معرفی کتاب: جاده شخصیت
«جاده شخصیت» کتابی است نوشتهی دیوید بروکس که نشر مهرگان خرد آن را به چاپ رسانده است. دیوید بروکس نویسنده، منتقد و تحلیلگر تحسینشده است که عموماً بهخاطر سابقهی طولانیاش در قلم زدن برای نیویورک تایمز، والاستریت ژورنال، واشینگتن تایمز و نیوزویک و نیز مواضع راست میانهاش شهرت دارد. در طول سالهای فعالیت، بروکس همواره نسبت به تغییرات فکری، فرهنگی و اخلاقی در جامعهی امریکا و نیز در جامعهی جهانی حساس و دغدغهمند بوده است.
از جمله آثار مشهور و موفق او، «حیوان اجتماعی»، انتشار یافته در سال 2011 است که در آن بروکس با محوریت بخشیدن به تنهایی انسان و میل او به تعلق داشتن، به کنکاش در سرچشمههای عشق، احساس و شخصیتی قدرتمند در زندگی انسان معاصر میپردازد.
در «جاده شخصیت»، بروکس با به کمال رساندن رویکردی که در کتاب پیشین اتخاذ کرده بود و افزودن نقاط قوتی به راهبرد رواییاش، ازجمله جایگزین کردن شخصیتهای خیالی و فرضی کتاب پیشین با افراد حقیقی و شخصیتهای سرشناس، تحسین و تأیید منتقدان را به خود جلب کرد.
جوهره و فلسفهی بنیادین «جاده شخصیت»، دعوت خواننده بهعنوان عضوی از جامعهی بشری، به تجدیدنظر در نگاهی است که به خویشتن دارد. بروکس ما را به نگاهی دوباره به سویهی فراموششدهمان فرامیخواند و در این راه «فروتنی» را بهعنوان صفتی کلیدی برمیشمارد و این نه صرفاً به معنی فروتنی پیشه کردن دربرابر دیگر مردمان است که به معنی پذیرش درونی ضعفها، کاستیها و نقصانهایی است که بخشی ناگزیر از ذات آدمی محسوب میگردند و هر انسانی برای دستیابی به شخصیتی قدرتمند و تزلزلناپذیر، نخست نیاز دارد که این ضعفها را به رسمیت بشناسد و سپس به مواجهه با آنها برخیزد.
کتابِ بروکس در حکم گوشزد کردن دوبارهی مجموعهای از ارزشهای کهن بشری بهعنوان راهحلی برای شرایط شبهبحرانی امروزی انسان است. او انسانیت را یک صفت مثبت در خطر زوال و انقراض مییابد و میکوشد به خوانندهاش گوشزد کند که آنچه تمدن بشری را بهرغم انحرافهای مقطعیاش در طول تاریخ، امروز بدین جا رسانده مجموعهای از اصولی است که ما انسانهای امروزی، بدون آنکه توجیه و دلیلی داشته باشیم، قصد داریم به دورشان بیندازیم.
بروکس در روایت خویش از ضعفهای بنیادین بشر، به نحوی خردمندانه در هر فصل از کتاب مثالی میآورد که رویهمرفته مجموعهای از اشخاص را شامل میشود که طیف گستردهای از نظر دورهی تاریخی، نژاد، مشغولیت، جنسیت، رویکرد به مذهب و ویژگیهای اخلاقی را تحت پوشش قرار میدهد. بدینترتیب او با طرح این مثالها / الگوهای متعدد در مردود ساختن قضاوتهای عجولانه پیشدستی میکند؛ چراکه نشان میدهد برای برخورداری از یک شخصیت قدرتمند فرضاً نیازی به نمایندگی کردن از یک دیدگاه اخلاقی مبتنی بر مذهب یا بر ضد آن نیست. «جاده شخصیت»، همانگونه که بروکس در نتیجهگیری پایانی خود بدان اشاره میکند، برای هر فرد ممکن است جادهای منحصربهفرد با چالشهایی متفاوت باشد، اما پیمودن آن و غلبه بر این چالشها، پایبندی به اصولی اساسی را طلب میکند که در اغلب موارد با یکدیگر مشترکاند.
او همچنین در این مورد به شکلی بیسابقه و بدیع، انگشت روی یکی از بحرانهای هویتی و ذهنی انسان امروزی میگذارد و به ما یادآور میشود که تصویری که هریک از ما سعی داریم از خود به باقی جهان مخابره کنیم، حتی در صورت درست بودنش، اساساً به بخشی از زندگی ما مربوط میشود که فاقد اهمیت، فناپذیر و کمارزش است، چراکه پس از ما کسی به خاطر نخواهد آورد که ما از خاور دور تا جنگلهای آمازون را از نزدیک دیدهایم و دارای چند مدرک دانشگاهی هستیم و چقدر غذاهای خوشمزه در طول عمرمان خوردهایم.
قسمتی از کتاب جاده شخصیت نوشتهی دیوید بروکس:
بیشتر آدمها وقتی به آینده میاندیشند، معمولاً رؤیای زندگی شادتر و سعادتمندانهتر را در سر میپرورانند؛ اما به این پدیده توجه کنید. آدمها وقتی به وقایع مهمی که با رخ دادنشان در گذشته به شخصیت آنها شکل دادهاند فکر میکنند، معمولاً در مورد خوشبختی و شادی صحبت نمیکنند. در چنین موقعیتی امتحانهای سخت هستند که مهمتر به نظر میرسند. هدف بیشتر آدمها رسیدن به شادی و خوشبختی است، اما آنچه آنها را میسازد، رنج است.
این دیدگاه دی که در آن از رنج کشیدن بهعنوان روشی برای عمق بخشیدن به زندگی تعبیر میشد، غیرعادی و حتی شاید خطرناک جلوه میکرد. او احتمالاً این نکته را به چشم دیده بود همچنان که همهی ما مشاهده کردهایم که تمام آنهایی که بهعنوان انسانهایی عمیق میشناسیم در دوره یا دورههایی از زندگیشان رنجها و مصائبی شدید را متحمل شدهاند اما در مورد او به نظر میرسید که خود در جستوجوی چنین دورههایی است و آگاهانه از برخی از لذتهای معمول زندگی که یک شادی ساده و اینجهانی برایش به ارمغان میآورد دوری میکند. او معمولاً به جستوجوی موقعیتهایی برای بروز جلوهای از شجاعت اخلاقی یا موقعیتهایی برای خدمترسانی به دیگران که از جمله شامل تحمل برخی مشقتها میشد، میپرداخت.
برای بیشتر ما رنجکشیدن بهطور ذاتی هیچ ارزشی به همراه ندارد. همچون شکست که در برخی مواقع صرفاً شکست است (و نه راهی برای تبدیل شدن شما به استیو جابز بعدی)، رنج نیز گاهی اوقات یک امر ویرانگر است که باید هرچه سریعتر از آن خلاصی یافت یا درمانی برایش پیدا کرد. رنج وقتی که به هدفی والاتر و بیرون از خود فرد پیوند نخورد موجب تحلیل یا از بین رفتن آدمها میشود. وقتی رنج بهعنوان بخشی از یک فرآیند بزرگتر درک نشود، به تردید، پوچاندیشی و سرخوردگی میانجامد.