تجو کول: آوانگارد بودن به معنای خلق اثر غیرقابل‌خواندن نیست

2 سال پیش زمان مطالعه 4 دقیقه

 

رمان‌نویسِ برنده‌ی جوایز ادبی در گفت‌وگو با گاردین، از نوشتن آخرین اثرش در جهانِ قبل از همه‌گیری و از مواجهه‌اش با همینگوی می‌گوید.

تجو کول ـ 48 ساله ـ نویسنده‌ی هشت کتاب است که «مجموعه مقالات کاغذ سیاه: نوشتن در زمانه‌ی تاریک و نقطه کور» از آن جمله است و ترکیبی است از متن و عکس‌هایی که از سراسر جهان گرفته است. در سال 2012، او با نخستین رمان خود «شهرِ بی‌دفاع» که در آن یک روان‌پزشک پس از 11 سپتامبر در منهتن سرگردان است، جایزه‌ی پِن/همینگوی را برای اولین‌‎بار دریافت کرد. اثری که تمجید نیویورکر را نیز با خود به همراه داشت. رمان جدید او «لرزش» از دریچه‌ی ذهن یک مدرس تاریخ هنر در هفته‌های قبل از همه‌گیری روایت می‌شود. کول، متولد میشیگان و بزرگ‌شده در لاگوس، از سال 2018 در هاروارد تدریس می‌کند.

-لرزش از کجا شروع شد؟

*بعد از «شهر بی‌دفاع»، تصمیم گرفتم که علایق ذهنی‌ام را در قالبی به جز رمان امتحان کنم، اما می‌دانستم که در زمان مناسب می‌خواهم رمان دیگری بنویسم. در تابستان 2020، یکی از ایده‌های خلاقانه‌ای که به من انگیزه می‌داد این بود که زمان‌های قبل از همه‌گیری را ثبت کنم. افرادی که می‌شناختم براثر همه‌گیری در حال مُردن بودند و این باعث شد که بخواهم بهتر به معنای زندگی‌ کردن بپردازم.

-چه چیزی شما را به نوشتن داستان‌هایی می‌کشاند که فکر آن‌ها را پیش می‌برد و نه طرح داستانی؟

*این چیزی مربوط به ذهن است. ذهن می‌گوید: «من این هستم، این، این و این. از نظر تجربه‌ها، افکار، غم‌ها، عشق‌ها و شادی‌هایم.» اما خیلی از بخش‌ها، در بافت رمان خلق می‌شوند.

-دیدگاه ترمور گاهی اوقات به‌طور ناگهانی تغییر می‌کند، به‌ویژه در بخشی که میان 21 صدای گوناگون بدون هیچ مرزبندی مشخصی قطع می‌شود، چرا می‌خواستی چیزی بنویسی که از نظر فُرمی از پیش ‌تعیین ‌شده نباشد؟

*«تجربی» کلمه‌ی درستی نیست ــ من جملات کاملاً شفاف می‌نویسم ــ اما می‌خواستم به خودم فرصتی بدهم تا تجربه‌ای کنم که ممکن است شکست بخورد. احساس می‌کنم نویسنده باید به اندازه‌ی کافی از آزادی خود استفاده کند ــ ادامه دادن به شیوه‌های قرن نوزدهمی من را خسته می‌کند.

-قهرمان داستان شما به برده‌داری، غارت نازی‌ها و قاتل سریالی ساموئل لیتل و بسیاری از موضوعات دیگر فکر می‌کند، اما او یک شب خوب را نیز دوست دارد. آیا نگران بودید که سبک زندگی او ممکن است برخی خوانندگان را به اشتباه بیندازد؟

*مردم بعد از شهر بی‌دفاع برای من نامه نوشتند و گفتند: «چطور توانستی آن کتاب را بنویسی؟ ما خیلی به این شخصیت نزدیک بودیم و بعد از یک افشاگری دیرهنگام معلوم شد که او وحشتناک است.» رمان لرزش نوع دیگری از ریسک را نیاز داشت.

-آیا شما آگاهانه از لحنِ رمان «شهر بی‌دفاع» فاصله گرفتید؟

*وقتی جوان‌تر بودم، افسردگی داشتم. در آن زمان می‌توانستم فضا و لحن «شهر بی‌دفاع» را تصور کنم. وقتی درباره‌ی نژادپرستی و بومی‌گرایی در ماساچوست می‌خوانم، واقعیت امر کمی عصبانی می‌شوم. تاریخ، به‌خصوص در بخش تبعیض‌های نژادی، خیلی وحشتناک است، اما این مسائل باید از زوایا و لحن‌های متفاوت روایت شود.

-اخیراً چه می‌خوانید؟

اخیراً در تراژدی یونانی غوطه‌ور شده‌ام. «تا 2040» اثر جوری گراهام، «همه‌ی روح‌ها» اثر ساسکیا همیلتون و «جلد آخر» نوشته‌ی آدام زاگایوسکی سه چیز آخری هستند که خریده‌ام. گاهی اوقات به این فکر می‌کنم که اگر «شهر بی‌دفاع» را ننوشته بودم بالاخره این سوژه زمانی مرا به خود درگیر می‌کرد. گاهی اوقات شما فقط به یک جرقه نیاز دارید، بعد از آن، اثر شما را به سوی خود می‌کشاند.

-آیا رمانی بوده که برای اولین‌بار الهام‌بخش شما شده باشد؟

*من «پیرمرد و دریا» را در 20 سالگی خواندم و وقتی در رمان کوسه‌ها ظاهر شدند فریاد زدم. تحت تأثیر این رمان و نویسنده‌اش بودم که با جویس برخورد کردم. به این فکر کردم که ادبیات باید سخت‌تر باشد. دوبلینی‌ها و فینگان‌ها مرا از نظر ذهنی بسیار درگیر کرد ولی فرمی که همواره مورد پسندم بود و آنچه می‌خواستم، بیان حداکثر پیچیدگیِ تفکر به واضح‌ترین زبان ممکن بود. آوانگارد بودن به معنای خلق اثر غیرقابل‌خواندن نیست.    

‌ ‌  

0
نظرات کاربران
افزودن نظر
نظری وجود ندارد، اولین نظر را شما ثبت کنید