ما جدا نمیشویم/ تاریخ مدفون در زیر برفها
کتاب «ما جدا نمیشویم» نوشتهی هان کانگ را نشر زرین اندیشمند به چاپ رسانده است. این رمان یکی از آثار درخشانِ این نویسندهی کرهای است که در سالهای اخیر توجه گستردهی جهانی را به خود جلب کرده است؛ اثری که همچون سایر نوشتههای هان کانگ، بر مرز باریک میان زندگی و مرگ، یادآوری و فراموشی و درد و رستگاری حرکت میکند. این رمان که در ادامهی مسیر فکری نویسنده، پس از آثاری چون گیاهخوار و کنشهای انسانی، قرار میگیرد، سفری است در قلب زخمهای تاریخی و شخصی، سفری شاعرانه به سوی فهمی تازه از انسانیت در جهانی پر از رنج و تنهایی.
این رمان داستان دوستیِ میان دو زن را روایت میکند و همزمان با فصلی پنهان از تاریخ کره بهطور تأثیرگذاری روبهرو میشود. یک صبح زمستانی، کیونگها پیامی فوری از دوستش اینسون دریافت میکند که از او میخواهد به بیمارستانی در سئول بیاید. اینسون در حادثهای آسیب دیده و به کیونگها التماس میکند که به جزیرهی ججو، محل زندگیاش برگردد تا پرندهی سفید محبوبش، آما، را نجات دهد. وقتی کیونگها به جزیره میرسد، طوفانی برفی آغاز میشود. او باید به هر قیمتی به خانهی اینسون برسد، اما بادهای یخزده و کولاک، حرکتش را کند میکنند و شب در حال فرارسیدن است. او نگران است که آیا بهموقع میرسد تا حیوان را نجات دهد یا حتی بتواند از سرمای شدید جان سالم به در ببرد. گمشده در دنیایی از برف، او هنوز از سقوط سرگیجهآور به تاریکیای که در خانهی دوستش انتظارش را میکشد، خبر ندارد. هان بارها دربارهی ماهیت حسی نوشتههایش سخن گفته و تأکید کرده است که در آثارش، هر پنج حس انسانی را به کار میگیرد. در این رمان او تأکید ویژهای بر حس لامسه داشته است. این نویسنده میگوید: «زندگی، برای زیستن تلاش میکند. زندگی گرم است. مردن یعنی سرد شدن؛ یعنی برف روی صورت کسی بنشیند، بیآنکه آب شود. کشتن، یعنی سرد کردن.»
هان کانگ
از جنبهی احساسی، «ما جدا نمیشویم» یکی از عمیقترین و تأثیرگذارترین آثار هان کانگ است. او با مهارتی کمنظیر، رنج را به شعر بدل میکند. در نگاه او، درد امری نفیشدنی نیست؛ باید آن را در آغوش گرفت تا به درک تازهای از انسانیت رسید. در یکی از بخشهای کتاب، راوی میگوید: «ما جدا نمیشویم، حتی وقتی خاکستر میشویم. چون در ذات هوا، در موجها، در بدن دیگران ادامه مییابیم.» این جمله، چکیدهی فلسفهی کتاب است: ایدهی تداوم، هم از نظر زیستی و هم از نظر عاطفی.
یکی از ویژگیهای بارز آثار هان کانگ، ترکیب زبان شاعرانه با نگاه فلسفی است. او در «ما جدا نمیشویم» نیز از این رویکرد بهره میبرد تا مفاهیمی چون مرگ، پیوند، زمین و بازماندن را در قالبی شاعرانه بررسی کند. مرگ در این رمان پایان نیست، بلکه نوعی دگردیسی است؛ همانطور که طبیعت در هر فصل دگرگون میشود، انسان نیز در چرخهی پیوندهایش با دیگران تداوم مییابد. این نگاه، هم تأثیر بودایی دارد و هم ریشه در فلسفهی زیستگرایانهی شرقی دارد که در آن مرز میان انسان و جهان پیرامون، مرزی نفوذپذیر است.
درنهایت، «ما جدا نمیشویم» را میتوان بیانیهای شاعرانه دربارهی پیوستگی انسانها دانست؛ پیوستگی در رنج، در عشق، در حافظه و در زیستن. کتابی که میگوید حتی در جهانی که پارهپاره شده، هنوز چیزی ما را به هم متصل میکند ـ چیزی از جنس انسانیت و خاطره.
قسمتی از کتاب ما جدا نمیشویم نوشتهی هان کانگ:
آیا باد دوباره شروع به وزیدن کرده بود؟ بدنم دیگر مانند یک توپ جمع نشده است. انگشتانم باز شدهاند. آهسته دستم را به صورتم بالا میآورم تا یخ اطراف چشمانم را پاک کنم. صدای بادهای شدید را میشنوم که با درختان درگیرند. آیا این همان چیزی بود که مرا بیدار کرد؟ چشمانم را بهزور باز میکنم. از دیدن نور مات و مبهوت میشوم. نوری کمرنگ، آبی نیمهشب که بهسختی از تاریکیای که بر تودهی برف کنار سرم افتاده، قابل تشخیص است. آیا روز طلوع کرده است؟ یا دارم خواب میبینم؟ نه، این خواب نیست. سرمای وحشتناکی بر من چیره میشود، گویی منتظر حمله بوده است. تا جایی که میتوانم، منظم دراز میکشم، درحالیکه لرزش تمام وجودم را فرا میگیرد، و به آسمان نگاه میکنم. نمیتوانم باورکنم. سیاهی اطراف دیگر مطلق نیست. برف هم متوقف شده است. گردوغبار کمرنگی که در هوا میچرخد، بادی است که برفهای قدیمی را به هم میزند. در زیر نور ماه آشکار میشود؛ زیرا بادها ابرهای برف را پراکنده کردهاند و اکنون یک نیمه ماه کمرنگ بر فراز جنگل آویزان است. ابرهای طوفانی عظیم با بادهای شدید پیشروی میکنند.
ما جدا نمیشویم را محمد حشمدار ترجمه کرده و کتاب حاضر در 235 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.