معرفی کتاب: شکست بخور
«شکست بخور» با زیرعنوانِ یک راهنمای ضدخودیاری کتابی است نوشتهی نیل برتون که نشر مون آن را به چاپ رسانده است. ما همواره آنقدر دنبال موفقیت میدویم که دیگر فرصتی برای اهمیت دادن به تفکرات و عواطفمان باقی نمیماند. نیل برتون، فیلسوف و رواندرمانگر انگلیسی، در ادعایی بدیع و جالب توضیح میدهد که این هنر شکست خوردن است که چنین فرصتی را برایمان لابهلای دوندگیهای جنونآمیز روزانه فراهم میکند.
این کتاب با تلفیقی از روانشناسی و فلسفه، ما را به تعمق دربارهی معمولترین تجربیات و احساسات انسانی سوق میدهد؛ از هراس و شجاعت و جنون گرفته، تا سعادت و دوستی و عشق. در هر فصل، دربارهی مفاهیم پرتکرار زندگیمان تأمل میکنیم و با گریزی به اندیشههای فیلسوفان مختلف، از خود میپرسیم که این مفاهیم در زندگی امروزمان چه معنایی دارند. رفتهرفته، بعد از بازتعریف مفهوم «دستاورد یا موفقیت»، تازه متوجه اهمیت و زیبایی «نرسیدن یا شکست» میشویم و زندگی در لحظه را یاد میگیریم.
امروزه از دید بیشتر مردم، «زندگی در لحظه» به معنای دیوانگی یا بخشی از فلسفهی لذتگرایی است، اما در این کتاب درمییابیم که این مفهوم و روش زندگی بسیار هوشمندانه و ژرف است.
در فصلهای مختلف این کتاب، مفاهیم عمیقی به چالش کشیده میشوند و شاید بزرگترین دستاوردش برای خواننده، یاد گرفتن نحوهی تفکر است. این یک کتاب خودیاری نیست؛ به عبارت صحیحتر کتاب ضدخودیاری است، اغلب کتابهای خودیاری سعی میکنند در سطوح ابتدایی به شما کمک کنند که بیشتر وقتها مفید و سودمند هم واقع میشوند، اما کتاب حاضر به لایههای عمیقتری میپردازد و با سؤالاتی که در ذهن به وجود میآورد، نگرش شما را نسبت به زندگی تغییر میدهد.
در این کتاب، چالشهای زیبای فلسفه در کنار کاربردهای روانشناسی برای زندگی قرار میگیرند اما تا زمانیکه ما تعریفِ خودمان از زندگی و مفاهیم آن را پیدا نکنیم، رسالت وجودی خود را نمییابیم.

قسمتی از کتاب شکست بخور:
با در نظر گرفتن اینکه بشر تمایل به هدایت دارد تا کسی راه درست را به او نشان دهد، باید در انتخاب رهبران خود بیشتر دقت کنیم. بخش پادشاهان مهمترین بخش سیاسی هنر شکست است.
در رسالهی «پروتاگوراس» افلاطون، پروتاگوراس حکایتی از آفرینش نقل میکند. زمانیکه خدایان حیوانات را از خاک و آتش خلق کردند، پرومتئوس و برادرش اپیمتئوس را مأمور کردند تا به هر موجودی ویژگیهایی را ببخشند. اپیمتئوس برای بقای هر کدام از حیوانات به برخی قدرت و به بعضی سرعت داد. همچنین بال، آبشش، شاخ، منقار، دندان، چنگال، خار، سموم، پوست، رنگ و خطوط را بین آنها تقسیم کرد. وقتی نوبت به انسان رسید، چیزی در چنتهاش باقی نمانده بود.
پرومتئوس که دید انسان برهنه و بیدفاع مانده، آتش و هنرهای مکانیکی را به او بخشید. او این هنرها را از خدایان آتنا و هفائستوس دزدیده بود، اما چون پرومتئوس به آنها حکمت سیاسی نداد، انسانها منزوی و پراکنده و در سایهی ترس از حیوانات وحشی زندگی میکردند. هربار که تلاش میکردند برای دستیابی به امنیت با هم متحد شوند، چنان بد با یکدیگر رفتار میکردند که کسانی که درنهایت جان سالم به در میبردند، دوباره به لانههای متروک و منزوی خود بازمیگشتند.
چون انسان از وجود خدایان بهرهمند بود و به درگاه آنها عبادت میکرد، زئوس، رئیس خدایان، دلش به رحم آمد و از فرستادهی خود، هرمس، خواست احترام و عدالت را به آنها اعطا کند. هرمس از زئوس پرسید که چطور باید این فضائل را قسمت کند؟ باید آنها را در اختیار همه بگذارد، یا همانند هنر، فقط به تعداد کم و برگزیدهای بدهد؟ زئوس گفت: «برای همه، میخواهم هریک از آنها تعدادی از این فضائل را داشته باشد، چراکه مثل هنر فقط تعداد اندکی از این موهبتها برخوردار باشند، هیچ شهری به وجود نخواهد آمد. علاوهبراین، به دستور من قانونی صادر کنید که کسانی که بویی از عدالت نبردهاند، به مرگ محکوم شوند؛ زیرا برای کشور همانند طاعون هستند.»