داستان بدن انسان / یک تکامل شش میلیون ساله!

2 سال پیش زمان مطالعه 5 دقیقه

 

کتابِ «داستان بدن انسان» نوشته‌ی دانیل لیبرمن به همت انتشارات روزنه به چاپ رسیده است. این کتاب روایت روند تکامل شش میلیون ساله‌ی انسان، سلامتی و بیماری‌های او از بُعد زیستی و فرهنگی است. لیبرمن در این کتاب با تمرکز بر چند جنبه‌ی مهم از تکامل در ارتباط با رژیم غذایی و فعالیت بدنی، استدلال می‌کند که حوزه‌ی روبه‌رشد پزشکی تکاملی می‌تواند به ما در فهم علل بروز و نحوه‌ی پیشگیری از انواع سرطان، بیماری‌های قلبی، پوکی استخوان، دیابت، آلزایمر و اضافه‌وزن کمک کند. این زیست‌شناس تکاملی معتقد است رفتارهای ناسازگار ما در طی مسیر تکامل چنین بیماری‌های مزمنی را بر ما تحمیل کرده‌اند. او با ارائه‌ی راهکارهایی عملی، همه‌ی کسانی را که برای سلامت خود ارزش قائل‌اند به تأمل در تکامل فرا می‌خواند.

نویسنده می‌گوید: «مطالعه‌ی تاریخ تکامل انسان سرگرم‌کننده، جذاب و روشنگر است و بیشتر این کتاب به بررسی سفر شگفت‌انگیزی می‌پردازد که ساختار بدنی کنونی ما را ایجاد کرده است.» من همچنین سعی می‌کنم پیشرفت‌های حاصل از کشاورزی، صنعت، علوم پزشکی و دیگر حرفه‌های ارتقای این عصر را توضیح دهم؛ اما همیشه خوش‌بین نیستم و برای روشنگری جهت بهسازی عملکرد انسانی، فصول آخر را به چگونگی و چرایی بیماری‌ها اختصاص می‌دهم. گر تولستوی این کتاب را می‌نوشت، شاید می‌نوشت: «همه‌ی بدن‌های سالم شبیه هم هستند و هر بدن ناسالمی نمونه‌ای از بدن‌های ناسالم است.»

موضوعات اصلی این کتاب ـ تکامل انسان، سلامتی و بیماری ـ بسیار متنوع و پیچیده هستند، اما تلاش کرده‌ام توضیحات و استدلال‌های ساده‌تری به کار گیرم، بدون اینکه تحریف شوند و از اهمیت آن‌ها کاسته شود، به‌ویژه برای بیماری‌های جدی مثل سرطان سینه و دیابت. من همچنین به منابع و آدرس وب‌سایت‌هایی برای پژوهش‌های بیشتر مخاطبان اشاره کرده‌ام. تلاش برای ایجاد تعادل میان وسعت و عمق توضیحات بود. اینکه چرا بدن ما به این شکل است، موضوع بسیار پیچیده‌ای است که کار توضیح و استدلال را غیرممکن می‌کند؛ زیرا بدن بسیار پیچیده است. ازاین‌رو من فقط روی چند جنبه از تکامل بدن انسانی تمرکز کرده‌ام که به رژیم غذایی و فعالیت بدنی مربوط می‌شوند، اما در مواردی هم از این الگو پیروی نمی‌کنم. همین امر در مورد فصل‌های پایانی نیز صدق می‌کند، که فقط بر چند بیماری، به‌عنوان نمونه‌هایی جدی تأکید دارند؛ اما تحقیقات بیشتری در این زمینه‌ها صورت می‌گیرد که گاه دستاوردهای قدیمی‌تر را به چالش می‌کشند. مواردی که در این کتاب به بحث گذاشته‌ام نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

درنهایت، تلاش مختصری کرده‌ام تا میان تاریخ گذشته‌ی بدن انسان و آینده‌اش پلی بزنم. هسته‌ی استدلالم چنین است: ما برای سالم بودن تکامل نیافته‌ایم، اما در عوض انتخاب شده‌ایم تا در شرایط مختلف و چالش‌برانگیز تا حد امکان تولیدمثل کنیم. در نتیجه، هرگز به گونه‌ای تکامل نیافته‌ایم که در مورد خوراک و تحرک جسمی انتخاب‌هایی منطقی کنیم، بلکه به مصرف و رفاه تکیه کرده‌ایم. می‌توان میان بدن‌هایی که به ارث برده‌ایم، محیط‌هایی که به وجود آورده‌ایم و گاه تصمیماتی که گرفته‌ایم، یک حلقه بازخورد موذیانه یافت. رفتارهایی که طی مسیر تکاملی پیش گرفته‌ایم، با بدن ما سازگار نبوده‌اند و بیماری‌های مزمنی را بر ما تحمیل کرده‌اند. در ادامه همین رفتار و بیماری‌های ناشی از آن‌ها به نسل‌های آینده نیز منتقل می‌شوند. اگر بخواهیم این دور باطل را متوقف کنیم، باید خوراک خود را تغییر دهیم و از نظر جسمانی فعالیت‌های لازم را داشته باشیم. در تاریخ تکامل ما ایجاد تغییر نیز جایگاه خود را داشته است.

قسمتی از کتاب داستان بدن انسان:

مغزها فسیل نمی‌شوند و ما هنوز نئاندرتال یخ‌زده‌ای در اعماق یخچال‌های طبیعی پیدا نکرده‌ایم تا بتوانیم به تفاوت‌های میان مغز انسان‌های امروزی و نئاندرتال‌ها پی ببریم. بنابراین تنها چیزی که در دسترس است، شواهد موجود، مطالعه‌ی اندازه و شکل استخوان‌هایی که مغز را احاطه کرده بودند، و مقایسه‌ی مغز انسان با نخستی‌های غیرانسان و نیز جست‌وجوی ژن‌های متفاوت موجود می‌باشد. باتوجه به دانش کنونی خود از کارکرد مغز، استفاده از این شواهد برای پی بردن به تفاوت‌های میان مغزهای نوین و کهن شبیه به این است که بخواهیم به تفاوت‌های دو کامپیوتر پی ببریم و برای این کار نگاهی به این کامپیوترها و به تعدادی از قطعات آن‌ها بیندازیم، بدون اینکه از کارکرد آن‌ها اطلاعات مکفی داشته باشیم. باوجوداین باید سعی کنیم از داده‌های موجود استفاده کنیم.

واضح‌ترین مقایسه‌ای که می‌توان انجام داد، اندازه است. تکرار می‌کنیم که مغز انسان نوین اولیه و مغز نئاندرتال به یک اندازه حجیم بود. هیچ رابطه‌ی قوی یا مستقیمی بین اندازه‌ی مغز و هوش وجود ندارد (متغیر بسیار دشواری برای اندازه‌گیری)، اما نادرست نیست اگر فرض کنیم که نئاندرتال‌های بزرگ‌مغز به‌واقع باهوش نبودند.

این بدان معنا نیست که انسان‌های نوین و نئاندرتال‌ها تفاوت‌های شناختی نداشتند. هر تفاوتی باید در معماری ظریف و دقیق سیم‌کشی مغز باشد. در نتیجه، تلاش‌های زیادی برای مقایسه‌ی شکل‌های استخوان‌هایی که مغز را در خود جای داده‌اند انجام شد تا تفاوت‌ها در ساختار مغز مورد آزمایش قرار گیرد. اگرچه نمی‌توان این تغییرات را به‌طور قطعی تفسیر کرد، اما مشخص شد که چند تفاوت کلیدی در اندازه‌ی برخی اجزای مغز باعث شد تا جمجمه‌ی انسان‌های امروزی کروی‌تر شود. علاوه‌بر‌این، این تفاوت‌ها می‌توانند رابطه‌ی معقولی با تفاوت‌های شناختی احتمالی بین انسان‌های نوین و کهن داشته باشند.

 

داستان بدن انسان

داستان بدن انسان

روزنه
افزودن به سبد خرید 625,000 تومان
0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط