معرفی کتاب: خاطرات خانه مردگان

2 هفته پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


«خاطرات خانه مردگان» اثر بزرگ نویسنده‌ی روس فئودور داستایفسکی، یکی از تلخ‌ترین و درعین‌حال انسانی‌ترین آثار ادبی قرن نوزدهم است؛ روایتی نیمه اتوبیوگرافیک از زندگی در تبعیدگاه سیبری، که نویسنده‌اش در میان جنایتکاران، محکومان سیاسی و انسان‌هایی در مرز فروپاشی، معنای تازه‌ای از انسانیت، رنج و رستگاری می‌یابد. این کتاب نه‌تنها بازتابی از تجربه‌ی شخصی داستایفسکی در سال‌های تبعیدش است، بلکه نقطه‌ی عطفی در سیر فکری و هنری او محسوب می‌شود؛ نقطه‌ای که از خلال آن می‌توان به ریشه‌های فلسفه‌ی اخلاقی، روان‌شناختی و الهیاتی آثار بعدی‌اش پی برد. 
در سال 1849، فئودور داستایفسکی به جرم عضویت در یک گروه روشنفکری و مطالعه‌ی نوشته‌های ممنوعه‌ی بلینسکی و سوسیالیست‌های اولیه دستگیر شد. او که آن زمان نویسنده‌ای جوان و امیدبخش بود، در دادگاه به مرگ محکوم شد؛ اما در آخرین لحظه، درست پیش از اجرای حکم، تزار نیکلای اول دستور بخشودگی‌اش را داد و مجازات او به چهار سال کار اجباری در تبعیدگاه سیبری و سپس خدمت نظامی در ارتش تقلیل یافت. این تجربه، نقطه‌ی عطف زندگی او شد؛ لحظه‌ای که مرگ را در چشمانش دید و دوباره زاده شد.

فئودور داستایفسکی

کتابِ «خاطرات خانه مردگان» حاصل این تجربه است. داستایفسکی بعد از آزادی، در قالب شخصیت خیالی‌ای به نام الکساندر پتروویچ گوریانتچیکوف، که اشراف‌زاده‌ای است محکوم به تبعید، به‌دلیل قتل همسرش، خاطرات و مشاهدات خود را از زندگی در اردوگاه کار اجباری بازگو می‌کند؛ اما این خاطرات چیزی فراتر از گزارش یا شرح زندان‌اند؛ آن‌ها مستندی از روح انسان در وضعیت افراطی‌اند، از جایی که تمام نقاب‌های تمدن فرو می‌ریزند و ذات انسان در معرض دید قرار می‌گیرد.
کتاب از نظر ساختاری، آمیزه‌ای از روایت اول‌شخص، یادداشت‌های پراکنده و تأملات فلسفی است. داستایفسکی آن را نه چون رمانی با پیرنگ کلاسیک، بلکه به‌صورت مجموعه‌ای از خاطرات و مشاهدات تنظیم کرده است. هر فصل به گوشه‌ای از زندگی در زندان اختصاص دارد: از کار روزانه و تغذیه‌ی زندانیان گرفته تا روابط میان آن‌ها، از مجازات و شکنجه‌ها تا جشن‌های نادر و لحظات خوشی. این ساختار یادداشت‌گونه، به اثر حس سندی و مستند می‌دهد، گویی نویسنده در همان زمان در حال نوشتن است. لحن کتاب ترکیبی از همدلی، حیرت و تیزبینی است. داستایفسکی با نگاهی انسانی و گاه مذهبی به سرنوشت محکومان می‌نگرد. او نه از آن‌ها می‌ترسد و نه قضاوتشان می‌کند، بلکه سعی دارد بفهمد چه چیزی در انسان باعث می‌شود تا به جنایت دست بزند و درعین‌حال، هنوز شایسته‌ی بخشش باشد.

فئودور داستایفسکی

خانه مردگان استعاره‌ای از جهانی است که در آن انسان‌ها از جامعه‌ی زنده‌ها جدا شده‌اند. داستایفسکی این مکان را چون دوزخی زمینی توصیف می‌کند، جایی که جسم و روح در کنار هم به زنجیر کشیده می‌شوند. در زندان، هیچ حریم شخصی‌ای وجود ندارد، هیچ آزادی‌ای، هیچ خلوتی برای اندیشیدن. زندانیان باید هر روز کارهای طاقت‌فرسا انجام دهند، در سرمای استخوان‌سوز سیبری یخ بزنند و با کوچک‌ترین خطا، مجازات‌های بی‌رحمانه تحمل کنند.
بااین‌حال، داستایفسکی نشان می‌دهد که حتی در چنین جهنمی، جرقه‌ای از انسانیت زنده می‌ماند. در میان زندانیان دزد، قتل و راهزن، او چهره‌هایی می‌یابد که مهربان، شوخ‌طبع و حتی شرافتمندند. به‌ویژه صحنه‌هایی که زندانیان در ایام جشن‌های مذهبی با هم نان می‌پزند یا نمایش کوچکی اجرا می‌کنند، لحظاتی از زیبایی و رستگاری را در دل تاریکی می‌آفرینند.
یکی از جنبه‌های درخشان اثر، نحوه‌ی ترسیم رابطه‌ی میان محکومان و نگهبانان است. داستایفسکی بادقت روان‌شناسانه نشان می‌دهد که چگونه قدرت، تحقیر و ترس، هر دو سوی این رابطه را آلوده می‌کند. نگهبانانی که تصور می‌کنند انسان‌های آزاد و برترند، خود در قفس دیگری گرفتارند: قفس وظیفه، ترس و بی‌رحمی نظام. آنان نیز همان‌قدر در بندند که زندانیان، اما زنجیرشان نامرئی است.
در مقابل، برخی زندانیان، با وجود همه‌ی محدودیت‌ها، در لحظاتی کوتاه نوعی آزادی درونی می‌یابند. داستایفسکی در این تضاد، تصویری عمیق از ماهیت قدرت و تسلیم ترسیم می‌کند.

خاطرات خانه مردگان (ادبیات کلاسیک جهان)

خاطرات خانه مردگان (ادبیات کلاسیک جهان)

علمی و فرهنگی
افزودن به سبد خرید 580,000 تومان

قسمتی از کتاب خاطرات خانه مردگان:
وقتی به زندان آمدم، مقداری پول داشتم؛ اما کمی از آن را با خود به زندان آوردم؛ زیرا می‌ترسیدم آن را ببینند و ضبط کنند. اتفاقاً چند اسکناس نیز که لای جلد انجیل من، یعنی تنها کتابی که آوردن آن در زندان مجاز بود، چسبانیده شده بود داشتم. این کتاب با اسکناس‌هایی که درون آن چسبانیده شده بود در شهر تبلسک توسط تبعیدشدگانی که ده ـ دوازده سال بود در تبعید به سر می‌بردند و عادت کرده بودند که هر بدبختی را برادر خود بدانند به من داده شد. در سیبری، کسانی هستند که تنها اندیشه‌ی آنان این است که برادرانه به کمک بدبختان بیایند. آنان برای زندانیان نگران و ناراحت می‌شوند؛ چنان‌که گویی زندانیان فرزندان آنان هستند. این قبیل اشخاص به زندانیان احساس رقت و ترحم مطلق و بی‌ریایی دارند. 


در شهری که زندان ما در آن واقع شده بود، بیوه‌زنی موسوم به ناتالی ایوانفنا می‌زیست. هیچ‌یک از ما نمی‌توانستند با وی آشنایی داشته باشند؛ گویی وی زندگی خود را وقف کمک به تبعیدشدگان و خاصه محکومان به اعمال شاقه کرده بود. آیا در خانواده‌ی وی نیز چنین بدبختی‌ای نظیر بدبختی ما اتفاق افتاده بود؟ موجودی که نزد وی عزیز بود به مجازاتی نظیر مجازات ما محکوم شده بود؟ نمی‌دانم؛ اما خوشبختی وی این بود که آنچه از دستش برمی‌آید برای ما بکند.

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط