دوباره والد خودت شو/ دربارهی دوست داشتن خود
کتاب «دوباره والد خودت شو» نوشتهی یونگ کنگ چان به همت نشر داهی به چاپ رسیده است. استاد روحانیای به نام دس، جایی گفته: اگر فکر میکنید شخص با درک و فهمی هستید بروید و یک هفته را با والدینتان سپری کنید. این سخن برای عشق به خود نیز صدق میکند. اگر میخواهید بدانید که خودتان را دوست دارید یا نه، بروید و با والدینتان زندگی کنید. نه اینکه فقط به آنها سر بزنید، زندگی کنید. برای بسیاری از ما، اختلافات و دلیل شاد نبودنمان از خانواده شروع میشود. یاد بگیرید چگونه به خانوادهتان عشق بورزید. در این صورت، یاد میگیرید چگونه به خودتان نیز عشق بورزید و برعکس.
اما با والدین زندگی کردن آنقدر هم کار آسانی نیست. مهم نیست شما چند سال دارید. تا زمانیکه با والدینتان هستید ناخودآگاه بار دیگر شما کودک آنها محسوب میشوید و والدین شما نقش خودشان را ایفا میکنند. اگر در ارتباط برقرار کردن با پدر و مادرتان با مشکل روبهرو میشوید، نزدیک بودن به آنها خاطرات غمناک و دردآور گذشته را برایتان تداعی خواهد کرد. آنها همانگونه که همیشه با شما رفتار میکردند، با شما رفتار خواهند کرد. آیا بهعنوان کودک از شما ایراد میگرفتند؟ اینبار هم دقیقاً برای همان مسائل گذشته به ایرادگرفتنشان ادامه خواهند داد. آیا والدین خودشیفتهای دارید؟ بعید است بتوانند خیلی تغییر کنند.
پس، تا زمانیکه ما خودمان تغییر نکنیم، ارتباط ما با والدینمان تغییر نخواهد کرد.
نویسنده میگوید: در کتاب «دوباره والد خودت شو»، من مشوق شما هستم تا این تغییر را به وجود بیاورید. مهم نیست چه کسی درست میگوید و چه کسی اشتباه. در برابر خود، فردی عاشق باشید تا اینکه منتظر باشید والدین شما یا افراد دیگری به شما عشق بورزند یا شما را طوریکه میخواهید تشویق کنند. زمانیکه ما میپذیریم والدینمان هرگز آنطور که ما میخواهیم نمیشوند، میتوانیم دیگر دنبال عشق و پذیرش از سمت آنها نباشیم؛ دراینصورت دلهایمان شادتر میشود. چه ما را دوست داشته باشند چه نداشته باشند، دیگر بیشتر از این به والدینمان وابسته نمیشویم. مسئولیتمان عشق ورزیدن به خودمان میشود و این چیزی است که همهی ما میتوانیم آن را انجام دهیم چراکه ما خودمان منبع این عشق هستیم.
برخلاف کشورهای غربی مردم کشورهای آسیایی تا زمانی که ازدواج کنند و برای خود خانوادهای تشکیل دهند با والدین خود زندگی میکنند. بهعنوان یک آسیایی خدا را شاکرم که فرصتهای بسیاری داشتهام تا بتوانم این اختلافات را با والدینم حل کنم. رابطهی من با پدر و مادرم بسیار بهتر شده است. فکر میکردم که آنها من را دوست نداشتند اما پس از اینکه این سوءتفاهم را برطرف کردم و مدت طولانیای در کنارشان زندگی کردم اخیراً ارزش عشق آنها را نسبت به خودم میدانم و راهکارهایی پیدا کردهام تا بتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم. ممکن است آن نوع عشقی که من به دنبال آن هستم را به من ندهند؛ اما من قدردان شیوهی خاصی که به من عشق میورزند هستم.
مانند کتابهای دیگرم، بسیاری از دیدگاههای این کتاب براساس تجربیات و بررسیهای خودم است. اگر به دنبال موضوعی اختصاصی و پیچیده یا خیلی پیشرفته هستید ممکن است این کتاب خیلی برای شما مناسب نباشد، اما اگر میخواهید در مورد عقاید و خصوصیات خود مطالب بیشتری یاد بگیرید این کتاب برای شما بسیار ارزشمند خواهد بود.
یکی از بزرگترین موانع عشق به خود، ارتباط ما با والدینمان است. این کتاب میتواند کاری کند تا شما بتوانید اختلافاتی که در کودکی داشتید را حل کنید و بتوانید در آرامش با خانواده و دیگران زندگی کنید.

قسمتی از کتاب دوباره والد خودت شو:
بسیاری از ما دوست داریم رابطهی خوبی با والدینمان داشته باشیم. دوست داریم نوع ارتباطمان با آنها بهبود پیدا کند و مؤثرتر باشد؛ اما گاهی برای رسیدن به این هدف با شکست مواجه میشویم؛ زیرا والدینمان به اندازهای که میخواهیم تمایلی به بهتر شدن این ارتباط ندارند. نیازی نمیبینند بهتر شوند به این خاطر که برخلاف ما اعتقادی ندارند که مشکلی وجود دارد.
طبیعتاً والدین باید شیوههای تربیتشان را همراه با بزرگ شدن و تغییر یافتن فرزندانشان با آنها تطبیق دهند. کنار آمدن با یک نوزاد با کنار آمدن با یک کودک پنج ساله متفاوت است و رفتار کردن با یک نوجوان و فردی که بالغ میشود متفاوت است؛ اما بیشتر والدین با فرزندان بزرگسالشان طوری رفتار میکنند که انگار آنها کمسنوسال هستند. آنقدر عادت کردهاند مراقب خواستههای فرزندانشان باشند و همهچیز را به آنها امرونهی کنند، که این کار برایشان عادت شده است. هیچوقت به فرزندانشان این فرصت را نمیدهند که بزرگ بودن را تجربه کنند چه برسد به اینکه آنها را برابر بدانند.