فلسفه زندگی با موری (خلاقانه و شاد زیستن و به پیری رسیدن)
کتاب «فلسفه زندگی با موری» اثر موری شوارتز به همت انتشارات کانیار به چاپ رسیده است. موری شوارتز، شخصیت بسیار محبوب کتاب پرمخاطب «سهشنبهها با موری»، اکنون در فلسفهی زندگی با موری شاهکاری عمیق و تکاندهنده از چگونه زیستن و عشق ورزیدن ارائه میدهد.
او نشان میدهد زندگی با وجود چالشهای فراوان، همچنان بسیار زیبا و ارزشمند است. موری شوارتز بهعنوان استاد جامعهشناسی، روانشناس اجتماعی، پدر و دوستی دلسوز برای هدایت درست مسیر آیندهمان، راهی روشن پیشروی ما میگذارد.
«فلسفه زندگی با موری» بینشها و توصیههای اطمینانبخش و یادآوریهای امیدوارکنندهای از درسهای زندگی را در اختیار مخاطبانش قرار میدهد.
موری توصیه میکند همواره در حال آموختن باشیم، روابط انسانیمان را بهبود ببخشیم و زندگی روزمرهی بانشاطتر و پربارتری داشته باشیم.
اگر میخواهید بدانید انسان بودن به چه معناست، در جایگاه انسان چه سهمی در این زندگی دارید، مطالعهی این کتاب را از دست ندهید.
نویسنده میگوید: اوایل سال 2000 چند سال پس از درگذشت پدرم، این دستنوشته را در کشوی میز اتاق مطالعهی او در خانهی محبوبمان واقع در نیوتنویل پیدا کردم؛ خانهای که درخت افرایی در قسمت جلوییاش داشت. پس از گفتوگوی خانوادگی و تأمل بسیار، چنین تصمیم گرفتیم که این نسخه را پس از ویرایش من به چاپ برسانیم. پدرم باور داشت این کار، احتمالاً آخرین تلاش بزرگش برای کمک به مردم خواهد بود او حتی تصورش را هم نمیکرد که «سهشنبهها با موری» منتشر شود؛ اما کسانی که با کتاب جذاب میچ آلبوم آشنایی دارند، اندیشههای این نسخه را بهتر درک خواهند کرد. اولویت برتر پدرم، بهبود زندگی مردم بود. او در این نسخه راهنماییها و تکنیکهای کاربردی مهمی را برای کمک به زندگی خلاقانه، پرشور و لذتبخش در سنین پیری به خوانندگان توصیه کرده است.
چه اقبال نیکی داشتم که هنگام نوشتن این کتاب در کنار پدرم بودم و دربارهی تمام این ایدهها با هم صحبت کردیم (بیشتر آنها در بخش آخر کتاب آمده است). این دقیقاً زمانی اتفاق افتاد که پس از اقامتی طولانی در آسیا، بهار و تابستان سال 1989 در خانه بودم. او انجام این پروژه را همان زمان آغاز کرد و از اواسط سال 1988 تا اواسط سال 1992 این کتاب را نوشت. ما بررسیهای عمیقی دربارهی گفتههای پدرم انجام میدادیم و حالا پیش بردن این پروژه بسیار ارزشمند شده است.
تمرکز اصلیام در ویرایش این کتاب، حفظ نظرات منحصربهفرد پدرم بود. این اثر تلفیقی از دو سبک ارتباط برقرار کردن پدرم، یعنی سبک آموزشی و فلسفی است؛ اما او درعینحال شخصی واقعبین، متواضع و بسیار دوستداشتنی بود. امیدوارم این تلفیق متمایز حفظ شده باشد. پدرم برای درک و دریافت سوگیریهای رایج در دهههای اخیر، آگاهی بسیاری داشت. او به ایجاد محیطی علاقهمند بود که سن افراد هیچ تأثیری بر دیدگاه جامعه به آنها نداشته باشد. یکی از نکات بسیار موردتوجه او در طول عمرش، وضعیت روانی افراد بود. دقیقاً همانطور که دیوان عالی کشور در حکم 1954 براون در برابر هیئت آموزش شاهد بود که مردم چگونه از جامعه احساس محرومیت داشتند، پدر هم به این نتیجه رسید که سالمندان در مقابل دیگران، خود را کمارزشتر میدانند و امیدوار بود این کتاب بتواند قدمی برای اصلاح این امر بردارد. جنبهی روانشناختی (در رابطه با آموزش حرفهای و علمی پدرم) پسزمینهی این کار است. او دلش میخواست برای کمک به مردم جهت حفظ زندگی فعال و پرشور، تکنیکهایی کاربردی ارائه دهد. احتمال دارد برخی از پیشنهاداتش آشنا باشند؛ مانند ایدهی استفاده از خنده (فصل چهارم). بهتازگی خیلی از نویسندگان دربارهی این کار نوشتهاند. مفهوم دیگر بیانشده در این صفحات، ذهنآگاهی بودایی است. روایت رویدادها در این کتاب، آن را دلنشین و جالب میسازد. به عقیدهی پدرم، منظور اصلی این کتاب، تصاویر و رویدادهای شخصی از زندگی واقعی افراد است. البته این کتاب تفاوت زیادی با «سهشنبهها با موری» دارد؛ اما انساندوستی چشمگیر و عشقی عالمگیر در هر دو اثر جریان دارد. کتاب عالی میچ آلبوم بسیار موجز و در رابطه با ارزشهای فلسفی، اجتماعی و شخصی پدرم است و ترتیب خاصی ندارد. پدر برای مشخص کردن هر نکتهای، داستانهای بسیاری از زندگی افراد مختلف تعریف میکند. بههرحال این دو روند متفاوت، آنها را از یکدیگر مجزا میکنند. به نظر من دلیل خشنودی زیاد پدرم از این کتاب، بازتاب یکی از الگوهای فلسفی محبوبش؛ یعنی تنش متناقضها بود. ارائهی ایدههای پدرم، برایم کاری خوشایند است. این آخرین پروژهی کتاب نوشتن او پیش از بیمار شدنش است. زنگ صدایش را مانند همان روزها در اتاق مطالعهاش در نیوتنویل برای تبادلنظر دربارهی دیدگاههای مختلف از لابهلای این صفحات میشنوم: «هیچکس نمیتونه از پیر شدن خلاقانه، به اجبار بازنشسته بشه.»

قسمتی از کتاب فلسفه زندگی با موری:
ترسیدن به چه معناست؟ در زمینهای گسترده به معنای رخ دادن رویدادهایی ترسناک، ناخواسته یا آسیبزننده است. شاید قبلاً اتفاق بدی رخ داده است و معتقدیم دوباره پیش میآید. ترس، تصویر بازتابیافتهی نیاز است؛ به عنوان مثال، نیاز ما به خودمهارکردن، جنبهی دیگر ترس ما از آسیب جسمی است.
ترسها بزرگ یا کوچک، متغیرند و از شدید تا خفیف، درازمدت یا کوتاهمدت، خودآگاه یا ناخودآگاه، بسیار جدی یا بیهوده، تجربه شدهاند. بعضی از ترسها کاملاً واضح و برخی کمتر آشکار میشوند. بعضی از ترسها ماندگارند و برخی راحت از بین میروند. بعضی بر ما غالب شده و به حملهی عصبی منجر میگردند، درحالیکه در برخی موارد راحت مهار میشوند. بعضی از ترسها واقعیاند و برخی ناشی از خیالات ذهن ما هستند. ترسها از ناامنی کلی تا ترسهای مشترک؛ مانند عبور از خیابان هنگام ترافیک سنگین یا فراموش کردن نام شخص تازه ملاقاتکرده متغیرند. پس ترسهای ما شدت، طول مدت و جهتهای مختلفی دارند و نسبت به آنها واکنشهای گوناگونی نشان میدهیم و شیوههای مهار متفاوتی به کار میبریم. این موارد از اجتناب تا مقابله و حلکردن متغیرند. ماندن در شرایط ترسبرانگیز برطرفنشده و دائمی باعث میشود از احتمال ترس، بیشتر از خود ترس وحشت داشته باشیم.
باید بین ترسهای خیالی و ترسهای واقعی، تفکیک قائل شویم. همچنین لازم است نحوهی روبهرو شدن، کنار گذاشتن یا تبدیل ترسهای حقیقیمان به آرامش بیشتر را یاد بگیریم. با بالا رفتن سن امکان دارد حس آسیبپذیری بیشتری به بیماری، ضعیف شدن جسم ما، کارآیی کمتر، کاهش انرژی، تصادف، فرسوده شدن، بهبود بیماری کندتر داشته باشیم و ممکن است از آسیب جسمی بیشتر بترسیم. برخی از ترسهایی که در سالهای پایانی عمرمان با آنها مواجه میشویم، همیشه و از دوران جوانی همراهمان بوده است. بعضی از ترسها جدید ایجاد میشوند و با پیرتر شدن، شدتشان افزایش مییابد.