جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: ماری وَنتراس

بیوگرافی: ماری وَنتراس

 

ماری ونتراس، متولد 1972 در رن، نویسنده‌ی فرانسوی است. این نویسنده به‌خاطر اولین رمانش، «کولاک» که در سال 2021، در انتشارات اولیویه منتشر شد، شناخته می‌شود. این رمان برنده‌ی جوایز متعددی از جمله جایزه‌ی کتابفروشان 2022 شده است.

رمان «کولاک» با استقبالی پرشور روبه‌رو شد و در فهرست نهایی جوایز متعددی قرار گرفت. شیوه‌ی نگارش این رمان از «تریلر پارک»، اثر راسل بنکس، یا «عهد انگلیسی»، اثر جاناتان کو، الهام گرفته شده است. رمان‌نویس در این رمان در قالب فصل‌هایی کوتاه، صداهای درونی قهرمان‌های مختلف را بیان می‌کند و خشونت و احساساتی را که در آن‌ها جریان دارد، در اوج نقاطی که رها می‌شوند، توصیف می‌کند.

در این رمان دختری جوان به نام بِس وظیفه‌ی مراقبت از پسربچه‌ای را بر عهده دارد که به دلایلی نامشخص در کولاک بیرون رفته و گم شده است. هم‌زمان با بِس که ماجرای گم‌شدن بچه و جست‌وجویش را روایت می‌کند، اشخاص دیگر هرکدام تکه‌های معمایی را تکمیل می‌کنند که خواننده رفته‌رفته با عمق فاجعه‌آمیزش آشنا می‌شود.

قسمتی از رمان کولاک نوشته‌ی ماری ونتراس:

وقتی برای جنگیدن در ویتنام احضارم کردند، زندگی‌ام به کلی عوض شد. خواهرهایم می‌گفتند ویژگی‌های لازم را برای اعزام دارم. نه آن‌قدر پولدار بودم که بتوانم قبول نکنم و نه آن‌قدر باهوش که سرکشی کنم. چیزی که خواهرانم نمی‌توانستند ببینند این بود که این قضیه خیلی عادی به نظرم رسیده بود. سعی نکردم از خدمت معاف شوم و راستش نمی‌دانم چطور می‌بایست این کار را می‌کردم. من با هر چیزی که ممکن بود از من مرد بسازد موافق بودم، هر چیزی که باعث می‌شد ته‌تغاری خانواده‌ای از دخترها نباشم. آرزو داشتم بروم، حتی اگر مجبور می‌شدم بروم بجنگم، من که ذاتاً آن‌قدر آرام و تودار بودم. البته هیچ نمی‌دانستم سرباز شدن چه مصائبی دارد. تصوری خیلی دور از خشونت داشتم. باید عکسم را در نوزده سالگی ببینید، لبخند به لب دارم، مثل جوانی که تازه از بچگی درآمده. هیچ نمی‌توانستم تصور کنم که چه چیزی در انتظارم است. اهل خانه هم بیشتر از من اطلاع نداشتند، ولی شور و شوق خودم بود که نمی‌گذاشت خواهرانم چیزی بگویند. آموزش نظامی هم از خوش‌بینی‌ام کم نکرد. از دل و جان خودم را وقفش کردم، درحالی‌که هنوز برای این کار ساخته نشده بودم. توی گل‌ولای سینه‌خیز رفتم، کیلومترها و کیلومترها با پای خونی توی پوتین‌هایم راه رفتم، اجزای سلاح اِم چهاردهم را مدام پیاده و سوار کردم، آن هم مقابل مربی‌ای که مدام توی صورتم داد می‌زد و آشغال و کثافت بارم می‌کرد. مهم نبود، خیالم راحت بود که مثل بقیه امریکایی‌ام، هرچند به نظر بقیه‌ی مشمول‌ها مثل نوزادی پاک و ساده بودم و فکر می‌‌کنم برای فرمانده‌هایمان کاکاسیاه بودم و هستم، حتی با وجود یونیفرمی که پوشیده بودم. وقتی برای مأموریت ویژه‌ای انتخاب شدم که همه ازش واهمه داشتند، به روی خودم نیاوردم. پیاده‌نظام یعنی رفتن به خط مقدم و گوشتِ دم توپ شدن.

مشاهده آثار ماری وَنتراس  

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.