند.
4ـ ارائهی ارزش بدون چشمداشت: قبل از درخواست هر چیزی، به مخاطب خود ارزش دهید. این میتواند یک راهکار رایگان، یک توصیهی مفید یا حتی شنوندهی خوب بودن باشد.
پس از جلب اعتماد، نوبت به ساختن باور میرسد. شرایتر توضیح میدهد که باور زمانی شکل میگیرد که مخاطب، حرفهای شما را نه فقط بشنود، بلکه احساس کند و باور داشته باشد.
یکی از بخشهای جذاب کتاب، راهکارهای شرایتر برای مقابله با ترسها و بهانههای رایج مخاطبان است. او توضیح میدهد که مردم معمولاً به دلایلی مانند ترس از شکست، کمبود وقت یا عدم اعتمادبهنفس، از تصمیمگیری اجتناب میکنند.
شرایتر در سراسر کتاب، مثالهای ملموسی از دنیای بازاریابی چندسطحی ارائه میدهد. او توضیح میدهد که چگونه:
ـ در جلسات معرفی فرصت کسبوکار، اعتماد را سریعتر بسازید.
ـ با استفاده از داستانهای موفقیت دیگران، انگیزه و باور را تقویت کنید.
ـ از زبان ساده و غیرفنی استفاده کنید تا مخاطب احساس سردرگمی نکند.
چه یک تازهکار در بازاریابی شبکهای باشید، چه یک فروشندهی حرفهای، این کتاب به شما یاد میدهد چگونه ارتباطات قویتری بسازید، مقاومت مخاطبان را کاهش دهید و نرخ تبدیل خود را افزایش. اصول مطرحشده در این کتاب، فراتر از بازاریابی هستند و در مذاکرات، رهبری تیم و حتی روابط شخصی نیز کاربرد دارند. تام شرایتر بارها تأکید میکند که اعتماد و باور، یکشبه ساخته نمیشوند، اما با تکنیکهای درست، میتوان روند آن را تسریع کرد. کلید موفقیت، ترکیب صداقت با مهارتهای ارتباطی هوشمندانه است.
قسمتی از کتاب صمیمیت در بازاریابی چندسطحی:
یکی از مهمترین برنامهریزیهای ذهن ناخودآگاه، میل به بقاست. بسیاری از تصمیمگیریهای ما براساس این برنامهریزی تنظیم شده است.
خبر بد این است که همین برنامهریزیها موجب میشوند تا مشتری احتمالی به شما بدبین شود. آنها میترسند که فریب بخورند و پول و زمانشان را از دست بدهند. بدبینی راهی است برای مراقبت از خود.
اگر مشتری احتمالیتان بدبین است و به شما اعتماد و باور ندارد، فکر میکنید چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ در کارتان با مشکل روبهرو میشوید.
به همین دلیل لازم است از برنامهریزی میل به بقا، که در ذهن ناخودآگاه مشتری احتمالی وجود دارد، به نفع خودمان استفاده کنیم و پیام و اطلاعاتی را که میخواهیم، در تفاهم کامل به او منتقل کنیم.
بیشتر مردم دوست دارند با این عبارتهای جادوسس آشنا شوند و اگر آنها را بدانند، بارها و بارها از آنها استفاده خواهند کرد. همین عبارتهای جادویی هستند که میتوانند شما را به بهترین برقرارکنندهی ارتباط در دنیا تبدیل کنند.
وقتی متوجه میشوید که بیشتر مردم برای بقا چه میکنند، توجه بیشتری به پیامی که به شما داده میشود خواهید داشت.
یکی از راههای تلاش برای بقا، همراه شدن با گروهی است که کاری خاص را انجام میدهند. هیچیک از ما دوست نداریم بهتنهایی کاری را انجام دهیم که از نتیجهاش بیخبریم. ما دوست داریم به شکل گروهی از گذرگاههای تاریک عبور کنیم، نه به تنهایی. بقا برای ما مهم است.
اگر هنگام پیادهروی به درختی ناشناس برمیخورید که میوههایی عجیب دارد، آیا دوست دارید اولین کسی باشید که این میوهها را امتحان میکند؟ فکر نمیکنم! تصمیم آنی شما براساس تمایلتان به بقا گرفته میشود. شما بیشک دوست دارید افراد زیادی پیش از شما این میوه را امتحان کرده باشند.
همراه گروه ماندن به شما احساس امنیت میدهد و به این شکل بقای خود را تضمین میکنید. بله... کاملاً درست است، هرچه تعداد گروهی که همراهیتان میکند بیشتر باشد، امنیتتان تضمینشدهتر خواهد بود.
به همین دلیل وقتی به مشتری احتمالی میگویید: «بیشتر مردم» او با خودش فکر میکند:
«آیا من هم جزء بیشتر مردم هستم یا به گروه بیشتر مردم تعلق ندارم؟ بیتردید من هم میخواهم عضوی از این گروه باشم، چون به این شکل احساس امنیت بیشتری میکنم. اگر به گروه بیشتر مردم نپیوندم و دچار اشتباهی بشوم، مضحکهی خاص و عام خواهم شد. درست است... من نیز میخواهم به گروه بیشتر مردم بپیوندم.»
چه جالب!
و به همین سادگی ما بهعنوان یک فرد تصمیم میگیریم کاری را که بیشتر مردم انجام میدهند، انجام بدهیم.
آیا فکر میکنید این شیوه عملی است؟ کافی است از خودتان بپرسید که آیا بیشتر مردم اینطور فکر نمیکنند؟