معرفی کتاب: راهنمای عکاسان خیابانی
«راهنمای عکاسان خیابانی» کتابی است نوشتهی دیوید گیبسون که نشر کتاب پرگار آن را به چاپ رسانده است. پرسهزنی در اطراف و نداشتن چیز بخصوصی در ذهن برای عکس گرفتن ممکن است عجیب به نظر برسد؛ اما وقتی کمی جادو اتفاق میافتد این طبیعیترین و شگفتانگیزترین کاری است که میتوان انجام داد.
ارائهی تعریفی از عکاسی خیابانی، هم مفهومی و هم لغوی، یکی از موضوعات اساسی این کتاب است. شرحی کلی و اجمالی این است که عکاسی خیابانی هر نوع عکاسیای است که در فضای عمومی انجام میشود. این تعریف را معمولاً افراد عادی که به زندگی روزمرهی خود مشغولاند ارائه میدهند. ارزش اصلی عکاسی خیابانی این است که هرگز تنظیم و چیدمان نمیشود. «بحثی در خصوص این جنبه از عکاسی خیابانی وجود ندارد» زیرا ماهیت عکاسی خیابانی ثبت اتفاقات واقعی در خیابان است.
کلمهی «خیابان» خود نشاندهندهی این اصالت است: این کلمه خود «معقول و محسوس» است و دارای کنش و رفتار؛ اما فضاهای عمومی به همان اندازه میتوانند طیف کاملی از لحظات تند و تلخ انسانی را نیز ارائه دهند. عکاسی خیابانی میتواند تاریک، متشنج و سوررئال و درعینحال روشن، گرم و شاد باشد. نکتهی مهم اینکه عکاسی خیابانی لزوماً مستلزم نشان دادن افراد نیست، خیابانهای خالی از مردم نیز همان اعتبار را دارند.
مکان را در عکاسی خیابانی یک فاکتور در نظر میگیرند و احتمالاً برخی کشورها در این زمینه پیشرفتهتر از سایرین هستند. به نظر میرسد افریقا در نقشهی عکاسی خیابانی قرار ندارد اما این دیدگاه میتواند سطحی باشد. متأسفانه در پروفایل حاضر، عکاسان خیابانی از اسکاندیناوی و همچنین امریکای جنوبی و مرکزی حضور ندارند، گرچه قطعاً عکاسی خیابانی در این نقاط نیز فعال است. برای مثال، گروهی بسیار متمرکز در استکهلم وجود دارد که انجمن عکاسان معاصر شهری آن را اداره میکند و عکاسان را برای برگزاری کارگاهها و برپایی نمایشگاهها که شامل کارهای خودشان نیز میشود، به آنجا دعوت میکند. CUP جامعهای نسبتاً معمولی از عکاسان خیابانی است: آنها هستهی کوچکی از علاقهمندان محلیاند که با بهرهگیری از اینترنت تصمیم گرفتند با تشکیل گروه، این ژانر را بهطور مؤثرتر در شهر زادگاه خود ترقی داده و دربارهی آن تبلیغ کنند.
همچنین انرژی عکاسی خیابانی در جهان از شهری به شهر دیگر متفاوت است. برخی برجستهتر از بقیه هستند؛ اما پتانسیل همیشه وجود دارد.

قسمتی از کتاب راهنمای عکاسان خیابانی:
عکاسی خیابانی را در دورهای طلایی، در اواسط دههی 1960، در شهری مانند نیویورک عکاسان بزرگ آن دوران به اندازهای عاشقانه انجام میدادند که در تخیل نمیگنجد، بهخصوص جوئل میروویتز و گری وینوگراند و تاد پاپا جورج که هر سه با هم عکاسی میکردند. آنها گاهی بهطور اتفاقی به لی فریدلندر میپیوستند و دایان آربوس را نیز میشناختند. یکبار در خیابان با فرانسویای ملاقات کردند که دائماً وارد جمعیت و از آن خارج میشد. او کارتیه برسون بود، زمانیکه در اوج فعالیتش بود. اینها همه چهرههایی افسانهای هستند. میروویتز در مورد شناخت رابرت فرانک، قبل از اینکه رابرت فرانک مشهور شود، صحبت کرده است. این موضوع بهنوعی دلگرمکننده است: هرکسی باید از جایی شروع کند.
عکاسان معاصری نیز، مانند جف مرملستاین و گاس پاول و ملانی آینزیگ، هستند که به نظر میرسد با همان نگرش عکاسان نیویورک عکاسی میکنند: کمی بیپروا و شوریده و تا حدودی دیوانه. حداقل چیزی که میتوان گفت این است که آنها با نوعی دیوانگی عکس میگیرند؛ حتی نور نیز در نیویورک دیوانه به نظر میرسد.
در اواخر دههی 1990، جف مرملستاین جنبش عکاسی خیابانی نیویورک را در عکاسی چهره با کتابش با عنوان «پیادهرو» (1990) معرفی کرد. کارهای گاس پاول کمی متفاوتتر است. او با تعامل بیشتری با مردم عکاسی میکند. عکس وی در اینجا همان نور معروف در نیویورک را دارد که اساساً مردی جذاب با عینک آفتابی را هدف قرار داده است. این تقریباً شبیه یافتن شب در روز است.
و در زیر این خیابانها متروی نیویورک قرار دارد. این دنیای زیرزمینی چیست که میتواند تعدادی چنین بیشمار از چهرههای مختلف را ارائه دهد؟ شاید این دنیا منشاء همهی آن گردهمآمدن ملیتها و فرهنگها و پسزمینههای متفاوت کنار هم باشد. شما فقط باید مجموعهی below life از کریستوف آگو را ببینید که برای به دست آوردن کیفیت و سبکی خاص از آن سنت بزرگ عکاسی در خیابانهای زیرزمینی شلوغ پیروی میکند. جوئل میروویتز و گری وینوگراند هر دو یهودی بودند، اعتمادبهنفس عالی و جسارت زیادی داشتند که برای عکاسی در خیابان بسیار لازم است. بروس گیلدن این انرژی را به روش خاص خود داشته است. به نظر میرسد که او تقریباً از فیلم مارتین اسکورسیزی که در خیابانهای نیویورک ساختهشده الهام گرفته است.
با وجود این، همهی این عکاسان نیویورک کوشیدهاند در عکسهای خود چه کاری را انجام دهند؟ به عبارت ساده، آنها سعی کردهاند از هرجومرج نظم به وجود آورند. دایان آربوس پریشانی در خلقت مادرزادی مردم را بیشتر از هرجومرج در خیابان دوست داشت. او به سمت انسانهای عجیبالخلقه کشیده شد؛ اما برای بقیه، این خودِ خیابانهای پرازدحام بود که قانعکننده بود.
خرید کتاب راهنمای عکاسان خیابانی