زندگی پس از قتل ویلما مونتسی/ یک جنایت به‌دقت پرداخت‌شده

6 روز پیش زمان مطالعه 7 دقیقه


کتاب «زندگی پس از قتل ویلما مونتسی» نوشته‌ی هانس ماگنوس انتسنسبرگر را انتشارات روزبهان به چاپ رسانده است. این کتاب، اثری است که میان تاریخ، روزنامه‌نگاری و تخیل ادبی در نوسان است؛ کتابی که در ظاهر به پرونده‌ای جنایی در ایتالیای دهه‌ی 1950 می‌پردازد، اما در عمق خود واکنشی فلسفی و سیاسی به مناسبات قدرت، رسانه و افکار عمومی است. انتسنسبرگر در این اثر، همان‌طور که در دیگر نوشته‌هایش نیز دیده می‌شود، از یک واقعه‌ی خاص برای باز کردن پنجره‌ای به سوی ساختارهای پنهان جامعه‌ی مدرن بهره می‌گیرد. این کتاب که می‌توان آن را تحقیقی ادبی درباره‌ی مرگ و افسانه‌ی مدرن نامید، در مرز میان گزارش مستند و تأمل فلسفی حرکت می‌کند و تصویری چند وجهی از دنیایی به دست می‌دهد که در آن حقیقت و خیال، جرم و نمایش، سیاست و جنسیت به هم آمیخته‌اند.
در مرکز روایت، دختری جوان به نام ویلما مونتسی قرار دارد؛ زنی واقعی که در سال 1953 در نزدیکی رم به شکلی مرموز کشته شد. جسد او در ساحل اوستیا پیدا شد و در مدت کوتاهی به یکی از جنجالی‌ترین پرونده‌های پس از جنگ ایتالیا تبدیل گردید. پلیس ابتدا این مرگ را تصادفی دانست، اما رسانه‌ها و افکار عمومی به‌سرعت وارد میدان شدند. خبرنگاران، سیاستمداران و روحانیون، هریک این واقعه را به گونه‌ای تفسیر کردند: برخی از سقوط اخلاقی جوانان گفتند، برخی از توطئه‌ی سیاسی میان نخبگان و برخی دیگر از فساد دستگاه حاکم. مرگ مونتزی به نمادی از دوران جدید بدل شد؛ عصری که در آن مرز میان واقعیت و شایعه در رسانه‌ها از میان می‌رفت.

هانس ماگنوس انتسنسبرگر

انتسنسبرگر از همین نقطه آغاز می‌کند. او به جای آنکه روایت رسمی پرونده را بازگو کند، از خلال بازسازی‌های مختلف، روایت‌های رسانه‌ای و شهادت‌های گوناگون، پازلی از حقیقت می‌سازد که هیچ‌گاه کامل نمی‌شود. نویسنده با دقتی شاعرانه و روزنامه‌نگارانه، همه‌ی لایه‌های ماجرا را بررسی می‌کند: از زندگی ساده‌ی یک دختر طبقه‌ی متوسط تا مناسبات قدرت در سطوح بالای جامعه‌ی ایتالیایی، از شکل‌گیری شایعات در روزنامه‌ها تا واکنش مردم در خیابان‌ها. این بازخوانی، درواقع پژوهشی است درباره‌ی چگونگی زایش اسطوره از دل واقعیت؛ اینکه چگونه یک مرگ شخصی به موضوعی جمعی بدل می‌شود و از خلال آن جامعه درباره‌ی خود حرف می‌زند.
در ساختار روایی، نویسنده از فرم خطی پرهیز می‌کند. کتاب مجموعه‌ای از صداها، یادداشت‌ها، بریده‌روزنامه‌ها و گفت‌وگوهای بازسازی‌شده است. این چندصدایی بودن، به عمد انتخاب شده تا نشان دهد حقیقت نه در روایت واحد، بلکه در تنوع دیدگاه‌ها و تضاد آن‌ها نهفته است. نویسنده خود را نه قاضی ماجرا، بلکه واسطه‌ای میان روایت‌ها معرفی می‌کند. کسی که از خلال زبان، به ماهیت روایت‌سازی و قدرت رسانه‌ها می‌نگرد. او نشان می‌دهد که چگونه خبرنگاران با انتخاب واژگان و ساختن قهرمان یا قربانی، واقعیت را بازآفرینی می‌کنند.
از منظر تاریخی، مرگ ویلما مونتسی بازتابی از وضعیت اجتماعی و سیاسی ایتالیا پس از جنگ جهانی دوم بود. کشور هنوز از زخم‌های فاشیسم و اشغال رهایی نیافته بود و در تلاش برای بازسازی دموکراسی و نظم اخلاقی تازه‌ای بود. در چنین فضایی، یک جنایت کوچک می‌توانست به آینه‌ای از اضطراب جمعی بدل شود. انتسنسبرگر در کتابش نشان می‌دهد که پرونده‌ی مونتسی چگونه به ابزاری برای درک بحران‌های عمیق‌تر بدل شد: تضاد میان سنت و مدرنیته، نقش کلیسا در سیاست، موقعیت زنان در جامعه‌ای مردسالار و نیز ظهور رسانه‌های زرد که از هر فاجعه‌ای سوژه‌ای برای سرگرمی می‌ساختند.

اما کتاب تنها بازتاب تاریخ ایتالیا نیست، بلکه تأملی گسترده‌تر درباره‌ی ماهیت مرگ و حافظه در عصر مدرن است. انتسنسبرگر با نگاهی فلسفی، می‌پرسد که «مرگ در دوران رسانه» چه معنایی دارد؟ وقتی هر حادثه بلافاصله در روزنامه‌ها، رادیو و بعدها تلویزیون بازتاب می‌یابد، مرگ دیگر یک پایان نیست، بلکه آغاز چرخه‌ای از بازنمایی است. در این چرخه، مرده همچنان زنده می‌ماند ـ نه در جهان جسمانی، بلکه در قلمرو تصویرها، تیترها و خاطرات جمعی. از اینجاست که عنوان کتاب معنا می‌یابد: «زندگی پس از قتل» نه به معنای مذهبی آن، بلکه به شکلی استعاری؛ زندگی‌ای که رسانه‌ها به مردگان می‌بخشند، نوعی جاودانگی مصنوعی که از طریق تکرار و روایت ساخته می‌شود.
در کنار تحلیل رسانه‌ای، کتاب لایه‌ای روان‌شناختی نیز دارد. نویسنده با نگاهی فرویدی، جامعه را همچون بیماری می‌بیند که از مرگ مونتسی برای تخلیه‌ی عقده‌هایش استفاده می‌کند. شایعات پیرامون او، بازتابی از ترس‌های جمعی نسبت به آزادی زنان و تغییر نقش‌های جنسیتی در دهه‌ی 1950 است. جامعه‌ای که میان تمایل به مدرنیته و پایبندی به سنت گرفتار شده، نیاز دارد قربانی‌ای بیابد تا از طریق او خود را تبرئه کند.
از لحاظ ادبی، نویسنده در این کتاب از شگردهایی چون مونتاژ و کولاژ متنی بهره می‌گیرد. او تکه‌هایی از گفت‌وگو، اسناد پلیسی، گزارش‌های مطبوعاتی و حتی بازتاب‌های ادبی را کنار هم می‌گذارد تا ساختاری چندلایه بسازد. نتیجه، متنی است که نه رمان است و نه صرفاً گزارش، بلکه نثری است که هم از تخیل بهره می‌برد و هم از عقل تحلیلی. همین ترکیب باعث شده کتاب از نظر فرم، اثری پیشرو و تأثیرگذار در ادبیات مستندمحور قرن بیستم به شمار رود.

زندگی پس از قتل ویلما مونتسی

زندگی پس از قتل ویلما مونتسی

روزبهان
افزودن به سبد خرید 175,000 تومان

قسمتی از کتاب زندگی پس از قتل ویلما مونتسی:
اکتبر و نوامبر 1953 
ستون وقایع‌نگاری روزنامه‌های ایتالیایی همچون لانه‌ی زنبور ولوله‌ای به راه انداخته است. سلوانو موتو صاحب امتیاز روزنامه‌ای کوچک با گرایش‌های نئوفاشیستی، به معنای واقعی کلمه آماج بمباران سؤالات، اتهام‌ها، تعریف و تمجید و فحاشی‌ها قرار می‌گیرد. براستی او اطلاعاتش را از کجا آورده بود؟ باری دیگر دو چهره‌ی جدید ظاهر می‌شوند: دو شاهد اصلی.
اولی آدریانا بیساچیا نام دارد و عکسش در سرتاسر مجلات منتشر می‌شود: چهره‌ای دارد رنگ‌پریده با چشم‌هایی سیاه و ترسناک. آدریانا بیساچیا از روستایی نزدیک ناپل می‌آید. دوست دارد سر از سینما درآورده و بازیگر شود. او خود را به‌عنوان یک اگزیستانسیالیست در محله‌ی سنت ژرمن ـ دس ـ پرس معرفی می‌کند. به همراه دوست پسری معتاد به مورفین در اتاق زیرپله‌ی ساختمانی در حال فروریزی زندگی می‌گذراند و روزهایش را هم با گشت‌زنی در اطراف کافه‌های میدان پیاتزا دی اسپانیا تلف می‌کند. او حتی طریقه‌ی امرار معاش را هم نمی‌داند. ظاهرش هم شبیه به آدم‌های دارای اختلال عصبی است. 
شاهد دیگر آنا ماریا کالیو نام دارد و در مقایسه با قبلی، خونسرد به نظر می‌آید. 23 سال از خدا عمر گرفته و با خانواده‌اش از مرفهان میلان هستند. خوشگل است، در میان هزاران آدم ثروتمند در رم آشنایان زیادی دارد و حافظه‌اش هم مثال‌زدنی است.
این دو دختر در عرض دو ماه می‌شوند مشهورترین آدم‌های کشور! پیش از نطفه بستنِ هرگونه اقدام رسمی و حتی قبل از آنکه دادگستری تحقیقات خود را در مورد پرونده‌ی مونتسی از سر بگیرد، این مطبوعات هستند که چراغ محکمه‌ی قرن را برافروختند. بساط گزارش‌ها و مقالات گرم است و تکذیبیه‌ها و شکایات روی هم تلنبار می‌شوند. خبرنگاران برای دریافت اظهارنظرهای جدید با یکدیگر به‌شدت در حال رقابت هستند. نامه‌های سرگشاده، اسناد جعلی و اسناد معتبر پشت سر هم منتشر می‌شوند. آدریانا بیساچیا دفتر خاطراتش و مجموعه‌ای از یادداشت‌هایش با عنوان «حقیقتِ من» را با قیمتی گزاف به دو هفته‌نامه می‌فروشد. صاحبخانه‌ی کالیو، نامه‌های او را در یکی از کشوهای میزی در خانه‌اش پیدا کرده و به ازای 1500 مارک به فروش می‌رساند.

زندگی پس از قتل ویلما مونتسی را محمد اوحدی حائری ترجمه کرده و کتاب حاضر در 158 صفحه‌ی جیبی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.     

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط