در بزم آتش/ درباره زنان قوی و مستقل و مصائبشان

12 ماه پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

 

کتاب «در بزم آتش» نوشته‌ی کاترین سنتر به همت نشر آموت به چاپ رسیده است. کاترین سنتر در اینجا رمانی زیبا و از لحاظ احساسی درگیرکننده با یک شخصیت مرکزی به نام کَسی هانول که یک آتش‌نشان زن است خلق کرده است. کَسی در محاصره‌ی جهانی مردانه گزینه‌ای جز اثبات خود ندارد. او می‌بایست ثابت کند که یک زن می‌تواند یک آتش‌نشان شایسته باشد. زندگیِ کَسی هانول پر از موانع و چالش‌هایی چه در زمینه‌ی شخصی و چه حرفه‌ای است. در روایتی پر از گرما و طنز، ما می‌بینیم که کَسی به آسیب‌های عاطفی خود می‌پردازد، با مشکلات سلامتی مادرش کنار می‌آید و شروع به درک قدرت و لذت عشق می‌کند.

در ایستگاه آتش‌نشانی مستقر در آستین، او به‌عنوان تنها آتش‌نشان زن، در کارش یک حرفه‌ای است و رابطه‌ی خوبی با همکارانش دارد؛ اما وقتی مادرش که ازقضا برای او حکم یک بیگانه را دارد با او تماس می‌گیرد و می‌خواهد کَسی پس از عمل جراحی‌اش برای کمک به او برود، ناگهان کَسی خود در موقعیتی اضطراری می‌بیند. آتش‌نشانی لیلیان بسیار متفاوت از محل کار قدیمی اوست. کمبود بودجه، نبود تجهیزات مناسب و امکانات ضعیف به این مفهوم است که آتش‌نشان‌های آنجا از دیدن یک همکار خانم، حتی با مهات‌های کَسی چندان خوشحال نباشند؛ به جز تازه‌کاری که به نظر نمی‌رسد از حضور کَسی ناراحت باشد. اما کَسی نمی‌تواند به او فکر کند؛ چون از نظر او عشق مقوله‌ای دخترانه است و او اهلش نیست. و نیز نباید نصیحت کاپیتان هریس، رئیس سابقش را فراموش کند: هرگز با آتش‌نشان‌ها، یا بستگان آتش‌نشان‌ها حتی با آشنایان آتش‌نشان‌ها قرار نگذار.

اما کَسی احساس می‌کند اراده‌اش سست شده است و این برایش به معنای به خطر انداختن همه‌چیز است؛ تنها شغلی که دوست دارد و قهرمانی‌ای که برای تبدیل شدن به آن سخت تلاش کرده است.

در یادداشتی در نیوزدی پیرامون این کتاب می‌خوانیم: این رمان فقط دریچه‌ای به اتفاق‌های جذاب در یک آتش‌نشانی نیست، بلکه هدف بزرگ‌تری هم دارد: کمک به قربانیان حوادث ناگوار و اثرات مخرب بی‌توجهی به پیامدهای عاطفی یک تجربه‌ی دلخراش.

همچنین جودی پیکوت درخصوص این رمان می‌نویسد: جدیدترین رمان کاترین سنتر در نوع خود بهترین است. داستانی که به ما یادآوری می‌کند کلمه‌ی اضطراری در دل خود، آغازی تازه دارد. آن را بخوانید، بعداً از من تشکر خواهید کرد.

قسمتی از کتاب در بزم آتش:

آن شب روی تختم در پستو مدت زیادی طول کشید تا به خواب بروم. خانه‌ی جدید، صداهای تازه، تخت‌خواب ناصاف، معمولاً چندان زود خوابم نمی‌برد. به‌علاوه، حواسم به حشره‌ای عجیب روی سقف بود.

بالاخره خوابیدم. تنها چند ثانیه بعد با شنیدن صدای جیغ بلند و کوبیدن پا، فریاد خوشحالی، هو کشیدن و خندیدن آتش‌نشان‌ها بیدار شدم. باید انتظارش را می‌داشتم؛ اما به‌هرحال آن‌ها مرا زهره‌ترک کردند.

در عکس‌العمل از جا پریدم، فریاد زدم و با حرکت جودو روی تشکم قرار گرفتم. اولین چهره‌ای که دیدم، کیس بود که با خوشحالی به سمتم چرخید، اما به محض دیدن حالت دفاعی‌ام خشکش زد و دست‌هایش را بالا گرفت.

درواقع همه خشکشان زد.

حتماً فراموش کرده بودم اشاره کنم که به عنوان شغل دوم مربی دفاع شخصی بودم.

در همان لحظه، همچنان که همه به یکدیگر خیره شده بودیم، متوجه شدم چرا آنجا هستند: البته. آن‌ها قصد شوخی داشتند.

به چهره‌های شوکه‌ی آن‌ها نگاه کردم. به‌طور واضح فرض کرده بودند آسان‌تر از این خواهد بود.

درحالی‌که دستانم را پایین می‌انداختم، پرسیدم: «شماها اومدین سربه‌سرم بذارین؟»

تاینی شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: «قراره تو رو به تیرک بسکتبال بچسبونیم.»

سرم را تکان دادم و از حالت دفاعی خارج شدم. منصفانه بود. «پس، بسیار خوب.»

تاینی جلوتر نیامد، بنابراین دستم را تکان دادم تا به طرفم بیاید.

گفتم: «بریم قال قضیه رو بکنیم.»

 

در بزم آتش

در بزم آتش

آموت
افزودن به سبد خرید 352,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط