فیلسوفان بزرگی که در عشق شکست خوردند/ نگاهی طنازانه به زندگی عاطفی فیلسوفان
کتابِ «فیلسوفان بزرگی که در عشق شکست خوردند» نوشتهی آندرو شفر را نشر دُکسا به چاپ رسانده است. این کتاب، اثری است که با نگاهی طنزآمیز، تاریخی و انسانی، پرده از جنبهای کمتر گفتهشده از زندگی فلاسفهی بزرگ برمیدارد؛ همان انسانهایی که قرنهاست اندیشهشان راهنمای بشر در اخلاق، سیاست، زیبایی، حقیقت و عشق بوده، اما خود در زندگی عاشقانه و روابط شخصیشان بارها و بارها شکست خوردهاند. این کتاب با زبانی جذاب و نگاهی تیزبین نشان میدهد که پشت چهرهی خردمندانه و آرام فیلسوفان، اغلب روحی مضطرب، عاشقی ناتمام و انسانی پر از تناقض پنهان بوده است. شفر در این کتاب تلاش میکند میان تفکر بزرگ و ضعفهای کوچک انسانی پلی بزند و نشان دهد که نبوغ فلسفی الزاماً با موفقیت در عشق همراه نیست.
نویسنده کتاب را بر پایهی ایدهای ساده اما هوشمندانه بنا میکند: اگر فلاسفهی بزرگ توانستهاند دربارهی عشق نظریهپردازی کنند، آیا در زندگی واقعی هم در عشق موفق بودهاند؟ پاسخ او، مجموعهای از روایتهای گاه خندهدار و گاه تراژیک از زندگی شخصی مردان بزرگی است که در عرصهی فکر جاودانهاند اما در عرصهی عشق کاملاً شکست خوردهاند. کتاب با لحنی شوخ اما دقیق، به سراغ داستانهای واقعی فلاسفه میرود؛ از یونان باستان تا قرن بیستم، از ارسطو تا ژان پل سارتر.
شفر در هر بخش از کتاب، زندگی یک فیلسوف را از زاویهای خاص بررسی میکند؛ زاویهای که معمولاً در کتابهای رسمی تاریخ فلسفه جایی ندارد. او نخست به اختصار جایگاه فکری و اهمیت آن فیلسوف را معرفی میکند، سپس با زبانی روایتگونه و گاه کنایهآمیز، سراغ روابط عاشقانه، ازدواجهای شکستخورده یا اشتباهات اخلاقی او در زندگی شخصی میرود. در پایان نیز معمولاً با لحنی شوخ و تأملبرانگیز نتیجه میگیرد که حتی بزرگترین مغزهای بشری هم دربرابر پیچیدگیهای عشق ناتوان بودهاند.
آندرو شفر
در میان شخصیتهایی که در کتاب حضور دارند، نامهای درخشانی چون ارسطو، آگوست کمت، رنه دکارت، ژاک ژاک روسو، نیچه، برتراند راسل، ژان پل سارتر و لویی آلتوسر به چشم میخورد. در کنار آنان، فیلسوفان قرون وسطی و مسیحی مانند: توماس آکویناس و پپر ابلار نیز حضور دارند. نویسنده از هریک چهرهای انسانی میسازد؛ گاه درخشان، گاه مضحک و گام غمانگیز.
برای مثال، در روایت مربوط به پپر ابلار، فیلسوف و الهیدان قرون وسطی، ماجرای عشق افسانهای او به هلوئیز یادآوری میشود. عشقی پرشور و ممنوع که به رسوایی و تراژدی انجامید. ابلار و هلوئیز برای عشقشان با جامعه، کلیسا و خانواده درافتادهاند، اما سرانجام عشقشان به فاجعهای تمامعیار انجامید. شفر با طنز تلخی یادآوری میکند که ابلار، مردی که دربارهی عقلانیت و ایمان نوشته بود، نتوانست حتی عواطف خود را کنترل کند و قربانی همان چیزی شد که دربارهاش نظریهپردازی میکند.
در بخش دیگری، لویی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست فرانسوی، یکی از تراژیکترین نمونههای شکست در عشق را نمایندگی میکند. او در اوج بحران روانی، همسرش را خفه کرد! شفر این واقعه را نه صرفاً بهعنوان جنایتی شخصی، بلکه بهعنوان نشانهای از فروپاشی مرز میان اندیشه و زندگی میبیند. چگونه ممکن است کسی که فلسفهاش بر نقد نظام قدرت و آزادی استوار بود، در زندگی خصوصی چنین نابودگرانه رفتار کند؟ لحن نویسنده در اینجا میان شوک، تأسف و طنز تلخ در نوسان است.
در ادامه از سرگذشت فریدریش نیچه یاد میشود؛ فیلسوفی که عشق را منشأ رنج و ضعف میدانست و هرگز نتوانست در زندگی شخصیاش معشوقهای بیابد که او را بپذیرد. نیچه چندین بار به زنان مختلف پیشنهاد ازدواج داد، اما هربار با پاسخ منفی روبهرو شد. شفر با طنزی ظریف اشاره میکند که شاید نیچه، وقتی از بازگشت جاودانهی رنج سخن میگفت، بیآنکه بداند، زندگی عاشقانهی خودش را توصیف میکرد.
یکی از ویژگیهای برجستهی کتاب این است که نویسنده نه از منظر قضاوت اخلاقی، بلکه از دید انسانی و تاریخی به این شکستها مینگرد. او قصد ندارد فلاسفه را تحقیر کند یا ارزش اندیشهشان را زیر سؤال ببرد، بلکه میخواهد نشان دهد که همانهایی که دربارهی حقیقت و زیبایی سخن گفتند، در عمل دربرابر پیچیدگیهای عشق به همان اندازه سردرگم بودند که بقیهی ما. آندرو شفر به جای ارائهی نظریههای خشک، با قلمی داستانی و شوخطبعانه، زندگی فلاسفه را به مجموعهای از حکایتهای کوتاه و عبرتانگیز بدل میکند.
طنز در این کتاب فقط برای خنداندن نیست؛ نوعی نقد فلسفی نرم است. شفر میخواهد بگوید که هیچ نظریهای نمیتواند کاملاً بر زندگی انسان مسلط شود؛ زیرا عشق و احساسات از جنس دیگریاند. او نشان میدهد که فلاسفهی بزرگ، با همهی نبوغشان، از همان ضعفهای انسانی رنج میبرند که همهی انسانها تجربه میکنند. شاید همین ضعفها بود که آنها را واداشت دربارهی عشق و اخلاق بیندیشند، شاید شکستهایشان بهای اندیشههایشان بوده است.
قسمتی از کتاب فیلسوفان بزرگی که در عشق شکست خوردند:
فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی، تا پایان عمر مجرد ماند، لیکن افاضات زنستیزانهی او مانع نشد که زنان از او دوری کنند. به نوشتهی روزنامهنگار اچ. ال. منکن: «زیرا فلسفهی او به کفر و غیراخلاقی بودن شهرت داشت، ازاینرو در میهمانیهای آنچنانی و میادین شهر، قهرمانی محسوب میشد.» نیچه در فرصتهای طلاییاش برای برقراری رابطه ناکام ماند، لیکن بیشتر احساساتش را معطوفِ زنانی میکرد که علاقهای به او نداشتند.
نیچه نخستینبار در 32 سالگی عاشق مَت هیلده ترامپِداخ شد و پس از ملاقات دوم توسط نامه از او خواستگاری کرد. «آیا همسر من میشوی؟ من عاشق تو هستم و احساس میکنم به من تعلق داری... آیا تو هم مانند من معتقد نیستی که در پیوند با هم هر طرف آزادی بیشتری دارد تا در تنهایی؟ خب دیگر پاینده باشی.» ترامپداخ، که عاشق مرد دیگری بود درخواستش را رد کرد. و احساسات عاشقانهی نیچه به مدت پنج سال دچار انجماد شد.
در سال 1882، نیچه، در زوریخ، لو فون سالومه 21 سالهی روس را ملاقات کرد. و دربارهاش نوشت: «دختر سادهای است؛ ولی مانند همهی دختران ساده، ذهنش را آموزش داده است تا جذاب به نظر برسد.» هرچند نیچهی فیلسوف نظر دختر خانم را جلب میکرد، نیچهی عاشق برایش جذابیتی نداشت ـ سالومه بارها درخواست ازدواج او را رد کرد. الیزابت، خواهر نیچه نامهی تندی به سالومه نوشت و از غرور جریحهدار اخوی دفاع کرد. سالومه در پاسخ نوشت: «تصور نکنید که من نقشهای برای برادرتان دارم یا عاشق او هستم؛ (بههیچوجه) میتوانم با او در یک اتاق بخوابم و هیچ احساسی پیدا نکنم.»
فیلسوفان بزرگی که در عشق شکست خوردند را گلی امامی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 231 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.