معرفی کتاب: زیزو نابغهی فوتبال
«زیزو نابغهی فوتبال» کتابی است نوشتهی مشترک پاتریک فورت و فیلیپ جین که انتشارات اندیشه کهن آن را با ترجمهی زهرا حسینی به چاپ رسانده است. در زمستان سردِ سال 1953 عامی اسماعیل زیدان بهتازگی ناحیهی القبائل را ترک کرده بود، او قبلاً کشاورزی میکرد ولی حالا برای کار به یک کارگاه ساختمانی در پاریس آمده بود، آنجا با روستای آگومون که در نواحی کوهستانی الجزایر واقع شده بسیار فاصله داشت، مردم آن منطقه غالباً با کشاورزی روزگار میگذراندند و به کشت زیتون مشغول بودند. زندگی روزمرهی اسماعیل بسیار خستهکننده بود. او که خانهای برای خود نداشت گاهی اوقات زیر سرپناههای موقتی در ساختمانهای نیمهتمام میخوابید و مجبور بود در هوای سرد زندگی کند. این نوع زندگی برای مدت سهسال ادامه داشت و دوران جوانی او به همین شکل سپری میشد؛ اما او ادامه داد.
10 سال بعد، اسماعیل زندگی مشترک خود را با ملیکا آغاز کرد، او نیز اصالتاً اهل همان منطقهی القبائل بود و به همراه او ابتدا به پاریس مهاجرت کرد و بعد به مارسی رفت. ملیکا، برای اسماعیل پنج فرزند به دنیا آورد. سه فرزند اول آنها به نامهای مجید، فرید و نورالدّین بهترتیب در سالهای 1963، 1965 و 1967 به دنیا آمدند و دخترشان نیز که لیلا نام گرفت در سال 1969 متولد شد.
آخرین فرزند آنها نیز در 23 ژوئن 1972 دیده به جهان گشود. آنها نام زینالدّین را بر او نهادند. در آن زمان، خانوادهی زیدان در آپارتمانی واقع در محدودهی مسکونی لاکاستلان در شمال مارسی زندگی میکردند. او با برادرش مجید یا همان جمال در یک اتاق میخوابید.
خانوادهی او مانند خانوادههای دیگر با فرزند آخرشان به شکل دیگری رفتار میکردند. او گاهیاوقات درحالیکه توپ فوتبالش را در آغوش گرفته بود به خواب میرفت. زینالدین که کودکی سرزنده و شاد بود بهشدت به فوتبال علاقه داشت. زندگی بسیاری از پسربچههای محلهی لاکاستلان نیز مثل سایر پسربچههای دنیا که در محلههای مسکونی متعلق به طبقهی کارگر زندگی میکنند دور توپ فوتبال میچرخید. فوتبال اولین کار و اولین دلمشغولی آنها بود.
زینالدین در یک منطقهی مسکونی نسبتاً تازهساز بزرگ شد که مشکلات بسیار زیادی را به همراه داشت. در یک چنین مجموعهی نوپایی او با خطرات زیادی مواجه بود. درحالیکه مادرش دائماً مراقب او بود و برادرانش نیز از او حمایت میکردند، زینالدین ساعتها به بازی در پلاس دلاتارتان میپرداخت و معمولاً بعد از مدرسه به آنجا میرفت.
یک روز زینالدین بهخاطر درگیری با یکی از همبازیها در مدرسه از بازی اخراج شد و به خانه برگشت. علائمی از عصبی بودن در رفتار او مشهود بود که این اخلاق او کاملاً با پدرش که مردی آرام و نوعدوست بود تضاد داشت، پدر زینالدین برای تحصیل فرزندانش هر کاری میکرد و سعی داشت اصول اخلاقی را نیز در وجود آنها نهادینه کند.
اسماعیل در یک فروشگاه کار میکرد؛ او مسئولیتها و وظایف زیادی داشت. هرگاه که از کار فارغ میشد، به ملیکا در مراقبت از بچهها کمک میکرد و آنها توجه خاصی نیز به کوچکترین فرزند خود داشتند که نشانههایی از نبوغ در فوتبال را از خود نشان میداد.
بازی رفتهرفته برای او تبدیل به یک ورزش جدی شد. بعد از بازی در محله، نوبت به بازی در زمینهای ورزشی رسید. این ورزش بهتدریج برای او به یک رقابت تبدیل شد؛ پیراهنهای جورواجور تبدیل به لباسهای متحدالشکل شدند و بازیهای تفریحی به بازی در انجمنها و تیمهای مختلف کشید.
این کتاب، زندگینامهی زیزو، این نابغهی جهان فوتبال است.

قسمتی از کتاب زیزو نابغهی فوتبال:
یک رؤیا. برزیل ـ فرانسه، نه، فرانسه ـ برزیل. این دو تفاوت بسیار بزرگی دارند. فرانسه در خانه به میدان میرفت. تمام فرانسه از آنها حمایت میکردند. موجی از شور و هیجان تمام کشور را فرا گرفته بود. همهی این هیجانها بهخاطر بازی فینال بود. رقیب سرسختی در انتظار آنها بود، و بازی فینال در تعطیلات برگزار میشد؛ بسیاری از مردم فرانسه در حال لذت بردن از تعطیلات تابستانی بودند. چه چیزی بهتر از فینال جام جهانی میتوانست آنها را سرگرم کند؟ برخی امیدوار بودند که تیم ملی فرانسه بتواند با همان کیفیتی که در سال 1986 در جام جهانی مکزیک در برابر برزیل ظاهر شد، ظهور پیدا کند، در آن دوره از رقابتها، تیم ملی برزیل با مربی اسطورهای خود (تله سانتانا) در مرحلهی یک چهارم نهایی توسط تیم ملی فرانسه از جام جهانی حذف شد.
اتوبوسی که از کلیرفونتین تا اِستاد دو فرانس در حرکت بود، باعث به هیجان آمدن جمعیتی میشد که با شور و اشتیاق برای تیم مورد علاقهشان دست تکان میدادند و در کنار خیابان صف کشیده بودند، جمعیتی که آن روز در دو سوی مسیر عبور اتوبوس تیم ملی فرانسه حضور داشت بیسابقه بود.
آنها که در ابتدای جام نسبتاً بیتفاوت بودند، اکنون توجه و علاقهی بسیار زیادی را از خود نشان میدادند، و اثرات این توجه بر پیروزی در بازی فینال را بهسختی میشد تصور کرد.
خانوادهی زیدان همگی در خانهی پدر و مادر او جمع شده بودند، لوکا نیز بهشدت مورد مراقبت و توجه آنها قرار داشت. ورونیک و انزو از روی سکوهای ورزشگاه بازی را تماشا میکردند. برخی از دوستان زیدان نیز آنجا حضور داشتند، برخی از آنها به لطف چیزی شبیه به ضربات پنالتی توانسته بودند در بازی فینال حضور یابند: آنها بلیت مسابقات را در یک قرعهکشی برنده شده بودند! همهی آنها منتظر پیروزی زیزو بودند. متخصصان فوتبال نیز انتظار داشتند او نشان دهد که چه کارهایی میتواند در زمین انجام بدهد. منتقدان بدبین نیز هنوز ساکت نشده بودند. تیم ملی فرانسه در این رقابتها 370 دقیقه از حضور او استفاده کرده بود و 224 دقیقه نیز بدون او بازی کرده بود. دوگاری گل زده بود؛ لیزارازو گل زده بود؛ اما زینالدین هنوز موفق به گلزنی نشده بود، البته به جز ضربات پنالتی در برابر تیم ملی ایتالیا که گل به حساب نمیآمد.
فرانسه 12 گل و برزیل 14 گل زده بود؛ اما فرانسه فقط دو گل خورده بود، درحالیکه تیم ملی برزیل هفتبار دروازهی خود را بازشده میدید. آنها حداقل یکبار در هر بازی گل خورده بودند. برزیلیها که بعد از دو بازی در مرحلهی گروهی صدرنشینی خودشان را قطعی کرده بودند، حتی یک بازی را نیز با شکست پشت سر گذاشته بودند.