
شهر و دیوارهای نامطمئنش؛ عناصر ادبی آشنای هاروکی موراکامی
«شهر و دیوارهای نامطمئنش» واپسین اثر هاروکی موراکامی تمام عناصر نویسنده و صدای منحصربهفرد او را که پیشتر در آثار پیشینش دیدهایم با خود به همراه دارد.
هنگامیکه برای اولینبار با راوی بینام رمان جدیدِ وهمآورِ هاروکی موراکامی، «شهر و دیوارهای نامطمئنش» آشنا میشویم، او فردی دبیرستانی است که تنها دوستش گربهاش است. یک ملاقات تصادفی در مراسم اهدای جوایز مدرسه، او را وارد مدار یک دختر 16 ساله عجیبوغریب و به همان اندازه منزوی میکند که همیشه نمیتواند رؤیاهای خود را از زندگی واقعیاش تشخیص دهد.
این دو فرد ناهمگن رابطهای مبهم ایجاد میکنند، نامه مینویسند و مکالمات طولانی دارند. دختر رؤیاهای خارقالعادهاش را بازگو میکند و راوی در زمان کوتاهی حسی عاطفی به او پیدا میکند: «آنقدر گرفتار تو شدم که وقتی بیدار بودم به هیچچیز دیگری فکر نمیکردم. تو رؤیاهای من را نیز خالی کردهای.»
در مجموعهای از کنش و واکنشها که در فضایی موراکامیوار به وقوع میپیوندند، در تابستان، این دو بیوقفه در مورد شهری عجیب با دیوارهای نازک، تکشاخها، ساعتهای بدون پایه و ساکنانی که سایه ندارند صحبت میکنند.
اما از دیدگاهی انتقادی به نظر میرسد آثار او، با گربههای سخنگو، مناظر عرفانی و قهرمانان بینام و نشان و میانسال که در مورد دوران نوجوانی خود وسواس دارند، هرگز از شکلی از رئالیسم جادویی که در داستانهای کوتاه اولیه او تقریباً قابل تحمل بودند، عبور نکردهاند و چنین به نظر میرسد که آثار او تکامل نیافتهاند، بلکه تنها طولانیتر شدهاند.
در مجموع «شهر و دیوارهای نامطمئنش» باید جای خود را در کنار کتابهای «کیمیاگر» کوئیلو، «مجوس» فاولز، «پیامبر» جبران خلیل جبران و به شکل کلی کتابهایی که در نوجوانی میتوان آنها را تحسین کرد بیابد، اما برای یک خوانندهی بزرگسال ممکن است چیز زیادی در چنته نداشته باشد.
منبع: نیویورک تایمز/گاردین
مترجم: محسن امینی