خیشِ خم/ نژاد، طبقه و تجربیات

9 ماه پیش زمان مطالعه 6 دقیقه

 

کتاب «خیشِ خَم» نوشته‌ی ایتامار ویئیرا ژونیور به همت نشر خوب به چاپ رسیده است. «خیش خم» رمانی از این نویسنده‌ی برزیلی، داستان دو خواهر افریقایی ـ برزیلی به نام‌های بیبیانا و بلونیسیا را روایت می‌کند که در کودکی تراژدی‌ای را تجربه می‌کنند که زندگی‌شان را تغییر می‌دهد. این خواهران به همراه خانواده‌ی خود کشاورزان مستأجر ساکن در چاپادا دیامانتینا در ایالت باهیا برزیل هستند. «خیش خم» برنده‌ی جوایز ادبی متعددی شده است.

بخش‌های اول کتاب از نگاه خواهران ـ بیبیانا و بلونیسیا ـ روایت می‌شود. داستان از آنجایی شروع می‌شود که خواهران، مخفیانه وارد اتاق مادربزرگ خود می‌شوند و چاقویی را در زیر تخت او، در یک چمدان قفل شده، پیدا می‌کنند. آن‌ها وسوسه شده و هریک، چاقوی مرموز را در دهان خود می‌گذارند. یکی از خواهران آسیبی نمی‌بیند درحالی‌که دیگری زبانش را چنان می‌بُرد که دیگر نمی‌تواند صحبت کند. بااین‌کار، خواهران از نظر عاطفی و ذهنی در هم تنیده می‌شوند و یکی صدای دیگری می‌شود. «این‌گونه بود که من بخشی از بلونیسیا شدم، درست زمانی‌که او در حال تبدیل ‌شدن به بخشی از من بود. ما احساس می‌کردیم دوقلوهای سیامی هستیم که زبانی مشترک داریم.»

بخش دیگر کتاب از نگاه سانتا ریتایِ ماهیگیر روایت می‌شود. یک افریقایی‌تبار که پدرِ خواهران احضارش کرده است و خشم و قدرت جامعه را هدایت می‌کند.

همچنین زکا پدرِ خواهران، به‌عنوان یک جار در جامعه‌ی خود کار می‌کند و به‌دنبال درمان بیماری‌های جسم و روح با دعا و ریشه‌هاست.

در 13 مه 1888، شاهزاده ایزابل، وارث تاج‌و‌تخت برزیل، «قانون طلایی» را امضا کرد که براساس آن 700 هزار نفر را از بردگی در برزیل آزاد کرد. برزیل تقریباً نیمی از افریقایی‌های برده‌شده را که استعمارگران اروپایی به قاره‌ی امریکا آورده بودند، پذیرفته بود. با ابلاغ این قانون، اگرچه برده‌داری به‌طور رسمی پایان یافته بود، اما نخبگان پرتغالیِ برزیل، با هدف حفظ زیرساخت‌های برده‌داری از طریق کشاورزان مستأجر، توطئه کردند. در این سیستم، افراد برده‌ی سابق در رحمت صاحبان زمین قرار داشتند و در ازای کار رایگان، به آن‌ها اجازه داده می‌شد مستأجر اموال صاحب زمین باشند. بدین‌ترتیب، آن‌ها آزادی بیشتری نسبت به دوران برده‌داری نداشتند. داستان «خیش خم» در اوایل قرن بیستم اتفاق می‌افتد، یعنی زمانی‌که بردگان آزاد شده و فرزندانشان در زمین‌های اربابان کار می‌کردند و تنها به آن‌ها سرپناهی برای خواب داده می‌شد.

ایتامار ویئیرا ژونیور، نویسنده‌ی کتاب، در سال 1979 در ایالت باهیای برزیل، در سالوادور به دنیا آمد. از دانشگاه فدرال باهیا در رشته‌ی جغرافی مدرک کارشناسی و سپس دکترای مطالعات قومی افریقایی را دریافت کرد. کانونِ پایان‌نامه‌ی دکترایش مبارزه‌ی مستمر کیلومبوها بود، یعنی جوامع برزیلی‌های افریقایی که بردگان فراری و نوادگانشان آن‌ها را سامان داده بودند. در 2018، «خیش خم» جایزه‌ی ادبی معتبر پرمیولیا را، برای رمان «منتشرنشده»، دریافت کرد. در 2020، دو جایزه‌ی مهم دیگر ادبی برزیل نصیبش شد. از این نویسنده دو مجموعه داستان و رمان دیگری نیز، به نام سالوارو فوگو، منتشر شده است.

 

خیش خم

خیش خم

خوب
افزودن به سبد خرید 220,000 تومان

قسمتی از کتاب خیش خم نوشته‌ی ایتامار ویئیرا ژونیور:

وقتی هر روز سرگیجه و تهوع داشتم، هول برم داشت. شانزده سالم بود؛ زن‌های جوانی در کشتزار می‌شناختم که پس از ازدواج دچار این وضع می‌شدند. اولین چیزی که باعث شد حالم بهم بخورد نان کرپِ ژاتوبا بود. بی‌سروصدا رفتم توی حیاط و از خانه که خوب دور شدم، آنچه را نمی‌توانستم در معده نگه دارم بالا آوردم. نمی‌توانستم تو روی پدر و مادرم نگاه کنم و توضیح بدهم. بیشتر از آن نگران واکنش بلونیسیا بودم. اگر واقعاً حامله بودم، باید خانه را ترک می‌کردم و می‌رفتم پیش سه‌وِرو و رابطه‌ی من و خواهرم دست‌کم دچار تنش می‌شد. پیوند بین ما خواهرانگی ساده نبود؛ چیزی عمیق‌تر ما را به هم متصل می‌کرد. حدود ده سال از آن حادثه‌ی کذایی می‌گذشت و شخصیت منفرد هریک از ما رشد کرده بود، اما صمیمیتی هم به وجود آمده و با گذر زمان تقویت شده بود؛ اطوار و حالاتی بود که فقط ما دو تا از آن سر درمی‌آوردیم. مشکوک بودم که بلونیسیا هنوز به سه‌وِرو علاقه داشته باشد، حتی اگر این علاقه کمرنگ شده باشد. به‌هرحال از این خبر استقبال نمی‌کرد. حتماً برایش رنج‌آور بود.

به دیدن سه‌وِرو در جنگل و دور از چشم دیگران ادامه دادم. وقتی از جا بلند می‌شدیم، او خس‌وخاشاک را از لای موهایم برمی‌داشت. می‌دانست که نگران چیزی هستم. می‌دید که چقدر حواسم پرت است، خیلی از حرف‌های او را نمی‌فهمم و فقط گاهی جمله‌ای حالی‌ام می‌شود. بالاخره که از هراس‌هایم برایش تعریف کردم و فهمید که عادت ماهانه‌ام عقب افتاده، صورتش گُر گرفت. از تصور اینکه وقتی پدر و مادرم به قضیه پی ببرند چه می‌گویند، به خودم می‌لرزیدم، اما صورت او احساساتی یکسر متفاوت با مرا نشان داد: سه‌وِرو از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید. از درخت جک‌فروت که به نحو عجیبی در آن چشم‌انداز شاخه‌های خشک و بی‌باروبر برگ‌هایش خرّم و فراوان بود، بالا رفت، بعد میوه‌ای را که از تنه‌ی درخت آویخته بود کند. با قمه‌ای که همیشه همراهش داشت، آن را پاره کرد، هسته‌های متعددش را درآورد و لبخند زد. شیر لزجی که از پوست آن می‌چکید داشت حالم را بهم می‌زد، اما از دیدن اشتیاق سه‌وِرو کیف کردم، پس دو تکه خوردم و همه‌ی نیرویم را جمع کردم که ببلعم ـ میوه خمیری بود و بنا کردم به عق زدن ـ اما سرآخر نفسم را نگه داشتم و موفق شدم بالا نیاورم.

خیش خم را مهدی غبرایی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 216 صفحه‌ی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.   

     

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید
کالاهای مرتبط