عشق رهاننده/ عشق، رنج و نجات روح انسان

2 هفته پیش زمان مطالعه 6 دقیقه


رمان «عشق رهاننده» نوشته‌ی کامیلو کاستلو برانکو را انتشارات نگاه به چاپ رسانده است. این کتاب، یکی از آثار درخشان ادبیات پرتغال و یکی از مشهورترین نوشته‌های کامیلو کاستلو برانکو است؛ نویسنده‌ای که در نیمه‌ی قرن نوزدهم با قلمی پرشور، احساسی و عمیق توانست روان‌شناسی عشق، رنج و نجات روح انسان را به‌گونه‌ای شاعرانه و درعین‌حال واقع‌گرایانه ترسیم کند. این اثر، در کنار عشق محکوم، یکی از دو ستون اصلی رمانتیسیسم پرتغالی به شمار می‌آید و از لحاظ تأثیر، می‌توان آن را هم‌سنگ آثار گوته، داستایفسکی یا بالزاک دانست؛ زیرا درون آن، کشاکش میان احساس و عقل، سنت و مدرنیته، گناه و رستگاری به شکل عمیق و انسانی ترسیم شده است.
کامیلو کاستلو برانکو (1825-1890) در دوره‌ای زندگی می‌کرد که پرتغال میان سنت‌های مذهبی قرون گذشته و موج نوسازی فرهنگی اروپا گرفتار بود. رمانتیسم در ادبیات این کشور، همانند سایر نقاط اروپا، پاسخی بود به خشکی و منطق‌گرایی عصر روشنگری. نویسندگان پرتغالی با بازگشت به درون انسان، به احساسات، ایمان و سرنوشت توجه کردند و از درون‌مایه‌هایی چون عشق، جنون، رستگاری و تقدیر الهی بهره گرفتند.
در چنین فضایی، کاستلو برانکو با نبوغ خاص خود توانست رمان‌هایی بنویسد که عشق را نه به‌عنوان نیرویی ساده و رمانتیک که به‌منزلۀ قدرتی الهی و رهایی‌بخش به تصویر می‌کشید؛ عشقی که می‌تواند انسان را از سقوط اخلاقی، از گناه و از خودویرانگری نجات دهد. «عشق رهاننده» که در سال 1864 منتشر شد، پاسخی بود به فضای تیره و تراژیک «عشق محکوم» که دو سال پیش از آن انتشار یافته بود. اگر در «عشق محکوم»، عشق به نابودی می‌انجامد، در «عشق رهاننده»، همان عشق به رستگاری منتهی می‌شود.
برانکو در این اثر از شیوه‌ی روایت اول شخص استفاده می‌کند. آنتونیو خود راوی داستان است و تمام رویدادها از دیدگاه او روایت می‌شود. این انتخاب باعث می‌شود خواننده نه‌تنها با وقایع، بلکه با عواطف و بحران‌های درونی راوی هم‌ذات‌پنداری کند. برانکو استاد خلق لایه‌های روان‌شناختی است؛ او با دقتی شاعرانه، کشمکش‌های درونی انسان عاشق را به تصویر می‌کشد، از شک و تردید تا ایمان و بخشش.

کامیلو کاستلو برانکو

سبک نگارش او آمیخته‌ای از نثر کلاسیک و زبان احساسی است؛ جمله‌ها اغلب طولانی، آهنگین و پر از استعاره‌اند. گفت‌وگوها نیز حالتی نمایشی دارند و در خدمت آشکارسازی درون‌مایه‌های اخلاقی و فلسفی داستان‌اند. این شیوه به عشق رهاننده حال‌وهوایی اعتراف‌گونه می‌دهد، گویی آنتونیو در پایان زندگی‌اش دارد داستان رنج و نجات خود را برای ما بازگو می‌کند.
عنوان رمان، «عشق رهاننده» بی‌جهت انتخاب نشده است. در نگاه کاستلو برانکو، عشق نیرویی دووجهی است: می‌تواند انسان را نابود کند یا او را نجات دهد؛ اما نجات در اینجا به معنای بازگشت به خوشی دنیوی نیست، بلکه نوعی پالایش روح و تجربه معنوی است.
آنتونیو با رنج، خیانت و تنهایی روبه‌رو می‌شود و از دل همین رنج است که به خودشناسی می‌‌رسد. او در می‌یابد که عشق واقعی نیازمند بخشش است، نه مالکیت. در پایان رمان، وقتی او تیریزا را می‌بخشد و از خشم و رنج رها می‌شود، به آرامشی می‌رسد که هیچ پاداش دنیوی نمی‌تواند به او بدهد. در حقیقت، نجات او در درون خودش اتفاق می‌افتد. 
کامیلو کاستلو برانکو به‌شدت تحت تأثیر آموزه‌های مسیحیت کاتولیک بود. در سراسر رمان، مفاهیم گناه، توبه، رستگاری و ایمان به مشیت الهی حضور دارند. عشق در نگاه او چیزی جدا از خدا نیست، بلکه راهی است برای رسیدن به خدا. 
در گفتارها و نامه‌های آنتونیو، می‌توان تأملات عمیق الهیاتی یافت: او درباره‌ی بخشش، اراده‌ی الهی و فانی بودن انسان می‌اندیشد. حتی پایان داستان، که در ظاهر تراژیک است، معنایی عرفانی دارد؛ مرگ یا جدایی جسمانی درواقع تولد دوباره‌ی روح است.
همچنین در پسِ روایتی عاشقانه، تأملی فلسفی درباره‌ی آزادی و تقدیر وجود دارد. آیا عشق آنتونیو و تیریزا نتیجه‌ی انتخاب خودشان است یا دست تقدیر؟ برانکو با ظرافت نشان می‌دهد که انسان، هم قربانی سرنوشت است و هم مسئول تصمیم‌هایش، و نجات تنها وقتی ممکن می‌شود که انسان رنج را بپذیرد و از درون دگرگون شود.

عشق رهاننده

عشق رهاننده

نگاه
افزودن به سبد خرید 291,000 تومان

قسمتی از کتاب عشق رهاننده:
در عالم زیباییِ محض، در این کره‌ی خاکی، کلیسای جامعی وجود دارد که همانا زن زیباست و در تجلیاتِ گوناگونِ زیبایی در انواع مختلف، برترینِ شکوه و زیبایی نیز هست؛ همان که زیباییِ جهان‌شمول را می‌سازد، زیبایی‌ای که همگان را به خود میخکوب کرده و نظرها را به هر سو می‌کشاند. زنی که چنین موهبتی دارد، هم جانِ پرورش‌یافته در تماشای شگفتی‌های طبیعت و هنر را به تأثیر وامی‌دارد و هم روحِ ناآشنا به آداب و تشخیص را. نمونه‌ای از این پدیده‌ی تئوریک و دشوارفهم را می‌توان در تأثیر سرمست‌کننده‌ی چشمان تئودورا بر جانِ وحشی الئوتریو مشاهده کرد. دخترک چهارده ساله، همان که گاوچرانِ کُندذهن به شاه‌ماهی مانندش می‌دانست، در شانزده‌سالگی، پشت پنجره‌ی صومعه، بر او ظاهر شد و مدهوشش کرد. پسرک که می‌خواست احساسِ آن لحظه‌ی خود را برای پدرش بازگو کند، با صراحتی بی‌تکلف گفت:
«وقتی چشماش رو تو چشمام دوخت، باید بگم که انگار روحم از بدنم جدا شد! می‌خواستم چیزی بهش بگم، ولی زبونم به سقف دهنم چسبید. کاش من پادشاه بودم و اون یه دختر چوپون!»

اگر زبان از لودگی‌های عوامانه پالوده می‌شد، این ایجازِ کلام را می‌توان به شکسپیر نسبت داد. زلال‌ترین آب‌ها از دل صخره‌های دورافتاده می‌جوشند؛ بدین‌سان، گاه از جان‌های وحشی نیز اندیشه‌هایی شفاف و زلال، با حساسیتی بدیع سر بر می‌آورند که آدمی را به تفکر وامی‌دارند. 
رومائو از این پاسخ خشنود شد، آن را از بر کرد و همان‌گونه به تئودورا بازگفت. دخترک که به زبانِ پُر آب و تاب‌تر یا ظریف‌ترِ آفونسو خو گرفته بود، به لحنِ روستایی پسرعمویش پوزخندی درونی زد و در ظاهر، چنان وانمود کرد که سخنانش را درنیافته است. بااین‌حال، قیم که به غریزه‌، قدر سرمایه‌ی زمان را می‌دانست، بی‌خبر از آنکه اقتصاددان انگلیسی زمان را سرمایه می‌خوانند، سخنان الئوتریو را بار دیگر، این‌بار با توضیح و تفصیل، تکرار کرد و کلام را به سوی لنگرگاهِ فرخنده‌ی ازدواج راند؛ همان را که او در عبارت‌پردازیِ استعاری خود، «وصلتِ دل‌انگیز» می‌نامید. 
عشق رهاننده را مهدی بوستانی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 194 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.  
   

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط