دروغ هایی که به خود می گوییم / شیوه‌ی رویارویی با حقیقت، پذیرش خود و خلق زندگی بهتر

2 سال پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

کتاب «دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم» نوشته‌ی جان فردریکسون به همت نشر سلماس به چاپ رسیده است. جان فردریکسون در کتاب خود، شیوه‌ی رویارویی با حقیقت زندگی‌مان را به ما نشان می‌دهد تا بتوانیم به‌طورکامل روی واقعیات دنیا متمرکز شویم نه بر خیال‌پردازی‌هایمان. او با استناد بر چالش‌های مشترکی که هریک از ما با آن روبه‌روییم، به ما نشان می‌دهد که چگونه با مسائل وجودی که ماهیتی انسانی دارند و برخاسته از آگاهی‌اند، مانند اضطراب مرگ، تنهایی، ترس از رهاشدن و انزوا، دست‌وپنجه نرم کنیم و از آن اجتناب نورزیم.

نویسنده که معلم روان‌درمانی در کلاس جهانی است، با انفجاری از حقیقت، اصول پایه‌ی درمان مؤثر را برمی‌شمارد. وی به‌روشنی و با نگارشی درخشان و ذکر نمونه‌های بسیار از زندگی واقعی به ما نشان می‌دهد که ارتباط با حقیقت چگونه می‌تواند دیوارها و موانعی را در هم بشکند که ما را از برقراری ارتباط محبت‌آمیز با دیگران بازمی‌دارد. دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم، قرار است اثری کلاسیک باشد که افراد حساس و درمان‌گران آن‌ها برای نسل‌های آینده از آن لذت ببرند.

این کتاب می‌تواند به ما کمک کند تا هم به دروغ‌هایی که موجب رنجمان می‌شوند پی ببریم و هم به شیوه‌ی رویارویی با حقیقت برای رهاشدن دست یابیم. این اثر به ما کمک می‌کند تا ببینیم آن درمانی که به تغییر می‌انجامد، چگونه است. درمان، فقط به گفت‌وگو، بازبینی فهرست کار یا «حل‌ کردن» شما، انگار که جدول کلمات متقاطع هستید، ختم نمی‌شود. درمان رابطه‌ای است بین دو نفر که برای رویارویی با عمیق‌ترین حقایق زندگی وقت می‌گذارند تا شفا یابند.

نویسنده می‌گوید: «ما دروغ‌هایی را که باعث بیماری‌مان می‌شوند، بررسی می‌کنیم تا بتوانیم حقیقتی را که موجب بهبودی‌مان می‌شود بپذیریم. در این دوران مراقبت مدیریت‌شده، در معرض خطر گم‌ کردن روح درمان قرار داریم. ما که هستیم؟ چرا رنج می‌کشیم و به دنبال چه می‌گردیم؟ در این کتاب کوشیده‌ایم به این پرسش‌ها پاسخ دهیم؛ البته نه از طریق تعاریف، بلکه به کمک شرح‌حال‌هایی که نشان می‌دهند چگونه روبه‌روشدن با آنچه از آن گریزانیم، به تغییری واقعی می‌انجامد.

رنج‌ کشیدن ما به این دلیل است که از زندگی، مرگ و آموزه‌هایی که برای ما دارند، می‌گریزیم. هنگامی‌که پذیرای زندگی درونی خود، عزیزانمان و خودِ زندگی باشیم، شفا خواهیم یافت. آیا می‌توانید به راز وجودی‌تان پی ببرید؟ نه؛ اما می‌توانید خود را بپذیرید. این کتاب به شما نشان می‌دهد که چگونه پذیرای حقیقت خود باشید.

قسمتی از کتاب دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم:

ما به جای رویارویی با چیزی که وجود دارد، بخش‌هایی از زندگی را که با خیال ما هماهنگ‌اند، جدا می‌کنیم و بقیه را کنار می‌گذاریم و تلاش می‌کنیم تا بیرون از واقعیت زندگی کنیم. فکر می‌کنیم از دنیای بیرونی فرار می‌کنیم؛ ولی در حقیقت داریم از چیزی فرار می‌کنیم که دنیای بیرونی برمی‌انگیزد: یعنی دنیای درونی، احساسات و نگرانی‌مان و هیچ‌وقت نمی‌توانیم از واقعیت وجودی خود بگریزیم.

احساساتی که ما را انتخاب می‌کنند، هدایتمان نیز می‌کنند. به‌واسطه‌ی اندوه، با فقدان روبه‌رو می‌شویم و عشق به کسانی را که مرده‌اند، احساس می‌کنیم. هنگامی‌که مردم مرزهای ما را نادیده می‌گیرند، خشم کمکمان می‌کند تا از خود دفاع کنیم. ترس خطر نیست، بلکه نشانه‌ای است که ما را از خطرات داخلی و خارجی آگاه می‌کند. بنابراین، احساسات مثبت‌اند و به بقای ما کمک می‌کنند.

پس چرا احساسات را منفی قلمداد می‌کنیم؟ آن‌ها را سرکوب می‌کنیم و می‌گوییم: «نمی‌خواهم چنین احساسی داشته باشم.» در جایگاه گلچین‌کنندگان روان‌شناختی، احساساتی را که مطلوب ماست، مثبت و آن‌ها را که مطلوب ما نیست، منفی می‌نامیم. تلاش می‌کنیم دنیا را به دو نیم کنیم، با این امید که در یک نیمه‌ی آن زندگی کنیم و نیمه‌ی دیگر را ترک نماییم. فکر می‌کنیم باید به‌طور کامل خوب باشیم؛ اما همچنان همانی که هستیم، می‌مانیم: خوب و بد.

از آنجا که تحمل‌ کردن آنچه درونمان احساس می‌کنیم دردناک است، سعی می‌کنیم از یک نیمه‌ی وجودمان دوری کنیم. مردی که دهه‌ها بود مراقبه می‌کرد، از خشم خود می‌گریخت و معتقد بود که خشم مانع از رشد معنوی‌اش می‌شود. او ادعا می‌کرد که «خشم غیرمعنوی است. به هرچیزی توجه کنید، بزرگ می‌شود، پس هرگز نباید عصبانی باشید». او از فنون مراقبه بهره می‌برد تا حواسش را پرت کند و سعی می‌کرد احساسات غیرمعنوی را از وجودش پاک کند. اگرچه، طفره ‌رفتن از خشمش از او آدم بی‌عرضه‌ی در حال انفجار ساخته بود که در محل کارش منفعل به نظر می‌رسید تا زمانی‌که خشمگین می‌شد.

جان ولوود، روان‌شناس، اجتناب از خشم را میان‌بُر معنوی نامیده است. ما می‌توانیم از معنویت برای پرهیز کردن از احساسات، اختلافات و زندگی سوءاستفاده کنیم و غالباً هم همین کار را می‌کنیم. با اشتیاق به حالت‌های جدایی که به اشتباه آن را تعالی می‌نامند، به نوعی جدایی معنوی دست می‌یابیم.

به جای تحمل زندگی درونی، تلاش می‌کنیم آن را بُرش دهیم. این کار، درمان یا فعالیت معنوی نیست، بلکه قطع عضو روانی است. همان‌طور که سیمون ویل، فیلسوف به ما یادآوری می‌کند: «زندگی برای پاک بودن نیازی به مثله‌کردن خود ندارد.» اما مردم خودشان را تکه‌تکه می‌کنند؛ زیرا عضوی از بدن را با بخشی منفور از انسانیتشان اشتباه می‌گیرند. آن‌ها امید دارند که با بریدن بدنشان، خلوص خود را بازیابند. خودِ ایده‌ی خلوص، ما را از آنچه حقیقت دارد جدا می‌کند؛ زیرا زندگی شامل خلوص و ناخالصی با هم است. این مرد با تلاش برای خالص‌ کردن معنوی خود، قصد داشت خودش را از احساسات و زندگی‌اش جدا نماید تا در دنیایی متفاوت زندگی کند که در آنجا خشم وجود ندارد.

تصویر او از خودش اینکه فکر می‌کرد باید چطور باشد، با واقعیت‌های موجود؛ یعنی کسی که بود، در تضاد بود. ما خودمان را وادار می‌کنیم تا به تصویری آرمانی که آن را گرامی می‌داریم، تبدیل شویم. این‌ کار هیچ‌وقت نتیجه نمی‌دهد؛ زیرا ما خودِ واقعیت هستیم و تصویر چیزی که باید باشیم، خیال است.

دروغ هایی که به خود می گوییم

دروغ هایی که به خود می گوییم

سلماس
افزودن به سبد خرید 198,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط