سفرهای مارکوپولویی: قهوه استانبول نیکو میسوزد؛ استانبول به روایت مسافران دورهی قاجار
اوضاع شهر استانبول به قراری است که گویا خداوند عالم در کل ممالک ربع مسکون، مکانی به این شکوه و فضا ایجاد نکرده است. دو دریای محیط و قرهدنگیز سه طرف شهر را احاطه کرده، دو شعربهی بسیار خوش اُفتی از این دو دریا که بغاز مینامند به قلب و میان شهر تو رفته و به پیچوخم منتهی و تمام شده است. سکنهی شهر با این بزرگی و جمعیت عموماً خانه و عمارات خود را از دو طرف این دو بغاز و سه طرف دیگر که همه کوه پست و بلند بسیار نرم است متصل به آب و رو به دریا، سه مرتبه ساختهاند و همیشه به صفا و فضای دریا و تردد کشتیها و واپورها و قایقها تماشا میکنند. اقلاً ده هزار کشتی بزرگ و کوچک بادبانی و آتشی و قایقها علیالاتصال در روی دریا و چشمانداز عمارات موجودند که بعضاً بدون بغض تردد مینمایند و برخی روانه و پارهای وارد میشوند و روزبهروز اوضاع کل عالم در آنجا مذمور است. هوای آنجا بهغایت لطیف بوده، سیما و صورت آدمی را به وضعی ترتیب میدهد که نزاکت و لطافت تمام بهم میرساند. صورت زیبا از ذکور و اناث در آنجا غیر محصور است و اکثر اهلش متمول و صاحب مال و منال بوده، اوضاع ظاهری از عمارات عالیه و آثارالبیت وافره بسیار دارند ـ خصوصاً الماس که در اسباب مردانه و زنانه و نشان دولت و رخت و رشمه و غیره بسیار استعمال مینمایند.
اهل شهر از بومی و غریب همه عادت دارند و اغلب اوقات ذکور و اناث و پیر و برنا با کالسکههای رنگین و زیبا در میان شهر سیاحت میکنند. روی زنها عموماً بیحفاظ است مگر دهنشان را با گوشهی معجر سفیدی که در سر دارند میگیرند، زنهای عظما و اغنیا با کالسکه و عورات مساکین و ضعفا پیاده سیاحت مینمایند. بندهی درگاه روزی در میدان جامع سلطان بایزید که وسط معموره و بحبوحهی شهر است در آنی سیصد و چهل عراده کالسکه شمردم که در هریک چهار ـ پنج نفر و در بعضی بیشتر و کمتر از جماعت اناثیه بودند و همهی آنها علیقدر مراتبها اسباب الماس داشتند و همچنین بعض از عورات پیاده ـ خاصه در ایام رمضان شریف ـ بسیار کثرت و ازدحام میشود.

سلطان اعظم خود هر روز علیالاستمرار نماز ظهر و عصر را در یکی از مساجد جامع ادا کرده بیرون میآیند. بعد از آن در یکی از دکاکین که مشرف به معبر عام و چهارسو باشد نشسته، تا نیم ساعت به افطار مانده، اوضاع و احوال عابرین و سیاحان را اعم از کالسکهنشین و غیره ملاحظه و تماشا مینمایند و در چنین شهری با این همه کثرت تا ممکن است احدی صدا بلند نمیکند مگر مجانین ـ یعنی هرکس صدا بلند نماید او را از جملهی مجانین محسوب داشته همان ساعت میگیرند و آنقدر در محبس نگاه میدارند که عاقل شود یا بمیرد.
چون عمارت و دکاکین و سایر ابنیه در استانبول چوب و تخته است و اغلب اوقات آتش گرفته، محلهی بزرگی تمام و کمال میسوزد لهذا منارهی بسیار بلندی که یانقون کوشکی مینامند در سر تلّی ساختهاند که تمامی شهر از آنجا نمایان میباشد ـ چند نفری را از دولت در آنجا گماشتهاند که شب و روز نگاه میکنند، هروقت به جائی آتش افتد آنها فوراً کل شهر را خبردار مینمایند تا اینکه مردم همه در آنجا حاضر شده، آتش را ساکت میکنند. حتی صدراعظم و سرعسکر و سایر امناء و اعیان دولت لامحاله باید حاضر شوند. باآنهمه جمعیت که مکرر ملاحظه شد باز مطلقاً قیلوقال بلند نمیشود مگر موکلین مناره در کوچهها فریاد کرده، یا نقونوارگویان راه میروند. اما اغلب اوقات از جمعیت مردم و هجوم خاص و عام کاری ساخته نمیشود به علت اینکه اکثر از آنها از دور تماشا و گاهی دعا میکنند و زمانی تأسف میخورند و پارهای که در اسکات آتش تلاش مینمایند از عهده برنمیآیند و بعضی طفلان خردسال را به دعا ترغیب میکنند و آنها دستها را بالا گرفته یا ربیم، یا الله، سن ایتمه میگویند تا اینکه ساعت به ساعت آتش قوت بهم رسانیده، محلهی بزرگی را تمام و کمال میسوزاند و سکنهی آنجا عموماً فقیر و گدا میشوند.
الحق بعضی قانون شریعت مطهرهی اسلام را ظاهراً به مرتبهای مضبوط و مستحکم داشتهاند که در هیچیک از ممالک اسلام به این وضعها مقدور نیست. مساجد جامعهی معتبر و بسیاری دارند که همه مفروش است و در اوقات فرایض خمسه همین که صدای اذان را میشنوند از هجوم مردم به مرتبهای کثرت میشود که در بعضی مساجد به سبب نبود جا در اندرون معدود کثیری از خارج اقتدا و نماز را با جماعت ادا میکنند. انصافاً ملت عثمانیه دو صفت بسیار خوب دارند که مافوق جمیع اوصاف مرغوب میباشد ـ یکی این است که در باب ادا کردن فرایض خمسه به مرتبهای اتمام دارند که تحریری نیست و دیگر اینکه اطاعت سلطان را به وضعی لازم میدانند که اگر از امراء یکی مقصر شود حکم سلطان به کشتن و بریدن سر او شرف صدور یابد همان ساعت با کمال رضا و رغبت به دادن سر تشکر نموده و اطاعت میکند و باقیماندگان او هم به امیدواری کامل دعا و ثنا گفته، مطلقاً از این معنی مأیوس نمیشوند.