معرفی کتاب: ایچی گو ایچی ئه
«ایچیگو ایچیئه» کتابی است نوشتهی مشترک هکتور گارسیا و فرانسیس میرالس که نشر جامی آن را به چاپ رسانده است. ایچیگو ایچیئه را میتوان اینگونه ترجمه کرد: «زمان، ملاقات» یا «دراینلحظه، فرصت». آنچه این عبارت سعی دارد به ما بگوید این است: هر ملاقات یا هرآنچه تجربه میکنیم، گنجینهای منحصربهفرد است و هرگز به این شکل تکرار نخواهد شد. بنابراین اگر بدون لذت بردن از این لحظه رهایش کنیم، آن را برای همیشه از دست خواهیم داد.
براساس یک افسانهی تبتی، شکارچیای در تعقیب آهو از قلههای یخزدهی هیمالیا عبور کرد تا اینکه به کوهی عظیم دو نیمشده رسید، یعنی شکارچی میتوانست آنچه را در طرف دیگر کوه روی میداد ببیند.
پیرمردی با ریش بلند کنار دهانهی کوه ایستاده بود، او به شکارچی که ماتومبهوت شده بود، اشاره کرد نزدیکتر بیاید تا بهتر ببیند. شکارچی اطاعت کرد. او به داخل شکاف عمودی با پهنای کافی برای عبور یک انسان نگاه کرد، آنچه دید نفسش را بند آورد.
در طرف دیگر، باغ حاصلخیزی غرق در نور خورشید قرار داشت که به نظر میرسید تا انتهای جهان ادامه دارد. کودکان با شادی در میان درختان پر از میوه بازی میکردند و حیوانات آزادانه در دنیایی مملو از زیبایی، آرامش و فراوانی جستوخیز میکردند.
پیرمرد با دیدن شگفتی شکارچی پرسید: «آنچه میبینی را دوست داری؟»
شکارچی پاسخ داد: «البته که دوست دارم... اینجا باید بهشت باشد.»
پیرمرد: «بهراستی که هست و تو آن را یافتی، چرا داخل نمیشوی؟ بیا... میتوانی با خوشحالی در اینجا زندگی کنی.»
وجود شکارچی از شادی لبریز شد و پاسخ داد: «البته که میخواهم، اما اول باید برادران و دوستانم را پیدا کنم. بهزودی با آنها باز میگردم.»
پیرمرد با اندکی اخم به او هشدار داد: «هر طور که مایلی، اما بهخاطر داشته باش که دروازههای شامبهالا فقط یکبار در زندگی باز میشوند.»
شکارچی قبل از آنکه با سرعت از آنجا دور شود، گفت: «مدت زیادی طول نخواهد کشید.»
مشاهدات شکارچی او را بهشدت هیجانزده کرده بود. او با سرعت از همان مسیر که آمده بود بازگشت. درهها، رودخانهها و تپهها را پشت سر گذاشت تا به روستای زادگاهش رسید. فوراً کشف خود را با دو برادر و سه دوست دوران کودکی در میان گذاشت.
این گروه شتابان به راهنمایی شکارچی به راه افتادند. قبل از اینکه خورشید زیر خط افق ناپدید شود به همان کوه بلندی رسیدند که دروازهی شامبهالا در آن قرار داشت.
اما گردنهی کوه بسته شده بود و هرگز دیگر باز نمیشد.
مردی که مسیر دستیابی به جهان معجزهآسا را کشف کرده بود ناچاراً تا پایان عمر به شکار ادامه داد.
بخش اول اصطلاح ایچیگو ایچیئه در متنِ کتاب مقدس بوداییان برای اشاره به زمان به کار رفته است، زمان از لحظهی تولد تا مرگ در حال گذر است. همانطور که در افسانهی تبتی دیدیم، فرصت رویارویی با زندگی، یعنی آنچه هماکنون به شما پیشنهاد میشود. اگر از لحظه استفاده نکنید، برای همیشه از دست خواهد رفت. شما فقط یکبار زندگی میکنید. هر لحظه، منحصربهفرد و تکرارنشدنی است. هر لحظه را دروازهای به سمت شامبهالا فرض کنید چون فرصت دوم برای استفاده از آن وجود نخواهد داشت.
آگاهی از ایچیگو ایچیئه به ما کمک میکند پا را از روی پدال گاز برداریم و بهخاطر بیاوریم که هر صبح در این جهان سپری میشود، هر لحظه که با فرزندان و عزیزانمان میگذرانیم، بینهایت ارزشمند است. بنابراین، سزاوار آن است که توجه کامل خود را معطوف به آن کنیم.
مهمترین علتی که این مسئله را در درجهی بالایی از اهمیت قرار میدهد این است که نمیدانیم زندگی چه زمان به پایان میرسد ممکن است هر روز آخرین روز از زندگی ما باشد. هیچکس اطمینان ندارد که وقتی میخوابد، صبح روز بعد را خواهد دید یا نه.

قسمتی از کتاب ایچیگو ایچیئه:
تفاوتی ندارد که حین اجرای مراسم چانویو باشیم یا هر مراسم دیگر، یا فقط میخواهیم روابط بهتری با شریک زندگی، اعضای خانواده، دوستان یا همکاران داشته باشیم و با آنها کنار بیاییم، نکاتی وجود دارند که کیفیت گوش دادن خودمان و سایرین را بهبود میبخشند:
*برای مکالمات مهم مکان مناسب بیابید.
اگر غوغای صحبت کردن با صدای بلند و زنگ مکرر تلفن در فضای دفتر کارتان طنینانداز است، یعنی آنجا فضای مناسبی برای برقراری ارتباط با کیفیت نیست و اگر صدای تلویزیون یا موسیقی در اتاقنشیمن بلند است، آنجا را نیز برای این کار انتخاب نکنید. اولین گام برای خوب گوش دادن این است که با نهایت توان همهی منابع آلودگی صوتی را حذف کنید.
*به چشمان طرف مقابل نگاه کنید.
با تماس مستقیم چشمی به طرف مقابل بگویید چقدر برایتان مهم است و شما نیز برای شنیدن سراپا گوش هستید. فراموش نکنید که تماس چشمی نباید مرعوبکننده باشد. به گفتار طرف مقابل توجه کنید و اطمینان یابید که فاصلهی فیزیکی بین شما دو نفر باعث راحتی و آرامش اوست. این اطلاعات ارزشمند است چون در انجام تنظیمات به ما کمک میکند.
*همهی افکار مزاحم را خاموش کنید.
همهی ما بهطور طبیعی تمایل داریم فیلترهایی را بین خود و طرف مقابل قرار دهیم. نکتهی مهم قضاوت نکردن است. اگر سراپا گوش باشید و خود را در حیطهی سخنان طرف مقابل محدود کنید، پیام او را بهدرستی درک خواهید کرد و طرف مقابل نیز احساس میکند صدایش شنیده شده است. برای این منظور، از سرگردانی ذهن جلوگیری کنید و نظم حضور را حفظ کنید.
*پرسشهایتان را بدون قطع کردن کلام طرف مقابل مطرح کنید.
عدم قطع کلام طرف مقابل بسیار مهم است؛ زیرا در غیر این صورت او را ناامید خواهید کرد. رفتار ارزشمند برای طرف مقابل این است که بهموقع پرسشهای مرتبط مطرح کنید و ثابت کنید هنوز به سخنانش گوش میکنید. بدینترتیب اطلاعات بیشتری دربارهی آنچه میگویند کسب میکنیم یا فقط به طرف مقابل میفهمانیم که مسیر گفتوگو را گم نکردیم. برای این منظور، میتوان از عباراتی همچون: «پس میخواهی بگویی که...» استفاده کنید. این نوع گوش دادن فعال هدیهی واقعی و ارزشمند برای کسانی است که با آنها صحبت میکنیم.
*بدون درخواست طرف مقابل، توصیه نکنید و مشاوره ندهید.
شاید هنگام گوش دادن به مشکلات طرف مقابل، ارائه نکردن راهحل دشوار باشد؛ اما گاهی اوقات طرف مقابل فقط به یک جفت گوش شنوا نیاز دارد، نه راهکار. اگر تصور میکنید در مورد وضعیت آنها نکتهی ارزشمندی دارید که حتماً باید ارائه کنید، نظر طرف مقابل را جویا شوید: «میتونم راهنمایی کنم؟» یا شاید بهتر است راهکار مورد نظر خود را بهطور غیرمستقیم ارائه نمایید: «فقط خودت میتونی کار درست رو انجام بدی، اما اگه من جای تو بودم...»
اگر با احترام در گفتوگوها شرکت کنیم و توجه کامل به آنها معطوف نماییم، احتمال عمیقتر شدن ارتباط با هر گفتوگو افزایش مییابد و درنهایت، گفتوگویی فراموشنشدنی خواهیم داشت