سه قاضی/ شاهکار جنایی ادبیات ایتالیا

9 ماه پیش زمان مطالعه 5 دقیقه


«سه قاضی» رمانی جنایی است که سه نویسنده‌ی برجسته‌ی ایتالیایی، آندرئا کامیلِری، کارلو لو کارِلی و جان کارلو دی کاتالدو آن را نوشته‌ و ترجمه‌اش را انتشارات کتابسرای میردشتی به چاپ رسانده است. این کتاب در سال 1997 منتشر شد و شامل سه داستان کوتاه است که هرکدام را یکی از این سه نویسنده، به‌طور جداگانه، نوشته است. این سه داستان درنهایت به هم مرتبط می‌شوند و یک داستان واحد تشکیل می‌دهند.
1. قاضی ماترا نوشته‌ی آندرئا کامیلِری
در این داستان، سالوو مونتالبانو، کمیسر پلیس سیسیل درگیر پرونده‌ی قتل قاضی ماترا می‌شود. ماترا قاضی‌ای سختگیر و ضدمافیا بوده و به همین دلیل دشمنان زیادی داشته. مونتالبانو باید قاتل او را پیدا کند و در این راه با موانع زیادی روبه‌رو می‌شود. کامیلری در این داستان به‌خوبی توانسته شخصیت‌پردازی قوی داشته باشد و خواننده را به عمق داستان بکشاند. همچنین، وی به زیبایی توانسته است فضای سیسیل و مشکلات آن را به تصویر بکشد.
2. قاضی اورلاندو نوشته‌ی کارلو لوکارلی
در این داستان، کمیسر د لوکا، پلیس بولونیا، درگیر پرونده‌ی قتل قاضی اورلاندو می‌شود. اورلاندو قاضی‌ای فاسد و رشوه‌بگیر بود و به همین دلیل قتل او چندان عجیب به نظر نمی‌رسد. اما د لوکا معتقد است که ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌هاست و باید حقیقت را کشف کند.
لوکارلی در این داستان به‌خوبی توانسته است فضای شهر بولونیا و روابط پیچیده‌ی بین شخصیت‌ها را به تصویر بکشد. همچنین وی به زیبایی توانسته است به مسائل مربوط به فساد در دستگاه قضایی ایتالیا بپردازد.
3. قاضی بلینی نوشته‌ی جان کارلو دی کاتالدو
در این داستان، قاضی بلینی به قتل متهم می‌شود. او قاضی‌ای بوده که به‌خاطر عدالت و درستکاری‌اش شهرت داشته اما شواهد علیه اوست و به نظر می‌رسد که او مرتکب قتل شده است. بااین‌حال، بلینی بی‌گناه است و باید راهی برای اثبات بی‌گناهی خود پیدا کند.
دی کاتالدو در این داستان به‌خوبی توانسته است به مسائل مربوط به عدالت و بی‌عدالتی در دستگاه قضایی ایتالیا بپردازد. همچنین، وی به زیبایی توانسته است شخصیت بلینی را به‌عنوان یک قربانی سیستم قضایی به تصویر بکشد.
درنهایت، این سه داستان به هم مرتبط می‌شوند و یک داستان واحد را تشکیل می‌دهند. در این داستان، سه قاضی که هرکدام به نوعی با پرونده‌های قتل درگیر هستند، درنهایت با یکدیگر همکاری می‌کنند تا حقیقت را کشف و عدالت را برقرار کنند.
سه قاضی رمانی جنایی است که به‌خوبی توانسته است عناصر مختلف ژانر جنایی را با یکدیگر ترکیب کند. این رمان دارای شخصیت‌پردازی قوی، داستان جذاب و پرکشش و فضاسازی زیبایی است. همچنین رمانِ سه قاضی به مسائل مهمی مانند فساد در دستگاه قضایی، عدالت و بی‌عدالتی و مشکلات اجتماعی در ایتالیا می‌پردازد.

سه قاضی

سه قاضی

کتابسرای میردشتی
افزودن به سبد خرید 240,000 تومان

قسمتی از کتاب سه قاضی:
با صدای در خانه بیدار شد. یکی از منشی‌ها بود. با چشمان نیمه‌خواب از لای در به نور صبحگاهی خیره شد و قیافه‌ی سرگروهبان سولانو را که دید دلواپس شد.
«چی شده؟»
«می‌خواستند دادگستری را آتش بزنند. زودتر تشریف بیاورید. منتظر می‌مانم.»
آن‌قدر از شنیدن خبر به هم ریخت که نمی‌توانست فوران افکار جورواجور در سرش را مهار کند. زود لباس پوشید و بیرون رفت.
«الان وضع از چه قرار است؟»
«آتش را زود مهار کردیم. شکر خدا افسر نگهبان اولین شعله‌ها را دیده و زود هشدار داده.»
«زیاد خسارت زدند؟»
«نه خیلی، ولی نصفی از دفتر شما از بین رفته. میز کار و کشوی سبزتان با همه‌ی اسنادش سوخته.»
قاضی که خیالش جمع شده بود، آهی کشید و بعد از مکثی پرسید: 
«حالا از کجا این‌قدر مطمئنی که آتش‌سوزی عمدی بوده؟»
«چون بدون اینکه کسی ببیندشان، یکی از درهای کناری را به‌زور باز کرده‌اند.»
هنوز آفتاب کامل نزده بود، ولی دست‌کم سی نفر جمعیت جلوی دادگستری ایستاده بودند تماشا.
یکیشان از لای جمعیت بیرون آمد و به قاضی که رسید کلاهش را برداشت. دون ننه لونرو بود. قیافه‌ای جدی به خودش گرفته بود که دلواپسی‌اش را نشان بدهد. سکوت بر میدان حکمفرما شد.
«امیدوارم خسران جبران‌ناپذیری به ساحت عدالت وارد نشده باشد.»
قاضی با لحنی خونسرد و غیردوستانه گفت: «خیال همه راحت. هیچ خسارتی بر هیچ چیز وارد نشده» و وارد ساختمان دادگستری شد. 
به راهرو پیچید و دید قفسه‌ی سیاه صحیح و سالم سر جایش است. دفترش سرتاپا سیاه شده بود و نمی‌شد وارد شد. نیکولوزی و دو نفر از منشی‌ها داشتند تک‌وتوک کاغذهای سالم یا نیم‌سوخته را جمع می‌کردند. از قفسه‌ی سبز جز مشتی خاکستر و چند تکه زغال چیزی نمانده بود و دست‌کم نیمی از میز نابود شده بود.
نیکولوزی پرسید: «دفترتان را کجا منتقل کنیم؟»
«اتاق بغلی.»
آن‌قدر اتاق خالی داشتند که انتخاب جا دشوار نبود.
قاضی کونسولاتو هم سراسیمه از راه رسید. «تازه خبر را شنیدم و خودم را رساندم.»
قاضی سورا در جوابش به لبخندی بسنده کرد. خداوندا! این آدم به جای اعصاب در رگ‌وپی‌اش فولاد دارد.
پرسید: «صبحانه میل کرده‌اید؟»
کونسولاتو گفت: «فرصت نشد!»
«من هم نخورده‌ام. اگر موافق باشید برویم کافه آرنونه.»
«بله، با کمال میل.»
از دادگستری خارج شدند و در خیابان به راه افتادند. کونسولاتو کم‌کم خودش را جمع کرد و جرئت کرد سکوت را بشکند.
«پیداست به‌زور وارد ساختمان شده‌اند که فقط قفسه‌ی سبز را نابود کنند.»
«بله ظاهراً. موفق هم شده‌اند.»
کونسولاتو حیران مانده بود که سورا بعد از چنین شکستی چطور خونسردی‌اش را از دست نداده. چون حالا که دیگر مثل روز روشن بود که نمی‌شد چهار پرونده‌ی کذایی را دوباره به جریان انداخت.
سه قاضی را مرضیه حسین‌پور ترجمه کرده و کتاب حاضر در 182 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.  

 

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط