سام تیلور: ترجمه مانند اشعهی ایکس برای یک کتاب است
سام تیلور نویسنده و مترجم امریکایی در گفتوگو با گاردین از رمان جدیدش که وقایعِ آن در وین دهه 1930 اتفاق میافتد، ارتباط عمیقش با برخی نویسندگان و اینکه چرا همیشه به «تاریخ مخفی»، اثر دونا تارت، بازمیگردد میگوید.
- ایدهی این اثر از کجا آمد؟
*به شکلی کاملاً عجیب، جرقه از خطی در اولین رمان من (جمهوری درختان، 2005) در مورد خودِ شب و خودِ روز، خودِ بیداری و خودِ خواب آمد. این درها کشویی است، با این تفاوت که مکس و هانس رؤیای یکدیگر را میبینند و بنابراین آنها از زندگی یکدیگر آگاه هستند.
- چرا دههی 1930 و جنگ برای شما جذاب شد؟
*من به فضایی نیاز داشتم که تضاد شدیدی را در سرنوشت احتمالی قهرمان داستان ایجاد کند و رخدادِ جنگ در رایش سوم این امکان را به من داد. جنگ برای من درگیری، تغییرات چشمگیر و این امکان را فراهم کرد که شخصیتهایم بتوانند در یک شهر و درعینحال در دنیاهای بسیار متفاوتی زندگی کنند.
- یکی از جنبههای جذاب کتاب این است که چگونه هانس و مکس در دو سمت تاریخ قرار دارند ، اما دیدگاههای یکدیگر را کامل میکنند.
*این یکی از مضامین کتاب است: تلاش برای یافتن زمینههای مشترک، برای پر کردن شکاف. در حال حاضر، زمانی در تاریخ است که شکاف بسیار بزرگ به نظر میرسد. من در تگزاس زندگی میکنم، جایی که احتمالاً 80درصد از جمعیت آن محافظهکار و مسیحی هستند. در ملاقاتتان، آنها افرادی دوستداشتنی به نظر میرسند، اگر شروع به صحبت در مورد سیاست کنید؛ مطمئنم که آنها حامیان ترامپ خواهند بود. برای من، این نفرتانگیز است، اما آنها خودشان مطمئن هستند که افراد خوبی هستند.
- چرا از آخرین رمان شما «جزیرهای در آخر جهان» در سال 2009، زمان بسیار زیادی میگذرد؟
*من ابتدا یک کتاب متفاوت در ژانر علمی ـ تخیلی نوشتم. همهی بازخوردها این بود که ایدهی اثر قوی بود اما شاکلهی کار کامل نبود، در کشوقوس نوشتن این کار بود که طلاق گرفتم، دوباره ازدواج کردم، بچهدار شدم، به ایالات متحده نقل مکان کردم و چندین کتاب ترجمه کردم. این بود که این وقفه به وجود آمد.
- اولین رمانی که ترجمه کردید، اثری از لوران بینه منتشرشده در سال 2012 بود. آیا از موفقیت آن شگفتزده شدید؟
*بهعنوان مترجم خیلی خوششانستر از نویسنده بودم. آن را در 24 ساعت خواندم. این تا حدی یک رمان جنجالی دربارهی جنگ جهانی دوم و بسیار مبتنی بر روایت اما پستمدرن و شوخآمیز است. لوران احتمالاً رماننویس مورد علاقهی من برای ترجمه است.
- ترجمهی کتاب چگونه تجربهی مطالعهی کتاب را برای شما تغییر میدهد؟
*ترجمه مانند اشعه ایکس برای یک کتاب است. شما تکتک کاغذها را بسیار عمیق میخوانید. با لیلا سلیمانی در مراسمی بودم که او گفت فکر میکند مترجمان، او را بهتر از خانوادهاش میشناسند. او بیشترِ هوشیاری و زندگیاش را در کتابهایش میگذارد و ما مترجمها بیش از هرکس دیگری با آنها ارتباط داریم. چیزی در این قضیه وجود دارد.
- ترجیح میدهید داستاننویسی کنید یا ترجمه؟
*زمانیکه ترجمه را شروع کردم، متوجه شدم که نمیتوانم صرفاً بهعنوان نویسنده امرار معاش کنم، بنابراین ترجمه نجاتم داد؛ اما من عاشق نوشتن هستم. میدانم که بسیاری از نویسندگان این کار را نمیکنند؛ اما من به جایی رسیدم که بیشتر وقتم صرف ترجمه میشود. نوشتن مانند آزادی است. همیشه آرزو داشتم که بتوانم بیشتر در زندگیام تلاش کنم و نوشتن راهی برای انجام دادن این کار است؛ زندگی در مکانهای مختلف و در زمانهای مختلف.
- شما لهجهی بریتانیایی خود را حفظ کردهاید، آیا زندگی در امریکا به انگلیسیِ نوشتاری شما کمک کرده است؟
*احساس میکنم در انگلیسی، دو زبانه هستم! احتمالاً نیمی از کتابهایی که ترجمه میکنم به انگلیسی امریکایی هستند ولی هنوز هم گهگاه از همسر امریکاییام میپرسم؛ «چطور این را میگویی؟»
- درحالحاضر چه کتابهایی روی میز کنار تخت شما وجود دارد؟
*«مسخ اوید»، «یک سال برای زندگی» اثر استفان لوین ـ او یک بودایی است و سعی میکند طوری زندگی کند که انگار آخرین سال زندگیاش است، همچنین این روزها دارم «همنت» اثر مگی اوفارل را بازخوانی میکنم. چهار ماه اول امسال را صرف خواندن رمانهای فیلیپ کربرنی گانتر کردم اما خیلی مورد علاقهام نبود. من هرگز تمایز بین داستان تجاری و ادبی را دوست نداشتم. چیزی که به آن علاقه دارم؛ شیوهی نوشتن خوب، شخصیتهای واقعاً قوی و درنهایت یک داستان واقعاً خوب است.
- کتابی هست که مرتب به آن مراجعه کنید؟
*رمانی که من بیشتر از همه آن را بازخوانی کردهام، «تاریخ مخفی» اثر دونا تارت است. کتابهای دیگرِ او را زیاد دوست ندارم، این یکی از آن رمانهایی است که وقتی آن را میخوانم احساس میکنم در آن زندگی میکنم.
- جهان انگلیسیزبان نرخ بسیار پایینی از ادبیات را در ترجمه منتشر میکند. آیا میتوانید کتابی را نام ببرید که ترجمه نشده باشد و باید ترجمه شود؟
*بخشی از آن به این دلیل است که کتابهای زیادی به زبان انگلیسی نوشته شده است، اما من فکر نمیکنم که اوضاع آن قدرها هم ناامیدکننده باشد. ترجمه در 10 سال گذشته برجستهتر شده است. یکی از نویسندگان مورد علاقهی من هوبرت مینگارلی است که بسیار دوست دارم رمان او با نامِ «رودخانهی سبز خاموش» را ترجمه کنم.
- و بعد از آن چه چیزی را ترجمه خواهید کرد؟
*دومین رمان ویکتور جستین. رمان نخستش «موج گرما» را دوست داشتم؛ روایتی احساسی و مسحورکننده از چند روز زندگی یک نوجوان بیگانه در یک کمپ تعطیلاتِ وحشتناک بود. هنوز کتابِ جدیدش را نخواندهام اما هیجانزده هستم که بدانم چه چیزی به ذهن ویکتور خطور کرده است.
منبع: گاردین
مترجم: محسن امینی