
جومپا لاهیری: ترجمه یک عمل تغییر رادیکال است
جومپا لاهیری نویسنده و مترجم هندی_آمریکایی در گفتوگو با گاردین، از علاقهی خاص خود به رم، چرایی نامگذاری شخصیتهایش و علاقهاش به اوید میگوید.
جومپا لاهیری، 56 ساله، نویسنده و مترجم سه مجموعه داستان و ازجمله مجموعه داستانِ برندهی جایزه پولیتزر «مترجم دردها» و سه رمان به نامهای «همنام»، «گودی» و «همین حوالی» است. همین حوالی نخستین رمان او به زبان ایتالیایی بود که بعداً آن را به انگلیسی نیز ترجمه کرد.
لاهیری که در لندن و در میان مهاجران هندی متولد شده و در ایالات متحده بزرگ شده است و همچنین به زبانهای بنگالی، انگلیسی و ایتالیایی صحبت میکند.
لاهیری اکنون نیمی از سال را در رُم و نیمی دیگر را در نیویورک، جایی که در آن استاد دانشگاه کلمبیاست، زندگی میکند.
خودش میگوید: «مقایسهی این دو شهر بیفایده است. هر دو جای فوقالعادهای برای زندگی هستند، اما اگر مجبور به انتخاب باشم، رم را انتخاب میکنم.»
- میتوانید دربارهی مجموعه داستان جدید خود صحبت کنید؟ شما عنوان و مفهوم را از آلبرتو موراویا، که مجموعه داستانهای رُمی خود را در سال 1954 منتشر کرد، وام گرفتهاید. چه چیزی باعث شد که بخواهید این کار را انجام دهید؟
*من سالها آثار موراویا را خوانده و همواره آنها را تحسین کردهام. داستانهای او اولین مواجههی من با رُم بود؛ آن هم مدتها قبل از اینکه از آنجا دیدن کنم. موراویا همچنین اولین نویسندهای بود که مستقیماً به زبان ایتالیایی خواندم و کاملاً فهمیدم و وقتی شروع به نوشتن به ایتالیایی کردم، برای راهنمایی به او مراجعه کردم. وضوح سبک او و کنترل و دقت زبانش به من آموخت که چگونه به کلمات و جملات در زبانی جدید شکل دهم. عنوان کتاب من تا حدی ادای احترام به اوست، اما همچنین میخواهم برخی تفاوتهای بین رم ایتالیای پس از جنگ و رمی را که در دههی گذشته در آن زندگی کردهام و میشناسم نشان دهم. با این اوصاف، شخصیتهای او، مانند من، افراد خارجی یا افرادی هستند که راه خود را گم کردهاند و تقریباً همیشه در بحران و اغلب در لبهها زندگی میکنند.
- قبلاً گفتهاید که ترجمه برای شما یک دگردیسی است که اجازه میدهد اثری دوباره متولد شود. آیا به نظر شما این داستانها در ترجمهی انگلیسی دوباره متولد شدهاند؟
*من فکر میکنم ترجمه اقدامی است برای تغییری رادیکال، اقدامی برای تغییر شکل و اصلاح یک متن، اگرچه جوهرهی آن ثابت میماند.
- مضامین غریبه بودن، جابهجایی و فقدان ریشه در داستانهای شما تکرار میشوند -آیا این تجربههایی است که در رم داشتهاید؟
*هرگز این احساسها را در رم نداشتهام. بیشتر خاطرات دوران کودکی من با این احساسها مرتبط است؛ تجربهی من از بزرگ شدن، تجربهی من از بازدید از هند در کودکی و نوجوانی و تجربهی من از بازدید از لندن که در آن متولد شدهام -این حسها وجود دارد و همهی کارهای من بهنوعی کاوش در آنهاست.
- در بسیاری از داستانهای مجموعه داستان «همین حوالی» شخصیتها نامی ندارند. چرا؟
*مدت زیادی است که شخصیتهای کتابهایم اسم ندارند. از فرضیاتی که خوانندگان بلافاصله براساس نام انجام میدهند خسته شدهام. بنابراین اگر در داستانی شخصی را P صدا کنیم، تنها چیزی که میدانیم این است که این زنی است که در رم به دنیا آمده و بزرگ شده است، اما نمیدانیم چه شکلی است، نمیدانیم قومیتش چیست، نمیدانیم پدر و مادرش اهل کجا هستند، نمیدانیم خون و تبار او چیست. اینها باعث میشود که فرضیاتی در مورد او نداشته باشیم.
مادرم هرسال به دفتر تلفن دانشگاه رود آیلند نگاه میکرد و با انگشتش دنبال نامهای خانوادگی هندی میگشت و آنها را علامت میزد و میگفت: «اینم یکی، این یکی، اینجا یکی، ما هستیم. با آنها تماس میگیریم و دعوتشان میکنیم.»
میدانم که «نام» راههایی برای ورود به یک جامعه یا راههایی برای احساس این هستند که «خوب، ما اینجا زمینهی مشترکی داریم». اما من اکنون علیه تمام این چیزها فشار میآورم.
- کدام رماننویسان و نویسندگان غیرداستانی را که امروز کار میکنند بیشتر تحسین میکنید؟
*راستش من داستانهای معاصر خیلی کم میخوانم، تقریباً هیچ؛ اما همیشه مشتاقانه منتظر هر چیزی هستم که لیدیا دیویس خلق کند. همیشه مشتاقانه منتظر هر آنچه هستم که دومینیکو استارنونه میخواهد بنویسد، مترجم گاهبهگاه او هستم؛ اما واقعاً بیشتر و بیشتر انرژی من در درون اوید است.
- کدام مترجمان را تحسین میکنید و چرا؟
*مجموعهای از مترجمان را که نویسنده هم هستند تحسین میکنم؛ مانند چزاره پاوزه، آنتونیو تابوکی و ایتالو کالوینو. ترجمههای کیت بریگز از «بارت»، ترجمهی رزماری والدروپ از «جابس» و گایاتری اسپیواک از «دریدا» را تحسین میکنم. آنیتا راجا را تحسین میکنم که کریستا ولف را از آلمانی به ایتالیایی ترجمه میکند و جویا گورزونی را که سیری هوستودت و بسیاری دیگر را ترجمه میکند. از ادیت گروسمن به خاطر ترجمههای خوبش از گارسیا مارکز و سایر نویسندگان اسپانیاییزبان سپاسگزارم و کتاب او را به نام «چرا ترجمه مهم است» در دورههای ترجمهام تدریس میکنم.
- آخرین کتاب واقعاً عالی که خواندید چیست؟
*حماسهی «گوستا برلینگ» اثر سلما لاگرلوف.
-شاگردانتان به شما چه آموختهاند؟
*اینکه همیشه دانشجو بمانم.